eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
*﷽* درمکتب شهادت درمحضرشهدا هرگاه صدای اذان به گوشش می رسید بلافاصله وضو می گرفت و به نماز می ایستاد. این عادت همیشکی حسین بود. یک شب که همگی خواب بودند از رختخواب برخاستم تا یک لیوان آب بخورم، نور ضعیفی در آشپزخانه دیدم. به سمت آشپزخانه رفتم. حسین را دیدم که با صدای زیبایش زیارت عاشورا می خواند. گفتم: مادر چرا چراغ را خاموش کرده ای؟ گفت: می خواستم شما بیدار نشوید. زمزم های زیبای حسین هنوز در خانه به گوشم می رسد. 🌷
*﷽* راه سردار، کلام سردار دعاهایی که شما می خوانید، عموما دعاهای توحیدی است؛ مثلا دعای کمیل؛ دعای سمات؛ مثل مناجات های صحیفه؛ مثل ابو حمزه و... ایشان بر این باور بودند که خواندن دعا و قرآن، انسان را به توحید می رساند؛ آن هم توحیدی که شهیدساز است؛ توحیدی که اعتقاد به خدا و کفر به طاغوت را رقم می زند و عبودیت خدا را ترسیم می کند. حاج قاسم سلیمانی، با این توحید، در مقابل شاه، صدام، داعش، آمریکا و اسرائیل ایستاد، پیروزی های مکرر را رقم زد و برای عزت مسلمین، جانش را فدای توحید کرد. 📚: شاخص های مکتب شهید سلیمانی یاد عزیزش با صلوات🌷
در مکتب شهادت در محضر شهدا سردار شهید محمد رضا تورجی زاده داشتیم از آرزوهامون می‌گفتیم. محمدرضا گفت: آرزوی من اینه که... مکثی کرد و ادامه داد: "من دوست دارم زیاد برام فاتحه بخونن، زیاد باقیات‌الصالحات داشته باشم؛ می‌خوام بعد از مرگم ، وضعم خیلی بهتر بشه؛ دوست دارم هر کاری می‌تونم برای مردم بکنم، حتی بعد از شهادت... " به راستی که خداوند چه زیبا آرزوهای شهید محمدرضا تورجی‌زاده رو برآورده کرده؛ هم او دست مردم رو می‌گیره، و هم اکثر اوقات مزارش جزء شلوغ‌ترین مزارهای گلستان شهداست و مردم دارن براش فاتحه می‌خونن... 📚 کتاب یازهرا سلام‌الله‌علیها
*﷽* سلیمان شناسی روایت سردار سلیمانی آشنایی با زندگی سردار دلها تعطیلی مدرسه و دریافت کارنامه ی قبولی با نمره 13 برایم اهمیت نداشت، آنچه مهم بود ترکه های خوابیده در جو بود. هر صبح که چشمانمان به این می افتاد که یک بغل ترکه بید در جوی خوابانده شده، رعشه بر انداممان می انداخت. یک روز صبح، مدیر مرا از صف بیرون کشید. گفت: پشت دستهایم را نشان بدهم. دادم. شروع کرد به زدن با ترکه ی خیسانده در جوی آب. پدرم که برِ آفتاب نشسته بود، صدای گریه ی مرا شنید. فاصله مدرسه تا خانه ی ما چهل قدم بود. صدا زد: آقای مدیر، این پوستش سیاه است. چرا او را می زنی؟ هر چه بزنی، سفید نمی شود! 📚: از چیزی نمی ترسیدم زندگی نامه ی خودنوشت قاسم سلیمانی
با گناه مثل کرونا برخورد کن....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『 بہ‌نام‌خنده‌چشمان‌ابࢪاهیم♥』
°•.🌸💖✿" صبح‌رادوست‌داࢪم وقتۍسرآغازش‌توباشۍ!...(:♥🌿 ✋🏻 🦋 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
Γ🌿🌻🔗°○ حاج‌احمدمۍگفت: اگردرپادگانت‌دوتاسربازࢪا نمازخوان‌وقرآن‌خوان‌کردی این‌برایت‌مۍماند... ازاین‌پست‌هاودرجہ‌ها چیزۍدرنمۍآید! 🌷 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
یڪے از ڪارهای ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود. گاهے اوقات پیڪرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازی‌دراز بر شانه‌های ابراهیم مےنشسٺ تا به دسٺ خانواده‌هایشان برسد.