【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
__________علمدارِکُمیل🌱°•.
جنگ تحمیلی کھ آغاز شد پای من هم
مثل خیلی های دیگر به جبهہ باز شد و
از آن بھ بعد همہ دغدغہام شد جنگ💣'!
روزهای زیادیرا به ورزش گذراندهبودم
و بدنـے قوی داشتم که آن را برای همان
روزها آماده کرده بودم ، یعنی روزهایی
کھ لازم باشد از اسلام دفاع کنم🕶🖤
در جبهہ نیز چند بار مجروح شدم کھ
یکی از آنها مربوط میشد بھ یکی از
اسرای زخمی سنگین وزن عراقـے کہ او
را روی دوشم ازتپہپایینآوردم تا مداوا
شود و تنهایـے در آنجا تلف نشود اما
چون آن اسیر سنگین وزن بود ، بعد از
رسیدن بھ جبهہ های خودی آپاندیسم
ترکید و راهـے بیمارستان شدم😁
ماجرای یکی دیگر از مجروحیت هایم
هم برمیگردد بہ وقتی کھ در ارتفاعات
انار بودیم.در آنجا هنگام درگیری موقع
اذان صبح شد🌥، من بھ یک باره بھ
بالاییکی از بلندیها رفتم و رو بہ روی
دشمنو در حین درگیری شروع به اذان
گفتن. فاصلہی ما با عراقیها بهگونہای
بود کہ صدایمبهگوش آنها نیز میرسید
📞'! در همین حین تیری بھ گلویم
اصابت کرد و من بہ زمین افتادم . یکی
از امدادگران شروعبه بستن زخمگردنم
کرد♥️ .
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
__________علمدارِکُمیل🌱°•.
یکدفعه یکی از بچہها دویدو با عجلہ
گفت : یِ سری عراقی دستاشونو بالا
گرفتن و دارن بہ این طرف میان😳!
لحظاتـے بعد هجده عراقی ك یکی از
آنها افسرفرمانده بود خودشان را برد
داخل سنگر. یکی از بچہ را کھ عربی
بلد بود را نیز برد🚶🏻♂. افسر عراقـے
خودش را معرفی کردوگفت:درجھام
سرگرد وفرمانده نیروهایی هستم کہ
روی تپھ و اطراف آن مستقر بودند ،
فرمانده پرسید چقدر نیرو روی تپھ
هستند؟ گفت: الان هیچی!! ما آمدیم
وَخودمان را اسیر کردیم.بقیه نیروها
را هم فـــرستادم عقب چون نمی
خواستند تسلیم شدند،الان تپه خالیه!
بهما گفته بودن شما مجوسو آتش
پرستید🔥. به ما گفتھ بودند برای
اسلام بھ ایران حمله میکنیم و با
ایرانیها میجنگیم، باور کنید همه
ما شیعہ هستیم. صبح امروز وقتی
صدایاذان رزمنده شما را شنیدم كِ
با صدای رسا و بلند اذان میگفت ،
تمام بدنم لرزید!
وقتی نام امیرالمومنین علیهالسلام
را آورد با خودم گفتم: تو با برادران
خودت میجنگی ، نکند مثل ماجرایِ
کربلا ..💔 دیگر گریھ امان صحبت
کردن به او نمیداد.دقایقیبعد ادامه
داد: برای همین تصمیم گرفتم تسلیم
شوم و بار گناهم را سنگینتر نکنم .
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
__________علمدارِکُمیل🌱°•.
البته آن سربازی کھ به سمت موذن
شلیک کرد را هم آوردم . اگر دستور
بدهید او را میکشم🔫.حالا خواهش
میکنم بگو موذن زنده است یا نه ؟!
بعد با هم از سنگر خارج شدند و بھ
سمت من آمدند ، تمام هجده اسیر
عراقـے آمدند و بہ اصرار دست منرا
بوسیدندو رفتند . نفر آخر با التماس
بہ پایم افتاده بود و گریھ میکرد و
میگفت : من را ببخش ، من شلیڪ
کردم🤦🏿♂ . بعد از آن فرماندهیعراقی
اطلاعات حملات بعدی دشمن را هم
به ما داد و منطقہ بھ دست نیروهای
ما افتاد :)✌️🏻🇮🇷
یکیاز کارهایی کھ من خیلـے بہ آن
توجھ داشتم انتقال مجروحین و
شُهدا از منطقھ به عقب بود، با این
کار میخواستم مرهمی بر درد های
مادرانوخانوادههای رزمندگان باشم
(:💔 در عملیات والفجر مقدماتـے
پنجروز بههمراه بچههای گردانکمیل
و حنظلہ در کانال های فکه مقاومت
کردیم اما تسلیم نشدیم🙅🏻♂❗️
سرانجام در۲۲ بَهمن سالِ ۱۳۶۱ بعداز
فرستادنبچههایباقیماندهبهعقب ،
تنهایِتنها با خُدا همراه شدموعملیات
که تمام شد دیگر از من خبری نبود !
نھ تنها از من،از بسیاری از همرزمانم
هم خبری نبود🥀' تمام شُهدای کانال
کمیل و حنظلھ زیر آسمانفکہ ماندند
و بیشرشان گمنام نام گرفتند .
هدایت شده از 【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
السَلامُعَلَیشَمسِالظَّلامِوَبَدرِالتَمام✨
سلام بر مولایـے کھ با طلاعِ شمس وجودش، مجالـے برای ظلم و ظلمت باقۍ نخواهد ماند. سلام بر او و بر لحظہای کھ با دیدن روی ماهش زمین و زمان غرق سرور خواهد شد!💛🌱'!
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
- رفیقآسموننشینِمَندلتنگتم❤️. .
「💦💙」
•
.
گویـے خُدا لبخندشان را برایِ شھادت گلچین کرده🌱'(:
راز آن لبخند چیست؟!
آیا صاحب تمام لبخندها مثل شما کوچ مـےکنند؟!💔
#سلامعلۍابراهیم | #برادرآسمانـٖےام
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣