【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
💔🍃
اگہبراۍ #شھیدابراهیمهادۍ از واژه
#مرد استفادهمیکنیمبرایبعضیپسرای
امروزیازچہواژهایبایداستفادهکرد...
#مشکلات هم، مثل همه چیزای دیگه،
تاریخ انقضا داره... هر وقت عرصه
بهتون تنگ شد،
این جمله رو با خودتون تکرار کنید:
لا تَحزَن انَّ اللَّهَ مَعَنا
توبه/ 40
نترس که خدا با ماست
فاطمه (س) میگفت:
الهی..! عجل وفاتی..
و علی(ع) میگفت:
نرو آرامشم..
و فاطمه رفت..
و علی ماند و چاه و مردمی که
جواب سلامش را هم نمیدادند..
#استادپنآهیآن|•°
بعضیآتامیبیننشمآبرایامامحُسین
گریہمیڪنیمیگن↓
نمیخوادگریہڪنی!
بروامامحسینوبفهم؛اینااحساساتہ؛میگذره...
_ماهمینقدرڪہامامحُسینوفهمیدیم؛
داریمبراشگریہمیڪنیم
اگهبیشتربفهمیمکهخونگریہمیکنیم"
-اگه بهت بگم
ده دقیقه دیگه میمیری میترسی...؟!
+خب آره...!!
-چقدر...؟!
+زیاد خیلی زیاد...!!
انقدر که شاید از شدت ترس گریه ام بگیره
یا شاید هم شوکه شم و برای چند لحظه
همه چی از جلو چشمام رد شن...
-خب لامصب هر ثانیه همینطوری باش...
حتما باید سر و کله من پیدا شه...؟!
گفتگوی دلسوزانه حضرت عزرائیل و ما انسانهای غافلِ هواپرست...
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
💔🍃
بی سبب نیست شما
جـلوه ی اســرار شدی
اولـیـن #فاطـمـه هستـی
که حرم دار شدی💔:)
Γ🌿🌻🔗°○
*ماجراي حضور سرزده رهبر انقلاب و سردار سليماني در مراسم «بله برون» يک عروس*
اين روزها که به سالگرد شهادت سپهبد قاسم سليماني نزديک ميشويم، خاطرات به جا مانده از اين شهيد عاليمقام ميتواند مروري بر شخصيت بزرگ اين فرمانده لشکر اسلام باشد.
در خاطرهاي به نقل از محمد حسين نجات با سر تيتر «چرا من شفيع شوم؟» ميخوانيد:
سال ۱۳۸۴ مقام معظم رهبري به استان کرمان سفر کردند. ايشان تاکيد داشت حاج قاسم در اين ديدارها همراه ايشان حضور داشته باشد. در سفرهايي که حضرت آقا به استانها داشتند، برنامه طوري ترتيب داده شد تا ايشان با چند خانواده شهيد ديدار کنند. از طرفي به دليل رعايت مسائل امنيتي، اين ديدارها به اطلاع خانوادهها نميرسيد و ۱۵ دقيقه قبل از ورود ايشان خانوادهها مطلع ميشدند.
يکي از اين ديدارهايي که در آن سفر تدارک ديده شد، ديدار با خانواده يکي از فرماندهان گردانهاي شهيد لشکر ۴۱ ثارالله بود. طبق روال، آن خانواده دقايقي قبل از حضور حضرت آقا خبردار شدند. اما وقتي وارد مجلس شديم، ديديم جمعيت حاضر بيش از حد انتظار است. تصورمان اين بود که خانواده شهيد خيلي سريع حضور حضرت آقا را به بستگان اطلاع داده است و آنها هم فوري خودشان را رساندهاند، اما اشتباه ميکرديم. دليل حضور بستگان مراسم «بله برون» دختر همان شهيد با فرزند يکي ديگر از شهداي لشکر ثارالله عليهالسلام بود. آن شب يکي از اعضاي خانواده شهيد آمد و در گوش حاج قاسم، مطلبي گفت. حضرت آقا از حاجي پرسيدند: «داستان چيست؟» حاج قاسم جواب داد: ميگويند که جواب خانواده دختر مثبت است و درخواست دارند اگر امکانش هست شما خطبه عقدشان را بخوانيد.
حضرت آقا قبول کردند. وقتي ايشان خطبه را قرائت کردند از دختر خانم پرسيدند: «آيا به بنده وکالت ميدهيد تا شما را به عقد آقاي فلاني در بياورم؟» دختر خانم در جواب گفت: «اگر قول ميدهيد در آخرت شفيعم باشيد، بله به شما وکالت ميدهم».
*حضرت آقا گفتند: «چرا من بايد شفيع شما باشم؟» بعد به حاج قاسم اشاره کردند و ادامه دادند: «مقام حاج قاسم سليماني نزد خداوند از من بالاتر و بيشتر است. ايشان شهيد زنده است و خودش شفيع شما ميشود.»*
•|منبع:خبرگزاریفارس🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
سردار شهید مصطفی صدر زاده 🌷
🔴 جانباز فتنهی سبز، شهید مدافع حرم شد
🔹دو سه روز اول شاید میشد گفت یه سریا گول خورده بودند ولی بعدش عوامل حرفهای اومده بودن برای براندازی
🔹با دسته کلنگ زدن تو سر شهید مصطفی صدرزاده، مصطفی بیهوش شد؛ چاقو رو فرو میکردن تو بدن مصطفی، بردنش تو اتوبوس اورژانس، سنگ زدن شیشه اتوبوس رو شکوندن، گفتن اتوبوس رو آتیش میزنیم
🔹قسمت بود به دست داعش وطنی مجروح بشه و به دست داعش خارجی شهید ...
#روایت_فتنه 88
📸 عکس های ماندگار و به یاد ماندنی از سردار سلیمانی
آرامش در آغوش ولایت
مالک اشتر در آغوش پر از محبت رهبر
😍😍😍😍😍
#قاب_عکس
در کربلای عشق همیشه حبیب بود
اصلاً اگر شهید✨ نمیشد عجیب بود
اهل زمین نبود، هوایی یار بود
پرواز کرد و رفت، دلش بیشکیب بود
یاد عزیزش با صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ🌿🌻🔗°○
#به_وقت_حاج_قاسم
سردار دلها سلیمانی عزیز
عاقبت بخیری را در چه می داند :)
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
#به_وقت_حاج_قاسم
#ایام_فاطمیه
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...
تا اینکه گفت: وقتی ابیعبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد..
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
هدایت شده از یاٰدِگارِفَرماندِھ
رفقـــــا . . .
روضھ حضرتمادرداریـم💔:)
لینڪهیئتمونھ⇩
https://eitaa.com/joinchat/1286602842C82b17fcc78
تشریفبیارین🌿:)
قدمتونبھ رویچشامون🖤