eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
ایـنـقـدر حـرف زد. راوے مـیـگـہ یـڪ مـرتـبـہ دیـدم از مـوهـا شـروع ڪرد هـے نـوازش مـیـڪرد هـمـہ جـا رو یـڪے یـڪے هـے سـوال مـیـڪرد "‌بـابـا مـوهـات چـرا سـوخـتـہ؟"‌ ڪارے نـدارم ...هـمـچـیـن ڪہ رسـیـد بـہ ایـن لـب هـا گـفـت"‌بـابـا دیـگـہ از ایـن نـمـے گـذرم مـوهـات سـوخـتـہ بـود حـرفـے نـزدم...پـیـشـونـے ات شـڪسـتـہ بـود حـرف نـزدم....از هـمـہ گـذشـتـم ولـے از ایـن نـمے گـذرم بـابـا آخـہ هـمـہ ے ایـن زخـم هـایے ڪہ تـو صـورتـت هـسـت تـو سـرت هـسـت مـن نـدیـدم نـمـے ڪجـا ایـن زخـم هـا پـیـش اومـده بـرات؛‌ امـا بـابـا دیـروز یـہ صـحـنـہ اے دیـدم باور نـمـے ڪردم...حـالـا فـهـمـیـدم چـے شـده.... چـے؟؟؟
طـاقـتـش‌رودارےادامـہ‌اش‌رو‌بـگـم؟؟؟
دیـروز مـیـدیـدم چـوب یـزیـد بـالـا مـیـره...دسـتـاے عـمـہ ام بـالـا مـیره...چـوب ڪہ پـائـیـن مـے اومـد قـدم نـمـے رسـیـد بـبـیـنـم داره بـہ ڪجـا مے خوره... حـالـا فـهـمـیـدن اون نـامـرد بـا ایـن لـب ها چـیـڪار ڪرد...😭💔 حــــســــیــــن🥀
12_Hadadeeyan-Roze_03_Moharam1396-009_(www.rasekhoon.net).mp3
2.81M
گر دخترکےپیش‌پدر‌ ناز کند گره کرببلاےهمہ‌رابازکند...😔💔
رفقاےهیئتۍ.. ان‌شاءاللھ کہ روضہ به دلتون نشستہ باشھ... اگہ باب میلتون نبود حلال بفرمایید... یاعلے..
از تو همه را با می سنجیدم بعد از تو همه را با می سنجم حتی را... (:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『بسم‌ࢪب‌‌‌الشھید♥』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Γ🌿🌻🔗°○ قبل از عملیات کربلای چهار بود یه روز جمعه تو هوای سرد دیدمش، موهای سرش خیس بود گفتم حاجی جون سرما میخوری چرا سرت خیسه؟ گفت سرم را شستم گفتم تو این هوای سرد زمستان؟ گفت ثواب داره گفتم چه ثوابی؟ گفت غسل جمعه در آن هوای سرد زمستان هم غسل جمعه اش ترک نشده بود 👤راوی: همرزم شهید(: مختصرترین اعمال روز جمعه👇 ۱_ صد صلوات ۲_ غسل جمعه ۳_ دعای روز •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
*﷽* احترام زیادی برای ما قائل بود. از ماموریت که برمی گشت بااین که فرصت بسیار کمی داشت ولی بلافاصله به منزل ما می آمد. کنار من می‌نشست و دائم نوازشم می کرد. دست و پایم را می‌بوسید و به هر شکل محبت می‌کرد. تا جایی که یک وقت هایی سعی می‌کردم مانعش شوم. این روزها خیلی سخت می گذرد. جای خالی شهروز خیلی دلتنگمان کرده، ولی هر بار که گریه می کنم بر مصیبت های اهل بیت (ع) گریه می کنم. دلم می سوزد که پسرم را نمی‌بینم ولی داغ من در برابر مصیبت های بزرگ امام حسین (ع)و حضرت زینب (س) ذره ای در برابر دریاست. به راه پسرم و شهادتش افتخار می کنم چون به خواسته ی قلبی اش رسید و به آرمان‌هایش پیوست. راوی: مادر شهید 📚: مجله فکه