براےرفتن‌بہ‌میدان‌خدمت‌پدر رسیدتااجازه‌بگیره..

امام‌حسین(ع)برخلاف‌همہ‌ڪسانے‌ڪہ‌براے رفتݧ‌بہ‌میدان‌اذن‌مےخواستند‌واباعبدالله‌(ع) بلافاصلہ‌اجازه‌نمےداد،همیݩ‌ڪہ‌علےاڪبر(ع)اومد، سیدالشہدافرمود:علےجان!حالا‌ڪہ‌آماده‌ رفتن‌هستےبرو،اماقبل‌از‌ رفتݧ‌براےآخریݩ باربہ‌خیمہ‌هابرو وبااهل‌خیام‌خداحافظے کن.

*خدایا!فقط‌تومیدونےوقتےکہ‌این‌جوان‌رشید، براےخداحافظےبہ‌مقابل‌خواهرها‌وعمہ‌عزیزش قرار‌گرفت،چہ‌شور وغوغایـےبرپاشد؟*

*خدایا!خواهراےدلسوختہ‌وعمہ‌عزیزش‌چہ‌جور او روبااشکشوݩ‌بدرقہ‌مےڪردند؟*

دمےآهستہ‌روبــر سوےمیدان عزیزم‌نورچشمانم‌علےجــان...

پیاده‌شو‌ببوسم‌روےماهـت💔 بہ‌اشڪ دیده‌بنمایم‌نگاهت..

علےاڪبرتویی‌ماه‌مـنیـرم😭 بیاتابرسرت‌قـرآݧ‌بگیرم

بہ‌جـاےمـادرٺ‌گریـم‌برایٺ😭 بگـــردم‌گـِـــردقد دلربــایت🥀

بالاخره‌علےبن‌الحسین(ع)واردمیدان‌گردید. بہ‌دشمݧ‌نزدیڪ‌ شدوبہ‌جنگ‌پرداخت...

باشجاعتےکہ‌از‌جدش‌علے(ع)بہ‌ارث‌ برده‌بودعده‌زیادےروڪشت. درحالےڪہ‌زخم‌هاےزیادےبرتن‌داشٺ‌بہ سوےپدر اومدوگفټ‌:باباجون!جگرم‌از تشنگےمےسوزه😭 اگہ‌میشہ‌جرعہ‌اےآب‌بہ‌گلوےمن‌برسون🥀

فرمود:پسرم‌نزدیڪہ‌کہ‌ازدسټ‌جـدت‌ رسول‌الله‌(ص)سیراب‌گـردے😭💔

تو زِ من‌آب‌طلب‌ڪردے‌ومن‌مےسوختم ڪہ‌چراتشنہ‌لب‌ازخویش‌جدایت‌ڪردم.. گرکمےآب‌نبوده‌است‌رسانم‌بہ‌لبت😔 داشتم‌اشڪےوایثار بہ‌پایټ‌ڪردم💔