eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 🌿 ヅ ــ چی؟ ــ حرفم واضح نبود کمیل حیرت زده خنده ای کرد! ــ حواستون هست چی میگید؟من با سمانه ازدواج کنم؟ محمد اخمی کرد و گفت: ــ اره،هر چقدر روی دلت و احساست پا گذاشتی کافیه‌،اون زمان فقط به خاطر اینکه بهش آسیبی نرسه و کارت خطرناکه ،اون حرفارو زدی تا جواب منفی بده،اما الان اوضاع خطرناک شده تو باید همیشه کنارش باشی‌و این بدون محرمیت امکان نداره. تا کمیل خواست حرفی بزند ،محمد به علامت صبر کردن دستش را بالا اورد: ــ میدونم الان میگی این ازدواج اگه صورت بگیره به خاطر کار و این حرفاست،اما من بهتر از هرکسی از دلت خبر دارم ،پس میدونم به خاطر محافظت از سمانه نیست در واقع هست اما فقط چند درصد کمیل کلافه دوباره روی صندلی نشست و زیر لب گفت: ــ سمانه قبول نمیکنه مطمئنم ــ اون دیگه به تو بستگی داره،باید یه جوری زمینه رو فراهم منی،میدونم بعد گفتن اون حرفا کارت سخته اما الان شرایط فرق میکنه اون الان از کارت باخبره،در ضمن لازم نیست اون بفهمه به خاطر تو در خطره ــ یعنی بهش دروغ بگم تا قبول کنه با من ازدواج کنم؟ ــ دروغ میگی تا قبول کنه ازدواج کنه،اون اگه بفهمه فکر میکنه تو به خاطر اینکه عذاب جدان گرفتی حاضری برای مراقبت از اون ازدواج کنی و هیچوقت احساس پاکتو باور نمیکنه کنار کمیل زانو زد و ادامه داد: ــ این ازدواج واقعیه از روی احساس داره صورت میگیره،هیچوقت فک نکن به خاطر کار و محافظت از سمانه داری تن به این ازدواج میدی،تو قراره بهاش ازدواج کنی نه اینکه بادیگاردش باشی نگاهی به چهره ی کلافه و متفکر کمیل انداخت و آرام گفت: ــ در موردش فکر کن سر پا ایستاد و بعد از خداحافظی از اتاق خارج شد. کمیل کلافه دستی به صورتش کشید،در بد مخمصه ای افتاده بود نمی دانست چه کاری باید انجام دهد،می دانست سمانه به درخواست خواستگاریش جواب منفی می دهد،پس باید بیخیال این گزینه می شد و خود از دور مواظبش می شد. با صدای گوشیش از جایش بلند شد و گوشی را از روی میز برداشت با دیدن اسم امیر سریع جواب داد: ــ چی شده امیر ــ قربان دختره الان وارد دانشگاه شد ،تنها اومد دانشگاه،از منزل شما تا اینجا یه ماشین دنبالش بود،الانم یکی از ماشین پیاده شد و رفت تو دانشگاه،چی کار کنیم کمیل دستان مشت شده اش را روی میز کوبید! ــ حواستون باشه،من دارم میام گوشی راقطع کرد و از اتاق خارج شد،با عصبانیت به طرف ماشین رفت، فکر می کرد بعد از صحبت ها و اتفاق دیشب سمانه دیگر لجبازی نکند اما مثل اینکه حرف در کله اش فرو نمی رفت،و بیشتر از ان ها تعجب کرده بود که چرا از سمانه دست بردار نبودند. در آن ساعت از روز ترافیک سنگین بود و همین ترافیک او را کلافه تر می کرد،کشتی به فرمون زد و لعنتی زیر لب گفت. ... 〇 @Komeil3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای بلندای مهربانی ها داده ام پای تو جوانی ها هر سه شنبه به شوق دیدارت میشوم جزو جمکرانی ها...🌹 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
خوشا به حال تویی که کنار جانانی بدا به حال منی که اسیر زندانم... تو در سعادت محضی، تویی که میخندی منی که بند گناهم منی که گریانم...🍂🥀 😍✋🏻 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
میلاد‌امٰام‌حَسَـن‌عَسْکَࢪےٖ🌹🍃 بَـ‌رپسَرَش‌مَھدےٖ[عَجَ] مبارَڪ🦋🙃♥ ﴿اللھـم‌؏ـجـل‌لولیڪ‌الفرج
https://harfeto.timefriend.net/16061434086903 رفقآیکم‌حرف‌بزنیم(:"♥ جواب‌ناشناسیات: @komeil_78
♥🍃 🍃 • • ●|💛روایتےازتو💛|● • • نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روزی که به‌کربلا رسیدم، به نیابت از ابراهیم زیارت و دعا کردم. همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در بین‌الحرمین جمعیت زیادی نشسته‌اند. مانند جلسات هیئت!! من هم وارد شدم و گوشه‌ای نشستم. یکباره دیدم که ابراهیم، با همان چهره ملکوتی روبروی من نشسته. خواستم به طرفش بروم اماخجالت کشیدم. از آقایی که چای پخش می‌کرد پرسیدم: ایشون‌ابراهیم‌هادی است؟گفت:‌بله. گفتم: اینجا در عراق چه می‌کن به آرامی گفت: ایشان‌مشاور حاج قاسم سلیمانی است... و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهرتکریت که دژ محکم داعش محسوب می‌شد را به ‌راحتی و با کمترین تلفات آزاد کردند. آن هم باتوسل به مادر سادات حضرت‌زهرا ۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Γ💛🦋🔗°○ هرکس‌کہ‌باخیال‌ شھادت‌بہ‌سربَرد بوۍبھشت‌را ازنفسش‌مےتوان‌شنید💚؛) •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما بسیجۍ‌ها..... در ره قرآن... هستے خود را... میدهیم آسان... •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
#سِیدرضآ♥:) #عیدوڪم‌مبروڪ🌸🍃
تـــ👑ـاج رو سرمے یــــــار و یاورمے هـــ🎁ــدیه کن حــ💚ـرمے آقاجــان
گاهی دلم میخواهد پیش خدا باشم... تو سراغ نداری شب ها خدا کجاست..؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌رب‌خنده‌چشمان‌ابراهیم♥』
✨♥️ حالابغلم‌ڪن‌ڪهـ‌بهـ‌اندازهـ‌ےیڪ‌عمر درگوش‌ٺوازبےڪسےام‌شعربخوانم •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
Γ🌿🌻🔗°○ نامت‌مانندنسیمےکھ✨ بیدارم‌میکندبہ‌ذهـنم‌مےآید☺️ میدانم‌کہ‌امروز‌هـم با‌من‌است..😍🌿 ✋🏼 💞 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بین‌شھدای‌مآ«پھلوان‌ابراهیم‌هادۍ» بہ« » معروفہ(:♥ قصہ‌این‌علمدارۍرابشنویدッ •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
ڪرونابگیرمـ؛ داروۍامام‌ڪاظم‌شدن‌ بلدۍ؟!(:💛🌻 ☔️