eitaa logo
『• كُمِیْــ✌ـــــلٌ •』
118 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
25 فایل
همـہ دست گـل بـہ "آب" مےدهند اما انگار حڪایت ما فرق دارد ما دستـہ گل به "خاڪ" میدهیم انگار آنان که زلال‌تر از آب‌اند باید "خاڪ آلود" به دیدار "رب‌الـعـالمـیـن" بروند #الهم_احفظ_قائدنا_الخامنـہ_اے ڪلـنا قـاســم‌ ســلـیـمــانـــے
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. •|مـٰا مدعیـانِ صف اول بودیـٖم... از آخـرِ مجلسْ شهـدٰا را چیٖـدند :))💔|• . . !!... http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
💖 به مناسبت سالگرد شهادت شهید شاهرخ ضرغام در ۱۷ آذر ۱۳۵۹ 🔴 خدا امام خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند 🔹زندگی ما در لجن بود، اما خدا دست ما را گرفت. امام خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند. البته بعدا هر چه پول در آوردم به جای آن پول‌ها صدقه دادم. 🔸گذشته من اینقدر خراب بود که روز‌های اول، در کمیته برای من مامور گذاشته بودند، فکر می‌کردند که من نفوذی ساواکی‌ها هستم.  🔴 I از کاباره تا مقام شفاعت و جایزه «صدام» برای سر « او»‼️ 🔻 از چه میدانید؟ 🔥رفقای نااهل پای شاهرخ را به کاباره و گعده‌های قمار، باز کرده بودند. هر بار که قمه به دست به خانه‌ برمی‌گشت مادرش دعا می‌کرد. اطرافیان به التماس‌های او می‌خندیدند اما او مصرانه امام زمان را صدا می‌کرد و می‌گفت: آقا! پسر مرا سرباز خودت کن! 💖دعای مادر سرانجام کارگر افتاد. بحبوحه انقلاب بود. آن روزها حتی قاب تلویزیون‌های ۱۴ اینچ کافه‌ها و کاباره‌ها هم مسّخر چهره و اخبار حضرت امام در نوفل‌لوشاتو شده بودند. رفقای شاهرخ می‌گویند اولین بار که صورت باصلابت امام خمینی (ره) را که دید پیک تازه لبالب شده‌اش را روی میز گذاشت. با آن قامت بلند و شانه‌های پهنش جلوی تلویزیون ایستاده به صحبت‌های آقا گوش کرد و از آن روزبه بعد به‌جای قمار کردن و قشون‌کشی از این محله به محله‌ای دیگر پای ثابت تظاهرات و منبر مساجد انقلابی‌ها شد. 💗روز هفدهم آذر سال ۱۳۵۹ بود. نیروی‌های اعزامی عملیات بی‌سروصدا و شبانه به کانال ماهشهر نزدیک شدند و تا نزدیکی صبح ۳۰۰ نفر از نیروهای رژیم بعث را به هلاکت رساندند. اما با روشن شدن هوا نیروهای تحت امر بنی‌صدر از ستون خودی‌ها پشتیبانی نکردند. دشمن پاتک زد و در ناباوری شاهرخ و یارانش تعداد زیادی از رزمنده‌ها به خاک و خون کشیده شدند. شاهرخ در سنگر ماند و با آرپی‌جی شروع به منهدم کردن تانک‌های بیشمار دشمن کرد. در همین حین با فریاد از دوستانش می‌خواست زخمی‌ها ما را به عقب برگردانند. در همین وانفسا تیری به سینه اش اصابت کردند. یارانش دیدند که آن سروقامت چطور به زمین افتاد. نیروهای بعثی بالای سر حرّ انقلاب آمدند و با شناسایی او شروع به هلهله و پای‌کوبی کردند. ابوالفضل ضرغام مدت‌ها بود که با دلاوری‌هایش کابوس گردان‌های بعثی شده بود. کار به‌ جایی رسید که صدام برای سر او جایزه تعیین کرد. 🌷خبر رشادت‌های شاهرخ به جماران رسید. پیر انقلاب جمله‌هایی تاریخی و ماندگار در رثای شهادت شاهرخ ویاران بسیجی شده‌اش فرمودند: «اینان ره صدساله را یک‌شبه طی کردند. من دست و بازوی شمارا می‌بوسم و از خدا می‌خواهم من را با این بسیجیان محشور گرداند http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
تفکر اسلام ناب را اگر بخواهیم در روزگار کنونی، مورد شناسایی قرار دهیم، بدون شک باید به سراغ صاحبان برویم. همان گروهی که آمیزه‌ای از تعهد و تخصص را وارد روح و جان خود کردند و باعث خلق نتایج درخشان و حماسه‌های جاودان شدند. دانشمند هسته‌ای بسیجی، شهید مصطفی ، از جمله افرادی است که در جوانی به چنان مهارت و تخصصی رسید که دشمن ناجوانمرد، چاره‌ای جز ترور او پیدا نکرد. او که در سال 1377 در رشته‌ی مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف، تحصیلات خود را آغاز کرد، از بسیجیان فعال و مسئول فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه شریف بود. احمدی‌روشن، مقطع کارشناسی ارشد را در همان رشته به پایان رساند و هم‌زمان در سازمان انرژی اتمی مشغول فعالیت شد. پس از آن بود که او در مقطع دکترای رشته‌ی نانو بیوتکنولوژی به تحصیلات خود ادامه داد. این جوان خوش‌فکر، هم‌زمان با تحصیل در دانشگاه، در پروژه‌ی «ساخت غشاهای پلیمری برای جداسازی گازها» که برای اولین بار در کشور انجام شد، همکاری داشت و چندین مقاله ISI به زبان های انگلیسی و فارسی در مجلات معتبر علمی جهان به چاپ رساند.[1] از جمله نقاط عطف زندگی علمی این دانشمند بسیجی را باید یک بدافزار بسیار قدرتمند به نام استاکس‌نت (Stuxnet) دانست،  او به سراغ تیمی از دانشمندان کامپیوتر می‌رود و خودش هم به‌عنوان سرتیم، روی سانتریفیوژ‌هایی که در حال منهدم شدن بود، کار می‌کند. استاکس‌نت به گفته‌ی «دیوید کندی» -مؤسس و رئیس شرکت امنیت سایبری تراستدسک (TrustedSec) جهان را شوکه کرد چون آثار مخربش به اندازه‌ی یک حمله‌ی نظامی بود.[2] روزنامه‌ی «نیویورک‌تایمز» هم در ۱۶ ژانویه ۲۰۱۱ میلادی نوشت: اسرائیل، استاکس‌نت را در مرکز اتمی دیمونا و روی سانتریفیوژهای مشابه‌ای که ایران از آنها در تاسیسات اورانیوم نطنز استفاده می‌کند، با موفقیت آزمایش کرده ‌بود.[3] علاوه بر این، دولت‌های و آمریکا به‌طور رسمی، نقش خود در انتشار استاکس‌نت را تایید کرده بودند.[4] اما تمام این توطئه‌های پیچیده در برابر علم و اراده‌ی بسیجیانی چون مصطفی ، سرِ تسلیم فرود آورد تا ثابت شود، تفکر ناب بسیجی، لیاقت درخشیدن بر بالاترین قله‌های پیشرفت دنیا را دارد. دشمن زبون ما اگر چه از سرِ درماندگی، مصطفی احمدی‌روشن را به شهادت رساند ولی نکته‌ی مهم، رویش جوانانی با تفکر بسیجی است که توانستند دست برتر را در حوزه‌ی علم و فناوری داشته باشند و دشمن پرادعا را به شکستی فضاحت‌بار بکشانند. : [1] شهید مصطفی احمدی‌روشن [2] استاکس‌نت [3] شهید مصطفی احمدی‌روشن [4] Stuxnet was work of U.S. and Israeli experts http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
"درسی از سقای تشنگان" اوضاع بسیار وخیم شده بود. ما را به اردوگاه 18 بعقوبه که همه اسرای ارتش بودند انتقال دادند. در این اردوگاه نزدیک به چهارهزار و پانصد اسیر را در چهار سوله تانک و پشت درب های قفل شده و بدون قطره ای آب نگهداری می کردند. هوای گرم و تن های زخمی و فشردگی جمعیت در سوله ها باعث شده بود دویست نفر از برادران به شهادت برسند. سنگدلی و توحش ماموران عراقی مایه تاسف و تعجب ما شده بود و راهی جز صبر نداشتیم. آنروز اولین باری بود که تانکر هزار لیتری آب گرم وارد محوطه اردوگاه شد. تانکر در وسط قرار گرفت و درب همه سوله ها با هم باز شد. هجوم بیش از چهار هزار نفر از اسرا به سمت این تانکر کوچک، باعث واژگونی آن شد و بلند شدن آه از نهاد اسرای تشنه. در این میان حرکت چند نفر از اسرا که خود شدیدا تشنه بودند، دیدنی شده بود. آن ها چفیه های خود را از آب ریخته شده، خیس می کردند و بدون معطلی به سمت مجروحین می رفتند و لبان خشک آنان را خیس می کردند. .... و چقدر این صحنه ذهن مرا به کرب و بلا و روز عاشورا و تشنگی اطفال و سقای با وفای کربلا می انداخت. نادر دشتی پور http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
✅فرزندان رهبر انقلاب رهبر معظم  انقلاب دارای 6 فرزند هستند نام دختران شان بشری و هدی است و سید مصطفی و سید مجتبی دو تن از فرزندان پسر ایشان 8 سال در جبهه های جنگ ایران و عراق حضور داشتند. یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیت الله محمدی گلپایگانی  است که ضمن آراستگی به لباس شریف روحانیت و علم دین در دانشگاههای کشور نیز به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارند  و دختر دیگر ایشان همسر فرزند آیت الله باقری کنی از علمای تهران است. سید مصطفی فرزند بزرگ ایشان با دختر آیت الله خوشوقت ازدواج کرده  است. سید مجتبی داماد دکتر غلامعلی حداد عادل است. سید مسعود نیز با فرزند آیت الله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده  است. سید میثم کوچکترین فرزند ایشان نیز به ازدواج دختر آقای لولاچیان از بازاریان متدین در آمده است. http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
ڪودڪی‌ازخــدا‌پرسید تو‌چه‌می‌خورۍ؟ چه‌می‌پوشۍ؟ ڪجا‌ساڪنۍ؟ وخـدا‌آرام‌بردل‌ڪودڪــ زمزمه‌ڪرد.. غصه‌بندگانم‌را مۍخورم..... عیب‌بندگانم‌را میپوشانم و‌در‌قلب‌شڪسته‌آنان‌ساڪنم http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
🔴ماجرای سیلی خوردن محافظ آیت الله خامنه ای ✍در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشرده‌ای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش می‌دادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم. اون روز، بین سخن‌رانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شب‌کلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش. تا سخن‌رانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌که ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی می‌زد. کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا. پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد. اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلی‌اش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد. توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همون‌موقع رفع شد. بعد سال‌ها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس می‌کنم.» 📚برگرفته از کتاب «حافظ هفت" http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
یعنی شبیه عاشقا شدن برا خدا گدا شدن راهی کربلا شدن یعنی رهرو راه حق شدن با درد دین دمق شدن ‌حامی مستحق شدن http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا