⭕️دایی همسر شهید: بهش گفتم: از این #سیدعلی تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی، برام بگو. راستش آن اوایل تا می‌دیدمش، مدام به رهبر، بدوبیراه میگفتم😞 او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد. آن روز گفت: گفتنی نیست، باید راهش رو بری تا بشناسی‌ش! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد: اونوقت محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.❗️ بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت: داریم میریم دیدار #رهبری ، گفتیم تو هم بیای.❗️ پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها ببینمش. باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.❗️😭 #عزت از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: #عاقبت_بخیر بشی!😭😭 همانجا به محسن گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم #عوض شدم؛ ولی هوام رو داشته باش #عوضی نشم.😔 📚برگرفته از کتاب #سربلند ؛ روایت هایی از زندگی شهید محسن حججی🌹 وصیت شهید مدافع حرم محسن حججی:👇 از #ولایت_فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که #امام_خامنه‌ای نائب بر حق #امام_زمان است.✨🌹 🍃 #یاد_شهدا_باصلوات

میانِ مـــزارشـــان سرگردان که شـــدی ... دلــــِ حیرانت را بردار و کناری‌ بـنـشــــین ... دلت اگــــر گرفته کمی اشــــکـ بریز نه برای حال دلــــت ... نه! برای جــامــانـدنـتــــ آری! سخت اســـــت جاماندن!

| حجابــ | خودِ آزادی ستــ ! 😉 چرا ڪه تو آزاد هستے تا انتخابــ ڪنی دیگران چہ ببینند....! 😌👌

سیره شهدا گاهی قوم و خویش های شهرستانیمان گله می کردند که، جناب صیاد، هم وسیله دارن، هم راننده. اون موقع ما باید با تاکسی از ترمینال و فرودگاه بیایم خونه تون؟ این درسته؟ ما که تهران را خوب بلد نیستیم. به پدر که می گفتیم، می گفت: مسئله ای نیست، فوقش دلخور می شن. اونا که نمیخوان جواب بدن، من اون دنیا باید جواب بدم. راننده و ماشین که اموال شخصی من نیست... صیاد دلها، امیر سپهبد بسیجی شهیدعلی صیادشیرازی

کاش‌بشه‌امشب‌بخوابیم بعد... رفیق‌شهیدمون‌بیاد‌توخوابمون‌بگهـ: _هعی‌رَفـیقـ اِمشـب برآتـ از اربابـ همونیوڪہ‌میخواستی‌گرفتَمـ +اربعین؟ _اره‌فقط‌یادت‌باشه‌این‌چندوقت‌روبدون‌ گنــاه‌ســرڪن. میدونم‌سختہ‌ها،میدونم... امامن‌آبروموگِروگذاشتم‌پیش‌آقـــا نکنه‌دوباره‌دلت‌بلرزه‌بری‌سَمتِ‌گُنـاه:)

❤️🦋 خداکنه‌بعدازاین‌خواب‌من‌زنده‌بمونم:)

اومدپیشم،گفت:روضه میخونی؟؟ گفتم:شب عملیاته وقت ندارم. رفت و دوباره با دوستش آمد،اصرارکردندکه برایمان کمی روضه بخوان. قبول کردم و گفتم روضه چه کسی؟؟ گفت:دلم هوای ابوالفضل عباس کرده. شروع کردم به خواندن فردا که بیسیم زدیم تا اوضاع رو بپرسیم گفتند:چندلحظه پیش شهیدشده،بادست بریده و نارنجک به دست.

[ جز چشم سياه تو كه جان هاست فدايش بيمار نَديدم كه توان مُرد برايش🖤🌿 ! , ] @komeil3

( #نــیــــازمـــنـــدی‌شـــدیـــــد💔)