🌷نماز🌷
ابراهیم هادی محور همه فعالیت هایش «نماز» بود.
💢 در سختترین شرایط ، نمازش را اوّل وقت می خواند ، بیشتر هم به «جماعت » و در «مسجد ». دیگران را هم به نماز دعوت می کرد.
✳️یکبار باهم مسجد موسی ابن جعفر رفتیم. نگاه کردم به نماز خواندن ابراهیم، در نماز چشمهایش را می بست‼️
بعد از نماز گفتم: چرا چشمت رو تو نماز می بندی. مکروهه.
✅گفت: اگر توی نماز با بستن چشم، توجهت به خدا بیشتر باشد اشکالی ندارد.
بعدها همین مطلب را در رساله احکام خواندم.
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم2
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
وقتــي تصميم گرفتيم کاري در مورد آقا ابراهيــم انجام دهيم، تمام تلاش خودمان را انجام داديم تا با كمك خدا بهترين کار انجام گيرد. هرچند ميدانيم اين مجموعه قطرهاي از درياي كمالات و بزرگواري هاي آقا ابراهيم را نيز ترسيم نكرده.اما در ابتدا از خدا تشــكر كردم. چون مرا با اين بنده پاك وخالص خودش آشنا نمود. همچنين خدا را شكر كردم كه براي اين كار انتخابم نمود. من در اين مدت تغييرات عجيبي را در زندگي خودم حس كردم! نزديك به دو ســال تلاش، شــصت مصاحبه، چندين سفر كاري وچندين بار تنظيم متن و... انجام شــد. دوست داشتم نام مناسبي كه با روحيات ابراهيم هماهنگ باشد براي کتاب پيدا کنم.حاج حسين را ديدم. پرســيدم: چه نامي براي اين كتاب پيشنهاد ميكنيد؟ ايشان گفتند: اذان. چون بســياري از بچه هاي جنگ، ابراهيم را به اذان هايش ميشناختند، به آن اذان هاي عجيبش، يكي ديگر از بچه ها جمله شهيد ابراهيم حسامي را گفت: شهيد حسامي به ابراهيم ميگفت: عارف پهلوان. اما در ذهن خودم نام مجموعه را((معجزه اذان)) انتخاب كردم.شب بود كه به اين موضوعات فكر ميكردم. قرآني كنار ميز بود. توجهم به آن جلب شد. قرآن را برداشتم. در دلم گفتم: خدايا، اين كار براي بنده صالح و گمنام تو بوده، ميخواهم در مورد نام اين مجموعه نظر قرآن را جويا شوم! بعــد به خدای خود گفتــم: تا اينجاي كار همه اش لطف شــما بوده، من نه ابراهيم را ديده بودم، نه ســن وسالم ميخورد كه به جبهه بروم. اما همه گونه محبت خود را شامل ما كردي تا اين مجموعه تهيه شد. خدايا من نه استخاره بلد هستم نه ميتوانم مفهوم آيات را درست برداشت كنم.بعد بســم الله گفتم. ســوره حمد را خواندم و قرآن را باز كردم. آن را روي ميز گذاشتم. صفحه اي كه باز شده بود را با دقت نگاه كردم. با ديدن آيات بالای صفحه رنگ از چهره ام پريد! سرم داغ شــده بود، بي اختيار اشك در چشمانم حلقه زد. در بالای صفحه آيات 109 به بعد سوره صافات جلوه گري ميكرد كه ميفرمايد: سلام بر ابراهيم اينگونه نيكوكاران را جزا ميدهيم به درستي كه او از بندگان مؤمن ما بود.
" #عکس_کمتر_دیده_شده "
باور کنند یا نه..!
مـن تـــــ🌹ــــو را
از عــمـــق جـ💞ـان
دوســــ❤️ـــــت دارم...
خنـده کن تا بِشَوی سوژهی نقاشی من،
من فقط شیوهٔ لبخند کشیدن بلدم🌈
هادے دلها❤️
#شهید_ابراهیم_هادی
#حسزیبایبندگی
وقتی چشم هایت را بر حرام می بندی ...
وقتی با آهنگ نجابت و وقار ...
از جاده تلخ گناه
پیروزمندانه میگذری ...
وقتی پاکی وجودت را ...
از نگاه های چرکین می پوشانی!
آنگاه ; پیشکش توست بلندای آسمان ها
که حیایت , فریاد" لبیک یا مهدی" سر می دهد....
و تو می مانی و ♥حس زیبای بندگی♥
احمد شهریور سال ۶۴ به همراه دوستانش علی سراج و مجتبی سعیدی شفاعت نامه ای را تنظیم کرده بودند و هر سه زیر آن را امضا کرده بودند. مجتبی سعیدی در فروردین ماه ۶۵ و علی سراج در دی ماه همان سال به شهادت رسیدند. تنها جا مانده شان احمد بود. خوب به یاد دارم آخرین باری که به ییلاق آمده بود با ناراحتی گفت: «جنگ در حال اتمام است، اما من لیاقت شهادت را نداشتم. خدا مرا به درگاهش نپذیرفت. شاید سرباز خوبی برای امام زمان (عج) نبودم.» دقیقاً دو هفته بعد خبر شهادت پسرم را برایم آوردند. خدا را شکر می کنم که امانتش را به خوبی نگهداری و صحیح و سالم در راه خودش تقدیم کردم.
دوستان عزیز حتمااااا گوش کنید🍃
داستان بسیار زیبا علی گندابی😭
التماس دعــــا🙏🏻
"مجروح عملیات"
#ادامه
تا ما نتوانیم آنها را تعقیب کنیم. آلودگی محیط باعث سوزش چشمانم شده بود. دود اطراف ما را گرفت. رفقای من سریع از محل دور شدند اما من نتوانستم. چشمان من به شدت می سوخت.سوزش چشمان من حالت عادی نداشت. چون بقیه نیروها سریع جلو رفتند اما من حتی نمی توانستم چشمـم را باز نگه دارم! به سختی و به کمک یکی از رفقا به عقب برگشتیم. پزشک واحد امداد، قطرهای در چشمان من ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب می شوی. ساعتی گذشت اما همینطور درد چشم مرا اذیت می کرد. به پزشک بیمارستان صحرایی و سپس بیمارستان داخل شهر مراجعه کردم. به وسیله آرام بخش توانستم استراحت کنم، اما کماکان درد چشم مرا اذیت می کرد. چند ماه از آن ماجرا گذشت. عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به کلی پاکسازی شود. نیروها به واحد های خود برگشتند اما من هنوز درگیر چشم هایم بودم. بیشتر، چشم چپ من اذیت می کرد. حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم. در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردم اما جوابی درستی نگرفتم. تا اینکه یک روز صبح، احساس کردم که انگار چم چپ من از حدقه بیرون زده...
#ادامه_دارد
✨نبرد با دشمن
🌹باآن قدرت بدنی بالایی که داشت به دل شمن می زد و با چندین اسیر بر می گشت.
در آن اوضاع اول جنگ که سلاح و مهمات به مقدارکافی نبود، ابراهیم با اسرایی که می گرفت برای یاران خود سلاح می آورد . آنقدر شجاعت داشت که دشمنان کامل اورا می شناختند!
دشمن هم از قدرت او و دوستانش در گروه چریکی اطلاع داشت.
ابراهیم و یارانش مصداق آیه ای بودند که می فرمود ؛
🍃ای کسانی که ایمان آورده اید ، باکافرانی که به شما نزدیکترند پیکار کنید .
آن ها باید در شما شدت و قدرت احساس کنند.
و بدانید خداوند با پرهیزگاران است❤️
(سوره توبه /آیه 23)
📚خدای خوب ابراهیم ص 72
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت کردن با امام زمان(عج)😭
آقـــا جان دلمان برای تو تنگ شده
چشم من و فرمان شما حضرت آقـ♥ــا
جانم سپرت روز بلا حضرت آقـ♥ــا
الحق و الانصاف برازنده تان است
فرماندهی کل قوا حضرت آقـ♥ــا
پیوسته دعا کرده ام و خواستم از حق
هرگز نشوم ازتو جدا حضرت آقـ♥ــا
من باورم این است تعصب سرجایش
همپایه نداری به خدا حضرت آقـ♥ــا
از شأن ابالفضلی تان است که شیطان
افتاده به گرداب فنا حضرت آقـ♥ــا
من یکـــــ محجـبـه امـ ...!
شــــخندهـــــآد و پرنـشـآط...سرزنده و پر کــآر...
قـــرآن ونـهـج البلاغــه اگرمیخوآنمـ رمان وحآفظ همـ میخوآنمـ
عـآشق پهلوانی های حضرت حیـــــدر اگرهستـمـ ،
یک عـآلمه شعرحماسی ازشاهنـآمه حفظمـ ^__^
پآی سجـآده اگر گریه میکنمـ ....خنده هـآیـم بادوسـتآنمـ تمـآشآیی ست..
من یــکـــ عآلمه دوست ورفیق دآرمـ ...
تابستانها اگر زیارت میرومـ اردوهای تفریحی هم نیز پابرجاست.
ما اگرسخنرانی میرویمـ پارکــــ رفتنمان همـ سرجایش است.
برای نماز صبح قرار مسجد اگر میگذاریمـ هنوز خورشید نزده تاخانه پیاده قدمـ میزنیـمـ!
دعای عهدمان را اگر میخوانیم همانجا سفره باز میکنیم وبا خنده و شادی صبحانه مان
(: میشودغذا باطعم دعـآ....
مااگرچادر سرمیکنیم...هنر مند هم هستیم...یه دختر هنرمند...
حرف های دخترانه مان سرجاش...شوخی های دوستانه هم میکنیم...
نمایشگاه وتئاترهم میرویم سینماهم اگرفیلم خوب داشت....
کوه میرویم، عکس یادگاری...فیلم های پرازخنده وشادی...
من قشنگ ترازدنیای خودمان سراغ ندارم....
دنیای من واین دوستان باخــ♥ــدایم...
همین هایی که دنبال زندگیشان در کوچه و خیابان نمیگردنند..
همین هایی که وقتی دلت رامیشکنند تاحلالیت نگیرند ول کنت نیستند.....
همین هایی که حیایشان رانفروختند...خوشبخت ندیده هرکس ماراندیده...
⚘﷽⚘
شش درس از شش شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی :🌷
شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم.
#شهید_رسول_خلیلی :🌷
به برادر برادر گفتن نیست، به شبیه شدنه.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن :🌷
ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم.
#شهید_روح_اله_قربانی :🌷
(شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند.
#شهید_مصطفی_صدرزاده :🌷
سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.
#شهید_حسین_معز_غلامی :🌷
در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید.
⚘یادشهدا_باصلوات⚘
اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
همه ی جهان حجاب دارد:
کره زمین دارای پوشش است...
میوه های تر و تازه دارای پوشش اند...
شمشیر نیز داخل غلافش حفظ میشود...
قلم بدون پوشش جوهرش خشک میشود و فایده اش از بین میرود.
سیب هم اگر پوسته اش گرفته شود و رها شود فاسد میشود...
و......
در تعجبم از مردی که ماشینش را از ترس خط و خش افتادن چادر می پوشاند؛ اما دختر یا همسر و یا خواهر خود را بدون پوشش رها میکند!!
بانو!
این چادر تا برسد بدست تو
هم از کوچه های مدینه گذشته
هم از کربلا
هم از بازار شام
هم از میادین جنگ...
چادر وصیت نامه ی شهداست بر تن تو
✳️چادرت را در آغوش بگیر ،❤️
و بگو برایت از خاطراتش بگوید...
همه را از نزدیک دیده است...