eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
یه روزی روزگاری دو تا بچہ بسیجے تو فاو یا شلمچه ، تو ڪرخه یا موسیان با هم قرار گذاشتن ، برای دین بمیرن رفیق باشن تا آخر ، تا یڪ روزی بپرن
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
یه روزی روزگاری دو تا بچہ بسیجے تو فاو یا شلمچه ، تو ڪرخه یا موسیان با هم قرار گذاشتن ، برای دین ب
از اتفاقی از شهدای منطقه ی فکه ... 👈 بعد از جنگ دو تا فیلم ساز که خودشون رزمنده هم بودن اومدن فکه فیلم برداری کنن . یه روزی دیدن دوتا جوون خیلی زیبا توی بیابون فکه هستن ... تعجب کردن که اینا دو اینجا چیکار میکنن ... بعد سلام و احوال پرسی ازشون پرسیدن اینجا چیکار میکنید اینجا که کسی نیست اینجا همش میدون مینه ؛ دو تا جوون گفتن ما اینجا بودیم . بعد گفتم میشه از ما فیلم هم بگیرید؟حرف های خوبی داریما ؟ این دو تا فیلم ساز گفتن باشه ... این دو تا جوون شروع کردن خودشونو معرفی کردن و گفتن خاطراتی از فرماندشون و جملات با معنویاتی که فرمانده ی شهیدشون توی لحظات آخر براشون تعریف میکرد ... دوربین هم داشت فیلم میگرفت وضبط میکرد ... مصاحبه که تموم شد این دو تا جوون گفتن ما باید بریم ... فردا صبح بیاید همینجا . ما هم میاییم ... شب ، فیلم ساز ها فیلم رو باز بینی میکنن میبینن تصاویر منظره هست اما صدا و تصویر اون دو جوون نیست ، مشکوک میشن ... صبح دوباره میرن همون نقطه از منطقه ی فکه منتظر میمونن ؛ اما اثری از اون دو تا جوون نبود ؛ همین که این موضوع اونا رو توی فکر فرو برده بود ناگهان متوجه دو تا گل خیره کننده میشن ... میرن نزدیک گلها ، میبینن زیر خاک ها جنازه ی دو شهیده ؛ از لابلای استخوان ها پلاک ها رو پیدا میکنن در کمال ناباوری میبینن این دو شهید هم نام و هم سن همون دو جوونی هستن که دیروز مصاحبشونو گرفتن ولی تصویرشون نیفتاده ... فیلم خداحافظ رفیق ، بر اساس این داستان واقعی ساخته شده ....
🔻کاش با فلانی رفاقت نمیکردم🔻 🙎🏻 دختره، چادر سرش میکنه، مُحَجّبه است... ❌ ولی با نامحرم در ارتباطه... ❌ و پسرِ نامحرمِ فضای مجازی رو «داداشی» خطاب میکنه... 🙎🏻‍♂ پسره، هیات میره، و برای روضه حضرت زینب و ناموس اهلبیت گریه میکنه... ❌ ولی با ناموسِ مردم چت میکنه... ❌ و حریمِ نامحرم رو تو فضای مجازی رعایت نمیکنه... 📣📣...️قرآن داره صدا میزنه:↶ 🕋 فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (تکویر/۲۶) 💢️ کجا دارید میرید؟!❗️ ⁉️آخه ارتباط با نامحرم چه فایده‌ای داره؟!🤔 ⛔️️ از تنهایی در میایی؟! ⛔️️ همدم میخوای؟! ⛔️️ مونس میخوای؟! ⛔️️ رفیق میخوای؟! ⁉️ پس سجاده‌ات چی میشه؟! ⁉️ پس خدا چی میشه؟! ❓ مگه تو دعای جوشن کبیر نمی‌خونی:↶ ⚡️يَا خَيْرَ مُؤْنِسٍ وَ أَنِيسٍ⚡️ 💢️ ای خدایی که تو بهترین مونس و انیسِ من هستی. ⚡️يَا رَفِيقَ مَنْ لَا رَفِيقَ لَهُ⚡️ 💢️ ای خدایی که تو رفیق اون کسی هستی، که رفیقی نداره. ☝️ خواهرم! برادرم! همین که اجازه بدی یه غریبه👤 به حریمت وارد بشه، و تو رو از خدا دور بکنه، برای سقوط کافیه...☜🚶🚶‍♀🕳 ⁉️ چرا قلب امام زمانت رو به درد میاری؟! 😱 میدونستی یکی از حسرتهای جانسوز اهل جهنّم، همین رفاقت‌ها و دوستی‌هاست؟!👇️ 🕋 یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ... یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا (فرقان/۲۷و۲۸) 💢 به خاطر بیاور روزی را که، گنهکار دست خود را از شدّت حسرت به دندان می‌گزد، و می‌گوید: 💢 «ای وای بر من، کاش فلانی را بعنوان دوست خود انتخاب نکرده بودم!» حالا این دوست می‌تونه: ✔️ همکلاسیت...👩‍🎓👨‍🎓 ✔️ همسایه‌ات...👥 ✔️ همکارت...👥 ✔️ همون نامحرمِ فضای مجازی...👤 ✔️ یا حتّی گوشیِ موبایلت باشه...📱 ⚠️ حواست هست؟ ⚰ معلوم نیست ملک الموت کِی بیاد سراغت...😔 🙏 پس رفیق! تا فرصت هست، توبه کن...
مورد داشتیم دختره رفته امتحان رانندگی🚗 ازش سوال کردن گاز کجاست⁉️ گفته کنار یخچال!!!! میگن سرهنگ آموزشگاه رفته کنار خیابون ایستاده گفته پیشی بیا منو بخور 😂😂😂😂 😂
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🗣راوی : مصطفي صفار هرندي و ... اين حرف ما نيست. قرآن ميگويد شهدا زنده اند. شهدا شاهدان اين عالمند و بهتر از زمان حيات ظاهري خود، از پس پرده خبر دارند! در دوران جمــع آوري خاطرات براي اين کتاب، بارها دســت عنايت خدا و حمايت هاي آقا ابراهيم را مشاهده کرديم! بارها خودش آمد و گفت براي مصاحبه به سراغ چه کسي برويد!! اما بيشــترين حضور آقا ابراهيم و ديگر شهدا را در حوادث سخت روزگار شاهد بوديم. اين حضور، در حوادث و فتنه هائي که در سال هاي پس از جنگ پيش آمد به خوبي حس ميشد. در تيرماه سال 1378 فتنه اي رخ داد که دشمنان نظام بسيار به آن دل خوش کردند! اما خدا خواست که سرانجامي شوم، نصيب فتنه گران شود. در شــب اولي کــه اين فتنه به راه افتاد و زماني که هنوز کســي از شــروع درگيري ها خبر نداشت، در عالم رويا سردار شهيد محمد بروجردي را ديدم! ايشــان همــه بچه هاي مســجد را جمع کرده بــود و آنها را ســر يکي از چهارراه هاي تهران برد! درســت مثل زماني که حضرت امام وارد ايران شــد. در روز 12 بهمن هم مسئوليت انتظامات با ايشان بود.من هم با بچه هاي مســجد در كنار برادر بروجردي حضور داشتم. يکدفعه ديدم که ابراهيم هادي و جواد افراسيابي و رضا و بقيه دوستان شهيد ما به کنار برادر بروجردي آمدند! خيلي خوشحال شدم. ميخواستم به ســمت آنها بروم، اما ديدم که برادر بروجردي، برگه اي در دست دارد و مثل زمان عمليات، مشغول تقسيم نيروها در مناطق مختلف تهران است! او همه نيروهايــش از جمله ابراهيم را در مناطق مختلف اطراف دانشــگاه تهران پخش کرد! صبح روز بعد خيلي به اين رويا فکر کردم. يعني چه تعبيري داشت؟! تا اينکه رفقاي ما تماس گرفتند و خبر درگيري در اطراف دانشگاه تهران و حادثه کوي دانشگاه را اعلام کردند! تا اين خبر را شنيدم، بلافاصله به ياد روياي شب قبل خودم افتادم. فتنه 78 خيلي سريع به پايان رسيد. مردم با يک تجمع مردمي در 23 تيرماه، خط بطلانی بر همه فتنه گرها کشيدند. در آن روز بــود کــه علي نصرالله را ديدم. با آن حــال خراب آمده بود در راهپيمائي شركت كند. گفتم: حاج علي، تمام اين فتنه را شهدا جمع کردند. حاج علي برگشــت و گفت: مگه غير از اينه؟! مطمئن باش کار خود شهدا بوده.
🔻فیلمنامه زندگی «شهید ابراهیم هادی» به نگارش درمی آید 🔹به گزارش روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی، «علی روئین‌تن» نگارش اثر تازه‌ای را در سینمای دفاع مقدس با حمایت بنیاد سینمایی فارابی آغاز کرده است. 🔹این فیلمنامه در مرحله تحقیق و نگارش قرار دارد و برای نخستین بار در سینمای ایران، زندگی و مبارزات شهید ابراهیم هادی در آن روایت می‌شود. 🔹براساس این خبر، پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلان غرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان بود. حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» در سال‌های پایانی دبیرستان، در رشد شخصیتی ابراهیم بسیار مؤثر بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
شهدای گمنام کوه خضـــر😍😇 قـــــــــــم
Haj-Mehdi-Rasouli - Havato-Kardam-128.mp3
13.95M
مداح اهل بیت حاج مهدے رسولے ارباب دلم بـرات تنگہ ارباب دنیا هزار رنگه
اگر دیدی قرآن اذیتت میکند ؛ بدان مرده‌ای ! بدان آنقدر غرق دنیا شده‌ای که دیگر ... ضربان قلبت با "سخن خدا" کوک نمیشود … !
بسمـ الله الرحمن الرحیـم سلام دوستان عزیز،صبح قشنگتون بخیر ان‌شاءالله روز خوبی رو کنار داشته باشیم✨❤️
☘ سلام بر ابراهیم ✔️راوی : امير ربيعي 🔸ابراهيم از دوران کودکي و ارادت خاصي به امام خميني داشت. هر چه بزرگتر ميشد اين علاقه نيز بيشتر ميشد. تا اينکه در سالهاي قبل از به اوج خود رسيد. در سال 1356 بود. هنوز خبري از درگيريها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه اي در ميدان ژاله (شهدا) به سمت خانه برميگشتيم. 🔸از ميدان دور نشده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. شروع کرد براي ما از امام خميني تعريف کردن. بعد هم با صداي بلند فرياد زد: «درود بر خميني » ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهي کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم وحركت كرديم. دقايقي بعد چندين ماشين به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شديم. 🔸دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوي ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج ميشد همراه ما تکرار ميکرد. صحنه جالبي ايجاد شده بود. 🔸دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم. دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شدم جلوي ماشينها را ميگيرند و مسافران را تک تک بررسي ميکنند. چندين ماشين و حدود 10 مأمور در اطراف خيابان ايستاده بودند. چهره مأموري که داخل ماشينها را نگاه ميکرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود! 🔸به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اينکه به تاکسي ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. مأمور وسط يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش... 🔸مأمورها دنبال ابراهيم دويدند. ابراهيم رفت داخل کوچه، آ نها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حسابي پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوي خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم... ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبري نداشتم. تا شب هم هيچ خبري از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آ نها هم خبري نداشتند. خيلي نگران بودم. ساعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم. 🔸يکدفعه صدائي از توي کوچه شنيدم . دويدم دم در، باتعجب ديدم ابراهيم با همان چهره و هميشگي پشتِ در ايستاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلي خوشحال بودم. نميدانستم خوشحاليام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوري؟ نفس عميقي کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبيني که سالم و سر حال در خدمتيم. گفتم: شام خوردي؟ گفت: نه، مهم نيست. سريع رفتم توي خانه، سفره نان و مقداري از غذاي شام را برايش آوردم. 🔸رفتيم داخل ميدان غياثي(شهيد سعيدي)بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قوي همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كرد. با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. آن شب خيلي صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و... بعد هم قرار گذاشتيم شبها با هم برويم لرزاده پاي صحبت حاج آقا چاووشي. شب بود که با ابراهيم و سه نفراز رفقا رفتيم مسجد لرزاده. حاج آقا چاووشي خيلي نترس بود. حرفهائي روي منبر ميزد که خيليها جرأت گفتنش را نداشتند. 🔸حديث امام موسي کاظم که ميفرمايد: «مردي از مردم را به حق فرا ميخواند. گروهي استوار چون پاره هاي آهن پيرامون او جمع ميشوند » خيلي براي مردم عجيب بود. صحبتهاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت. 🔸ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدايي شنيدم. برگشتم عقب، ديدم نيروهاي ساواک با چوب و چماق ريختند جلوي درب مسجد و همه را ميزنند. جمعيت براي خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسي را که رد ميشد با ضربات محکم باتوم ميزدند. آنها حتي به زن و بچه ها رحم نميکردند. 🔸ابراهيم خيلي شده بود. دويد به سمت در، با چند نفر از مأمورها درگير شد. نامردها چند نفري ابراهيم را ميزدند. توي اين فاصله راه باز شد. خيلي از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند. ابراهيم با با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. بعدها فهميديم که درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندين نفر هم و مجروح شدند. 🔸ضرباتي که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، شديدي براي او ايجاد کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتي گرفتن او تأثير بسياري داشت. با شروع حوادث سال 57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلامي هها و... او خيلي شجاعانه کار خود را انجام ميداد. 🔸اواسط شهريور ماه بسياري از بچه ها را با خودش به تپه هاي قيطريه برد و در نماز عيد فطر شهيد مفتح شرکت کرد. بعد از اعلام شد که راهپيمائي روز جمعه به سمت ميدان ژاله برگزار خواهد شد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
ازهمان بچگی فرق محرم ونامحرم رامیدانست. معلم دبستان حسین بعدمراسم تشییع گفت در دوران ابتدایی قرآن رابسیارزیباتلاوت میکرد ازبس زیباخواندآمدم دستم راروی شانه اش بگذارم دیدم این بچه حیامیکند وعقب عقب میرود...! حسین واقعاخاص بود شهیدحسین معزغلامی🕊 https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
6 🍃یکی از رفقا میگفت ؛ ما بچه شیعه ها جزو خواص اسلامیم آقا امام زمان عج رو بچه شیعه هاش خیلی حساسه💔 آخه قراره زمینه ساز ظهور بشیم و سرباز آقا... راستی ؛ اگه کسی به مادرمون خانم فاطمه زهرا (س) سیلی بزنه میتونه جزو سربازای آقا باشه😔💔 آخه یکی از علما میگفت هر بچه شیعه ها یک سیلی به صورت...😭 میگفت بچه شیعه ها داغ دل امام زمان رو تازه نکنید💔😭 بچه ها شمارو بخدا قسم ، دنبال توجیه گناه نباشیم که از خود گناه بدتره 😔 هروقت نزدیک گناه شدی با خودت زمزمه کن من میخوام منتقم سیلی مادر باشم ، نه تشدید کننده دردش😭 💔ما مدیون خیلی ها هستیم از خدا و 14 معصوم گرفته تا شهدا... 🍃چه خوب گفت شهید آوینی ؛ سربازان امام زمان از هیچ چیز به اندازه گناه خودشون نمیترسن... از سیره شهدا کمک بگیریم تا زندگیمون خداپسند بشه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
💠 تمام کارها بازی است همراه با ابراهیم به سمت مقر سپاه می رفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم . صدای اذان ظهر که آمد ، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت . گفتم : آقا ابراهیم ، بیا زودتر بریم مقر ، همونجا نماز رو می خونیم . ما که بیکار نیستیم . داریم کار رزمنده ها رو انجام می دهیم . این هم مثل نمازه . با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت : تموم این کارها بازیه . هدف از جنگ و جبهه و ... اینه که نماز زنده بشه . هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم . ان شاء الله اثر اهمیت به اول وقت رو تو زندگی خودت می بینی .🍃 ان الصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر***اقم الصلوه لذکری . یقینا نماز ( انسان را ) از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد . ( عنکبوت / ۴۵ ) به خاطر یاد من ، نماز را اقامه کن .( طه / ۱۴ ) 📚 خدای خوب ابراهیم ص18 https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
⭕️فیلم قهرمان واقعی! ♦️فیلم زندگی و مبارزات شهید ابراهیم هادی ساخته می‌شود؛ این فیلمنامه در مرحله تحقیق و نگارش قرار دارد و برای نخستین بار در سینمای ایران، زندگی و مبارزات شهید ابراهیم هادی در آن روایت می‌شود. 🔹بالاخره یه نفس راحتی از فیلم‌ قهرمان‌های پوشالی مثل جومونگ، می‌کشیم... 👈زندگی این شهیدِ جاوید‌الاثر انقدر بزرگه که ان شا الله به لطف اهل بیت، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس، بتونن حق مطلب را در حقش، ادا کنند! 🌹 https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
من به ترکشهای چشمان تو عادت کرده ام بی محابا میزنم اینگونه بر میدان مین ❤️ 🌷 https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به روایت شهید سیدمرتضی آوینی : وقتی از این ڪانال ... که سنگرهـای دشمن را به یکدیگر پیوند می‌داده‌اند بگذری ، به « فرمانده » خواهی رسید به علمـــدار ... او را از آستین خالیِ دست راستش خواهی شناخت ... چه می گویـم !! چهره ریز نقش و خنده‌های دلنشینش نشانه ی بهتـری است ... مواظب باش ...! آن همه متواضع است که او را درمیان همراهانش گم میکنی اگر ڪسی او را نمی شناخت ، هرگز باور نمی ڪرد که با فرمانده لشکر امام‌ حسین (؏) رو به رو است ... https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
📚عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم. محسن و گروهشان آن شب کولاک کردند. اکثر شلیک هایشان به هدف خورد. حاج قاسم برای آن شب تعبیر ((لیلة الفتوح)) را به کار برد. 🔹وقتی از خط برگشتیم بچه های نیشابور روی دست گرفتندمان. میان این خوشحالی و بالاپریدن ها محسن گوشه ای ایستاده بود و تسبیح می چرخاند. 🔸صدایش زدم:(( مرد حسابی! همه با دمشون گردو می شکنن تو چرا هیچ حسی نداری؟!)) بی تفاوت گفت:(( من کاری نکردم که بخوام ذوق کنم! همه ی این ها کار خدا بود؛ من دارم شکرش رو به جا میارم که ما رو قابل دونست به دست ما انجام بشه.)) 🔹روز بعد از طرف سردار عراقی مقداری لیر به ما هدیه دادند. محسن قبول نمی کرد. می گفت من به خاطر پول نیامده ام اینجا. گفتم؛(( اولا این هدیه‌ست؛ ثانیا مگه چقدره؟!)) پیشنهاد دادم مقداری اش را بیندازد داخل ضریح حضرت زینب(س) و با بقیه اش هم برای همسرش سوغات بخرد. 🔸به خیال خام خودم رامش کردم. هنگام برگشت بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س) از بازار زیاد خرید نکرد. پرسیدم:(( مگه قرار نشد با اون هدیه سوغات بخری؟!)) -رفت همون جایی که باید می رفت! -یعنی همه رو انداختی تو ضریح؟ 🌷 🌷یادش با ذکر https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
دوستان عزیز برنده مسابقه معلوم شد
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
دوستان عزیز برنده مسابقه معلوم شد
کسی نیست جز زینب خانم😍😘 مبارکتون باشه لطفا بیایید پی وی جایزه هاتون رو بگیرید🎁