eitaa logo
"کانال کمیته بانوان ج. رزما
319 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
39 فایل
اهداف ۱- رعایت بهداشت اخلاق اجتماعی و ادبیات وحدت آفرین حماسی. ۲- همدلی ویکپارچگی ملی در برابر دشمنان بیگانه . ۳- بالابردن آستانه تحمل ملی ، در شرایط متشنج. ۴- توجه اکید به حفظ امنیت ملی وحفظ آرامش اجتماعی در برابر دشمنان.
مشاهده در ایتا
دانلود
شبیخون_فرهنگی یعنی این: 🦄تبلیغات فراوان برای کاشت ناخن 🦄ایجاد وسوسه و نیاز کاذب در مخاطب 🦄انجام کاشت ناخن با هزینه بالا و احتمال قارچ و عفونت ناخن و نوک انگشت و مهمتر از آنها ایجاد مانع در رسیدن آب به ناخن و : 📌😔📌وضوی باطل و غسلهای باطل 📌😔📌نماز باطل و روزه باطل 📌😔📌جنابت دائمی و واجب الغسل بودن دائمی 📌😔📌حرام بودن رفتن به مساجد 📌😔📌حرام بودن رفتن به حرم امامان معصوم 📌😔📌ممنوعیت و حرام بودن دست زدن به قرآن و حتی قرائت بسیاری از سوره ها و آیات آن 📌😔📌 حرام شدن خیلی چیزهای دیگر که بر جنب و حائض حرام است 📌🙊📌وخیلی چیزهای دیگر که بر جنب و حائض مکروه است 📌🙊📌حرام شدن سفر حج وباطل بودن اعمال حج 📌😤📌 حرام بودن نشان دادن ناخن کاشته شده به نامحرم 📌😡😔🙊📌ودر هنگام مردن غسل میت هم باطل است و این زن در حال جنابت و حائض بودن و با غسل میت باطل راهی جهان آخرت و دیدار با پروردگارش می شود!!!؟؟؟. 📌فکر کردن درد دارد📌 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمن راز پیروزی ما در خرمشهر و خرمشهر‌ها را به چشم دید و فهمید این ملت اگر پرچم اسلام و ایمان را برافراشته نگهدارد، در همه میدان‌ها پیروز خواهد شد؛ بنابراین سعی کردند این پرچم را سرنگون کنند. امروز همه تلاش آمریکا و دستگاه و جبهه استکبار این است که عنصر قدرت و قوّت و مقاومت را از ما بگیرد؛ یعنی میخواهد ایمان و اتّکاءِ به نفس و امید و اتّحاد را در ما تضعیف کند. ملتی که ایمان و اتحّاد نداشته باشد و نسبت به آینده مأیوس باشد، پیداست که در همه میدان‌ها شکست خواهد خورد؛ در سیاست هم شکست میخورد، در اقتصاد هم شکست میخورد، در سازندگی کشور هم شکست میخورد. آن‌ها میخواهند این‌ها را از ما بگیرند. اوّلین ضربه‌ای که میزنند، این است که ملت را از خود مأیوس کنند. https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
33.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شهید حسن اصغری چرا عکس های ما رو برداشتید؟ شهید بزرگوار هشت سال دفاع مقدس، شهید والا مقام بسیجی دلاور حسن اصغری که بعد از عید فطر امسال سه شب متوالی به خواب مدیر مدرسه دخترانه فرقانی ۱ ناحیه یک .استان قم سرکار خانم محبی پور آمد و از اینکه تصاویر شهدا را از محیط مدرسه جمع آوری کرده بودند دلخور بود. https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
»»» آیه ی روز : ********** كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ عنکبوت-57 هر انسانی مرگ را می‌چشد، سپس شما را بسوی ما بازمی‌گردانند. ********** نکته ها: شاید این آیه در ارتباط با آیه قبل باشد كه اگر در هجرت مرگ انسان فرارسد، در آن صورت تكلیف چیست؟ این آیه پاسخ مى دهد، آنجا كه هجرت لازم است از مرگ نترسید، زیرا مرگ سرنوشت حتمى همه است؛ ولى پایان كار نیست، به سوى ما مى آیید و ما پاداش هجرت و مرگ در راه هجرت را به شما عطا خواهیم كرد و ستمكارانى را كه شما را مجبور به هجرت كردند كیفر خواهیم داد، گرچه رسیدن به آن پاداش و كیفر طول بكشد. (كلمه ى «ثمّ»، بیانگر مدّت زمان طولانى است.) ********** پیام ها: - مرگ، استثنا ندارد و براى همه است. «كلّ نفس ذائقة الموت» - مرگ، امرى وجودى است، نه عدمى. «ذائقة الموت - ترجعون» - مرگ، پایان كار نیست، بازگشت به مبدأ است. «الینا ترجعون» ********** https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت45 هشت روز مونده بود به رفتن عشقم چقدر این روزها زمان زود میگذره صبح از خواب بیدار شدم ،ولی حسی به ادامه زندگی نداشتم تصور اینکه دیگه حسام کنارم نباشه دیونم میکرد صدای زنگ گوشیم و شنیدم وبلند شدم نگاه کردم حسام بود ( اشک تو چشمام جمع شد،یعنی بازم این اسمو رو صفحه گوشیم میبینم ) - جانم حسام: سلام برنرگسی خودم - سلام عزیزم حسام: خوبی نرگسم ؟ - اره حسام: حسین اقای ما چه طوره ؟- ( چقدر زود اسمشو به زبون آوردی،چقدر زود دلبریهات برای پسرت شروع شده ، نکنه خودت هم باور داری که دیگه نمیبینیش) حسام: الو نرگسی، چرا جواب نمیدی؟ - (صدام میلرزید): جانم حسام: آماده شو ،دارم میام دنبالت بریم جایی - چشم حسام: الهی فدای چشم گفتنت بشم ،فعلن یاعلی گوشی از دستم افتاد و نشستم روی تخت ،بعد رفتنت کی قربون صدقه ام بره کی آرومم کنه خدایا چقدر سخت داری امتحانم میکنی خدایا هنوز ترکشای امتحان قبلیت خوب نشدهاااا به سختی از جام بلند شدم و آماده شدم رفتم پایین چند دقیقه بعد حسام هم اومد سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم انگار متوجه شد که خیلی گریه کردم نمیدونستم کجا داریم میریم بعد نیم ساعت حسام ایستاد حسام: پیاده شو عزیزم ( از ماشین پیاده شدیم و حسام دستمو گرفت ،دستای سردم در دستان گرمش جون گرفت) حسام( خندید) : نرگسی فک کنم باید بهت بخاری وصل کنم اینجوری بچه مون برفکی دنیا میاد ( باخنده اش ،خندم گرفت ) ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت46 وارد یه مغازه شدیم،که دور تا دور مغازه پر بود از لباسای بچه گانه حسام: سلام سعید جان خوبی؟ سعید: به ! حاج حسام ،خوبی داداش - سلام سعید : سلام آبجی ،خوش اومدین حسام: سعید جان ،لباس نوزادی ،پسرونه میخوام سعید : چشم ،مبارکتون باشه حسام : قربونت برم ( نفسم داشت بند میاومد ، حسام رفت یه صندلی اورد ) حسام: نرگس جان بشین اقا سعید یه عالم لباس نوزادی نشون حسام داد چشماش با دیدن لباسا ،برق میزد حسام: سعید داداش ،الان اینا زیادی کوچیک نیست ( سعید خنده اش گرف) مثل اینکه بچه اولته هاا ،نه داداش اندازه اش میشه حسام یه نگاهی به من انداخت حسام: نرگس خانم،بیا تو هم یه نظری بده ، من که عاشق همه شون شدم ( حتی جون حرف زدن نداشتم به زور کلمه ها رو زبونم جاری میشد) - هر کدوم که خودت خوشت اومد بخر حسام: باشه، باز بعدن نگیااا این قشنگ نبود ،اون قشنگ بودااا - شما هر چی بخرین قشنگه گوشیمو درآوردم و شروع کردم به گرفتن فیلم میخواستم وقتی نیست ،با دیدن فیلماش کمی آروم بشم احتمالن امروز بهترین روز زندگیشه که با چه عشقی داره برای بچه ای که هنوز ندیده و لمسش نکرده خرید میکنه و من با دیدنش ،تمام وجودم درحال تیکه شدن بود بعد از خرید کردن ،حرکت کردیم ،توی راه از یه رنگ فروشی ،یه رنگ خرید و رفتیم سمت خونه حسام رفت یکی از اتاقها رو خالی کرد شروع کرد به رنگ زدن منم رفتم مشغول غذا درست کردن شدم صدای خوندنش تا آشپز خونه میاومد بعد چند ساعت حسام صدام کرد حسام: نرگسی،یه لحظه بیا رفتم سمت اتاق درو باز کردم سقف اتاق و آبی آسمونی کرده بود دیوارها رو سبز پسته ای حسام: چه طوره؟ - خیلی قشنگ شده حسام: حالا حسودیت نشه هاا،اتاق خودمونم یه رنگ صورتی میزنم (خندم گرفت، حسادت،اونم به پدر پسرم ) - من از صورتی خوشم نمیاد حسام: عع فک کردم همه دخترا عاشق صورتی ان که - ولی من دوست ندارم حسام: خوب چه رنگی دوست داری ،بگو برات همونو میزنم - لیمویی حسام : ای به چشم وقتی برگشتم برات رنگ میزنم ( برگشتن،یعنی بر میگردی ) - انشاءالله ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آب در افغانستان سربالا می‌رود! 🔹آبی که قرار بود از هیرمند به سیستان و بلوچستان برسد، حالا در افغانستان سربالا می‌رود. اما ماجرا همیشه همینجور نخواهد ماند. آب بالاخره راه خودش را پیدا می‌کند. 🔸حقابهٔ هیرمند از ۱۵۰ سال پیش، محل مناقشهٔ ایران و افغانستان بوده. توافق‌هایی که تنها روی کاغذ مانده‌اند‌. حالا چند سالی است با سدسازی افغانستان، تنها منبع آب شرق ایران تقریباً قطع شده. مسئله‌ای که هم مردم را عصبانی کرده هم مسئولان را. چه شد که این‌گونه شد؟ https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸اگر یک نفر را به او وصل کردی، برای سپاهش تو سردار یاری! 💚 امام سجاد صلوات الله علیه فرمودند: خداوند به سوی موسی علیه‌السلام وحی فرستاد: «ای موسی! اگر به سویم بندهٔ فراری مرا برگردانی، یا گمراهی را به سوی من بر گردانی، بهتر است برای تو از عبادت صد سال که روزهایش را روزه بداری و شب هایش نماز به پا داری. حضرت موسی گفت: پروردگارا! بنده گریخته کیست؟ فرمود: معصیت کاری که از فرمان ما تجاوز کرده. گفت: کیست آن گم شونده از در خانهٔ تو؟ فرمود: «نادانی که امام زمانش را نشناسد، در حالی که تو او را برایش معرفی می‌کنی و می‌شناسانی.» 📘مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص۳۱۹ ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
1_976547335.mp3
4.56M
🔴 قسمت سوم وظایف منتظران ♥️⃟🌾༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم 🔵 دعوت مردم به سوی امام عصر عج 🎙️ 🌤 ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِــڪَ الـفَـ♡ـرَّجْ 🌤 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️مسیح علینژاد؛ سانسورچی! ✍️ دانیال بصیر، عضو باشگاه اندیشه‌ای فکرت یکی از موضوعاتی که در این چند سال اخیر مورد بحث و مناقشه قرار گرفته و در میان بخشی از مردم و افکار عمومی بسیار شنیده می‌شود، مسئله زنان و حقوق آنان است که نماد دفاع از این مسئله در رسانه‌ها ضد ایرانی "مسیح علینژاد" معرفی شده است. "علینژاد" امروز به لطف امپراتوری رسانه‌ای و دلارهای نفتی تبدیل به یک ابرقهرمان شده است که ظاهری دارد و باطنی؛ ظاهری که به دنبال احیا و ایفای حقوق زنان است و باطن و پنهانی که تمامیت آزادگی زنان سرزمین را هدف قرار داده است. سرویس‌های امنیتی - اطلاعاتی آمریکا خوب می‌دانند که سرمایه‌گذاری روی "مسیح علینژاد"، خبرنگار دست چندم ایرانی، وادار کردن دستگاه وزارت خارجه آمریکا و مایک پمپئو یا سایر مقامات قضایی آمریکا برای گرفتن عکس با این شخص و حمایت‌های بی وقفه، چقدر ثمرات مثبتی برای جنایات ضدبشری آمریکا علیه ایران خواهد داشت. آنها به خوبی درک کرده‌اند که تصویر وزیر امور خارجه امریکا در کنار علینژاد صرفا یک عکس ساده نیست بلکه اهرم فشاری است در تحریم علیه حاکمیت ایران و نشان دادن چهره‌ای خوش خط خال در کنار مردم ایران در دفاع از حقوق زنان، کودکان کار، رفع تبعیض و.. در کل در کنار مردم ایران قرار گرفتند تاثیر رسانه‌ای خوبی برایشان خواهد داشت. "علینژاد" با فعالیت در رسانه‌های عربی - عبری - غربی از شبکه‌های مجازی گرفته تا برنامه‌های تلویزیونی «صدای آمریکا» و «اینترنشنال» سعی دارد خود را مدافع حقوق زنان و محرومان معرفی کند و هرگونه صدایی را تبدیل به اعتراض و ناهنجاری کند. اما آنچه او در این هیاهوهای رسانه‌ای دنبال می‌کند، سانسور و نادیده گرفتن نقش زنان پیشرو و موفق است. هدف وی سانسور موفیقت زنان کشور ایران است که در تمام عرصه‌ها از تحصیل گرفته تا عرصه‌های بین المللی و ورزشی خوش درخشیدند، دیده شدند، به جهان مخابره کردند که ما نه تنها آزادیم بلکه آزادگانی هستیم که به راحتی میتوانیم سختترین عرصه‌ها را فتح کنیم. او تلاش می‌کند با کمک ساخت چند کلیپ توسط شبکه «من و تو» و «اینترنشال»، به عمده مخاطبانش که پای صحبت‌های او می‌نشیند و از زوایه نگاه او به تاریخ ایران و هویت ایرانی، می‌نگرند، القاء کند که زن ایرانی در تاریکخانه سنت و تعصب اسیر بوده و او چُنان ناجی سوار بر اسب سفیدی از راه خواهد رسید و یک تنه به جنگ تمام این تبعیض‌ها و خشونت‌ها خواهد رفت. چیزی که "علینژاد" باید بداند این است که زن ایرانی دارای هویت است، دارای شناسنانه است؛ زن ایرانی امروز به راحتی می‌تواند در جامعه حضور داشته باشد. زن ایرانی نیازی به فعالیت‌های مبتذل، مضحک و ضدمردمی امثال آزادی یواشکی و چهارشنبه‌های سفید او ندارد. زن امروز ایرانی توان دفاع از حقوق خود را دارد و می‌تواند در تمامی عرصه‌ها خوش بدرخشد و این نتیجه کار ژورنالیستی و مبتذل و مضحک مسیح و امثالهم نیست بلکه محصول آگاهی و آزادگی است که به برکت انقلاب اسلامی نصیب زنان سرزمین شده است https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🔕 حرکت مشکوک افغانی ها 🔕 📣ظاهراً توافقی که آمریکا و انگلیس و اسراییل با گروه طالبان در دوحه قطر انجام دادند، 🔔داره کم کم خودشو نشون میده و آن کشاندن جنگ و بی ثباتی در داخل مرزهای شرقی ایران: ۱- 🔔تحویل ۸۰ میلیارد تجهیزات نظامی مدرن به طالبان هنگام خروج از افعانستان ۲- 🔔ورود بیش از ۳ میلیون افغانی مجرد حدودا بین ۲۰ الی ۴۰ سال به داخل کشور بدون زن و بچه که عمدتا از نیروهای ورزیده و جنگ دیده ارتش سابق افعانستان هستند که در اختیار طالبان هستند و خانواده آنها نیز در افعانستان گروگان طالبان هستند ۳- 🔔خروج زن و بچه های افعانی های مقیم ایران در یک اقدام مشکوک و باقی ماندن مردهای مجرد افعانی در ایران ۴- 🔔در تهران حدود ۲۰۰ هزار افعانی تخمین زده شده ۵- 🔔بیشتر در شرق ایران و بویژه در مشهد متمرکز شده اند ۶- 🔔طالبان کم کم داره ادعای خراسان بزرگ را مطرح میکنه. این طالبان از قوم پشتون در واقع از تبار همان پشتونهای افغانی هستند که در اواخر دوره صفویه به ایران حمله کردند و شاه سلطان حسین را مجبور به تسلیم کردند و مدت ۷ سال بر اصفهان حکومت کردند تا بالاخره توسط نادرشاه کبیر بیرون رانده شدند. ۷- 🔔کشورهای استعمارگر از توهم و غفلت مسئولین جمهوری اسلامی سواستفاده کرده و بلاخره جنگ داخلی فرسایشی راه میندازند که نشانه های آن در اتحاد اسرائیل با اعراب و گفته های بایدن که باید نقشه جغرافیایی خاورمیانه تغییر کند مشهود است. 🔔اینجاست که ضرب المثل فارسی داریم: 🔔وقتی باد میکاری ، توفان درو خواهی کرد.. 🔔در جلسه آگاه سازی ، پیرامون وجود افاغنه و خطرات ناشی از آن در زمانی که حمله تروریستی داعش در جریان بود به کرات سخنرانی و هوشیاری های لازم داده شد. 🔔در همین بین افغانهایی رو در داخل فنس پادگان نظامی دستگیر کردند که هر کدام دارای ساعتهای Gps دار و مکان یاب های گارمین داشتند. 🔕معذلک 🔕 🔔وضعیت را اینطور که شما در این پست بیان کردید بنظر ، نگاه ساده لوحانه ای خواهد بود که باور کنیم 🔔هر تعداد افغانی در یک شهر مثل نیرویی با پتانسیل مخفی جهت آمادگی برای حمله متصور است. 🔔کافی است جرقه ای رخ دهد و ببینید کسانی رو که حتی فکرش را هم به ذهنتان خطور نمیکرد چکاره از آب در میاید. 🔕به هوش باشید🔕 🔔 ارتش خاموش افغانستان در ایران !؟ 🔔هیچ کس فکر نمیکند چطور بیش از ۶ میلیون افغانی وارد این سرزمین شده اند و از کجا می آیند؟ اگر روزی این تعداد انبوه افاغنه در درون کشور مسلح گردند ، نیازی بر لشکر کشی طالبان وجود ندارد . 🔔آیا مرزهای ما بی در و پیکرند و نگهبانی ندارد؟ 🔔آیا نیازی به ویزا ندارند؟ 🔔آیا وارد کردن آنان به این سرزمین ، خطرناکترین نوع قاچاق نیست؟ 🔔چرا اتباع غیر مجاز به این راحتی در این سرزمین تردد و اقدام به جرم و جنایت می کنند؟ 🔔آیا نسبت به این سرزمین احساس مسئولیت و تعلق خاطر دارند؟ 🔔آیا مالیات می دهند یا به سربازی می روند؟ 🔔آیا از یارانه ی آب و نان و برق و دیگر اقلام و امکانات عمومی استفاده نمیکنند؟ 🔔چه کسانی و چرا آنان را به این سرزمین وارد میکنند؟ 🔔دست چه کسانی پشت این ماجراست؟ 🔔 تابعیت این بیگانگان چگونه است؟ 🔔چرا بسیاری از آنان در این سرزمین مانده و نسل خود را گسترش میدهند؟ 🔔آیا مدارک واقعی هویتی ، آدرس دقیق و اقامتگاه اتباع افغانیون غیرمجاز مشخص است تا در صورت ارتکاب جرم و جنایت سریعا شناسایی و دستگیر شوند؟ 🔔آیا آنان مظلومند یا ما (ملت ایران)؟ 🔔آیا اگر ما وارد افغانستان شویم آنها هم خدمات رایگان به ما ارائه می دهند (اقدام متقابل)؟ 🔔آیا بجای استقبال و ارائه خدمات رایگان ، سرمان را نمی برند؟ 🔔آیا ماهم میتوانیم در افغانستان جولان داده و ... (اقدام متقابل) کنیم 🔔چرا افغانها ، آب هیرمند را به روی اراضی خشک و مردم تشنه سیستان و بلوچستان بسته اند و حقابه ی مارا نمیدهند 🔔آیا وجود ۶ میلیون افغانی در ایران ، معادل یک کشور بیگانه و تصرف و اشغال کشور نیست 🔔آیا بسیاری از اعضای گروهک های تروریستی چون داعش ، افغانی نیستند؟ 🔔اگر سخت کوش و کار کن و تلاشگرند چرا سرزمین خودشان را آباد نمیکنند؟ 🔔آیا استفاده ی عده ای دلال و منفعت طلب از اتباع غیرمجاز افغان بعنوان نیروی کار ارزان ، باعث بیکار شدن کارگران و نیروی کار ایرانی نمی شود؟ 🔔چرا با چنین قاچاقی و عاملان و مسببان آن که امنیت اجتماعی ، اخلاقی ، اقتصادی و نیروی کار کشور را شدیدا به مخاطره انداخته اند برخورد نمیشود؟ 🔔چرا قانون مناسب و کارایی در این زمینه وجود ندارد؟ 🔔با وجود تضاد طبیعی منافع بین همسایگان اگر روزی بین ایران و افغانستان جنگی رخ دهد چند درصد از ۶ میلیون افغانی که در ایران هستند بی طرف می مانند و علیه ایران اقدامی نخواهند کرد؟ https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت47 بعد از خشک شدن رنگ ،حسام وسیله های اتاق و به سلیقه خودش چید یه خیلی ستاره به سقف اتاق چسبوند که وقتی شب میشد ستاره ها روشن میشدن منم از لحظه لحظه کاراش فیلم میگرفتم یه روز مونده به بود به رفتنش این کاش زمان می ایستاد ،تا من زندگی کنم 😔 ای کاش میتونستم جلوی تو رو بگیرم ،التماس کنم که تنهامون نزاری اما حیف که از چشمات میشد ذوق رفتن رو دید چرا اینقدر این چشما عاشق رفتنه عشقی که حتی ،زن و بچه اشو هم به فراموشی سپرد خدایا آرومم کن خدایا کمکم کن تو این لحظه های آخر نشکنم توی اتاق حسین روی تختش دراز کشیدم و به فیلمایی که از حسام گرفتم نگاه میکردم صدای باز شدن در خونه رو شنیدم اشکامو پاک کردمو از اتاق بیرون رفتم تو دست حسام یه ساک بود حسام: سلام بر مامان نرگسم من خیره شده بودم به ساکی که قرار بود تمام عشقمونو توش جا بده حسام نزدیکتر اومد با دستاش صورتمو لمس کرد حسام: نرگسی ،چرا اینقدر خودت و اذیت میکنی؟فکر میکنی نمیدونم چه حالی داری؟ ( خودمو انداختم توی بغلش) چه طور میتونم اینقدر بی تفاوت باشم ،من دارم عشقمو به جای بدرقه میکنم که نمیدونم بر میگرده یا نه من دارم اسماعیلمو به قربانگاهی میفرستم که نمیدونم معجزه ای بر حال دلم میشه یا نه 😭 من زجه میزدم و حسام دم نمیزد ،من گلایه میکردم و حسام نوازشم میکرد اینقدر گریه کردم که بیحال شدم بعد از تمام شدن گریه هام حسام شروع کردن به گریه کردن با دیدن اشکاش خنجری تو قلبم فرو میکرد حسام: نرگسم منو ببخش،منو ببخش که تو این وضعیتت تنهات میزارم ،نرگسی نزار پاهام با دیدن اشکات بلغزه - الهی نرگس فدات بشه ،ببخش منو ،بغض داشت خفم میکرد ،دسته خودم نبود اقا حسام : حاضر شو بریم جایی - چشم ،هر چی توبگی ( جون بلند شدن نداشتم ،حسام لباسمو آورد و تنم کرد ،زیر بغلمو گرفت و باهم رفتیم ،کجا رو نمیدونم ) ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗عشق در یک نگاه💗 قسمت48 اینقدر خسته بودم که خوابم برد تو ماشین حسام: نرگسم ،عزیزم ،بیدار شو رسیدیم ( چشمامو باز کردم ،دیدم رسیدیم امام زاده صالح) به کمک حسام از ماشین پیاده شدم و رفتیم داخل امام زاده از حسام جدا شدم و رفتم داخل امام زاده خودمو کشان کشان رسوندم دم ضریح نشستم کنار ضریح اقا جان ،نیومدم که بخوام جلوی رفتنش و بگیری ،نه من اینقدر خودخواه نیستم اقا جان ،ازت میخوام کمکش کنی چقدر سخته این جمله رو گفتن آقا جان ازت میخوام به عشقش برسونیش ،همونجور که من به عشقم رسیدم با گفتن این جمله از حال رفتم چشمامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم و یه سرم دستم زده حسامم دستش توی موهاش بود و گریه میکرد - ببخش حسام جان ( سرشو بلند کردو اومد سمتم،پیشونیمو بوسید ) حسام: تو منو ببخش ،که اینقدر اذیتت کردم - ( اشک تو چشمام سرازیر شد ) دیگه این حرف و نزن با گفتن این حرفت نفسم بند میاد حسام: باشه چشم ،الان خوبی؟ - اره خوبم ،تشنمه! حسام: چشم الان میرم برات یه آب معدنی میخرم - نه ،آب میوه و کیک میخوام حسام: چشم ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌱السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ...✋ سلام بر تو ای گنج ودیعه شده در خزائن الهی. و سلام بر روزی که به یُمن جاری شدن احکام خدا، درخت شادی انسان شکوفه خواهد زد. 📕صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. (عج)♥️ https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
»»» آیه ی روز : ********* سَابِقُوا إِلَىَ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ حدید-21 به پیش تازید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است و برای کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آورده‌اند؛ آماده شده است، این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد می‌دهد؛ و خداوند صاحب فضل عظیم است! ********** نکته ها: در آیه قبل، سخن این بود كه نتیجه كارهاى دنیوى یا عذاب شدید است و یا مغفرت و رضوان، در این آیه بر سبقت و پیشى گرفتن از یكدیگر جهت رسیدن به فضل و رحمت الهى، تأكید شده است. مسابقه معنوى در قرآن با كمى تأمل در آیه به شرایط و ویژگى هاى مسابقه معنوى پى مى بریم، از جمله: شركت براى همگان آزاد است. «سابقوا» مورد مسابقه معنویات است. «مغفرة» برگزار كننده آن، خداوند است. «سابقوا» جوایز آن از قبل تعیین شده است. «اُعدّت» زمان و مكان خاص ندارد. «سابقوا» مطلق است. نوع جایزه و ویژگى هاى آن روشن است. «جنّة عرضها كعرض السّماء» جایزه بر اساس فضل الهى است. «ذلك فضل اللّه» در جوایز هیچ گونه محدودیّتى نیست. «ذوالفضل العظیم» ********** پیام ها: - هنگام طرد یك امر ناپسند، باید جایگزین مناسبى ارائه داد. «متاع الغرور... سابقوا الى مغفرة...» به جاى این كه به سوى تفاخر و تكاثر (كه در آیه قبل بود) سبقت بگیرید به سوى مغفرت و بهشت سبقت بگیرید. - آنچه به كارهاى خیر ارزش مى دهد، سرعت و سبقت است. «سابقوا...» - بخشش و آمرزش از شئون ربوبیّت است. «مغفرة من ربّكم» - اول بخشیده شدن و سپس به بهشت وارد شدن. «مغفرة... و جنّة...» - با بالا بردن شناخت و معرفت نسبت به دنیا و آخرت، انتخاب را بر مردم آسان كنید. «فتراه مصفرّاً... ثم یكون حطاماً... جنة عرضها كعرض السّماء...» - گذشت از دنیایى كه متاعش اندك و فریبنده است، شما را به بهشتى مى رساند كه وسعتش، وسعت آسمان و زمین است. «كعرض السماء و الارض...» - ایمان به همه ى پیامبران، لازمه ایمان به خداست. «آمنوا باللّه و رسله» - بهشت، فضل خداوند به مؤمنان است. «ذلك فضل اللّه» - نسبت به بهشتى یا جهنّمى بودن افراد داورى نكنیم كه خداوند در قیامت، با فضلش رفتار مى كند و چه بسا دوزخیان نزد ما، بهشتیان نزد خداوند باشند. «یؤتیه من یشاء و اللّه ذو الفضل العظیم» ********** https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 تقدیر پوتین از همسر رمضان قدیروف نشان مادر قهرمان به او که دارای 13 فرزند است اهدا شد روسیه به مادرانی که ده فرزند داشته باشند نشان مادر قهرمان و یک میلیون روبل پرداخت میکنند. تمدن غرب این روزها با بحرانِ "بی مفهوم شدنِ خانواده" رو به رو است. با این وجود آمریکا به شدت برای افزایش جمعیت تلاش میکند. این در حالیست که از آمریکا و غرب ، با تمام توان برای کاهش جمعیت در کشورهای دشمن کار میکنند. اگر نگاهی به تولیدات رسانه ای منوتو و رسانه های "سبک زندگی ساز" بیندازیم ، این نسخه ی کثیف که برای ایران پیچیده اند به وضوح خود را نشان میدهد... https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌹🕊 این دل اگر کم است بگو سر بیاورم یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم خیلی خلاصه عرض کنم، دوست دارمت☺️ دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم❤️ 🍀 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
1_976545882.mp3
5.09M
🔴 قسمت چهارم وظایف منتظران ♥️⃟🌾༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم 🔵 انواع روشهای دعوت کردن مردم به سوی امام عصر(ارواحنا فداه) 🎙️ 🌤 ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِــڪَ الـفَـ♡ـرَّجْ 🌤 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت49 به اصرار من آخرین شب زندگیمونو تو اتاق حسین خوابیدیم تا صبح بیدار بودم و به صورت حسام نگاه میکردم بعد اذان صبح ،به حسام کمک کردم که وسیله هاشو داخل ساک بزاره عکس سونوگرافی که گرفته بودیم و گرفت و گذاشت لای قرآن کوچیکش بعد چند ساعت ،مامان و بابا و زهرا و آقا جواد اومدن خونه ما واسه خداحافظی از حسام منم خیلی خودمو کنترل کردم که هیچ اشکی نریزم صدای زنگ آیفون و شنیدم اومده بودن دنبال حسام حسام خواسته بود هیچ کس همراش نره فرودگاه ،چون میدونست اون موقع جدایی سخت میشه برام داخل یه ظرفی آب ریختم و با گل نرگس تزیینش کردم چادرمو سرم کردم و رفتیم پایین حسام از همه خداحافظی کرد و اومد سمتم حسام: نرگسم مواظب خودت هستی دیگه؟ - اره حسام: مواظب پسرمونم هستی دیگه؟ - اره حسام: مواظب اون چشمای قشنگت هم هستی دیگه ؟ - اره حسام( آروم زیر گوشم گفت): میدونی که خیلی عاشقتم دیگه؟ - ( اشک از چشمام سرازیر شد ): اره حسام: پس یا علی - حسام جان حسام : جانم - قول بده که، اگه اتفاقی برات افتاد ،منم ببری باخودت ( اشک از چشماش سرازیر شد ،گوشه لباسشو گرفتم): قول بده حسام حسام: چشم - برو در پناه خدا حسام: یا علی حسام سوار ماشین شد و رفت منم خیره به نگاه رفتنش شدم کاسه آب از دستم افتاد روی زمین و شکست منم با شکستن کاسه شکستم نشستم روی زمین و بغض این چند ماهی رو شکوندم مامان و زهرا هم با من هم نوا شدن ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁عشق در یک نگاه🍁 قسمت50 مامان و بابا خیلی اصرار کردن که برم خونشون .ولی نمیتونستم ، فقط تو خونه خودم بود که میتونستم حسام و پیدا کنم زهرا شبها میاومد تا تنها نباشم ولی اگه تمام دنیا هم میاومدن کنارم نمیتونستن جای خالی حسام و پر کنن دو روز از رفتن حسام گذشته بود و من بی تاب دیدنش نزدیک ظهر بود که تلفن خونه زنگ خورد با هر بار صدای زنگ ،تمام تنم میلرزید گوشی رو برداشتم - بله * سلام نرگسم ( باورم نمیشد ،حسام بود ،از شوق دوباره شنیدن صداش گریه ام گرفت) حسام: الو نرگس ،الو - جانه دلم حسام : جانت سلامت خانم ،خوبی نرگسی - کدوم عاشق و دیدی که در فراق عشقش خوب باشه حسام: ععع نرگسم ،قرارمون یادت رفت؟ - شما به بزرگیه خودتون عفو کنین ! حسام : (خندید) هر چند درجایگاهی نیستم که ببخشم ولی قبول میکنم - چقدر دلم برای صدات تنگ شده بود حسام: نرگسم ،پسرمون چه طوره ؟ - خوبه ،پسرت هم منتظر دیدنته حسام: الهی فدای جفتتون بشم - خدا نکنه حسام: خانومم ،زیاد نمیتونم حرف بزنم ،الانم با کلی پارتی بازی تونستم تماس بگیرم ،مواظب خودت و گل پسرمون باش - چشم ،تو هم زود به زود زنگ بزن حسام: باشه چشم ،خیلی دوستت دارم - ما بیشتر آقا حسام: یا علی - یا علی با صحبت کردن با حسام ،یه چند روزی حالم خوب بود در نبود حسام،فیلما و عکساش میشدن همدم تنهایی ام زهرا هر چند وقت یه بار می اومد دنبالم و باهم میرفتیم بیرون چند باری هم باهم رفتیم دانشگاه پیش خانم موسوی نزدیکای عید بود اولین عیده زندگی مشترکمون بود و حسام کنارم نبود بابا اومد دنبالم و منو با خودش برد خونه وقتی وارد خونه شدم زهرا داشت سفره هفت سین و یه گوشه خونه تزیین میکرد زهرا: به خانم خانما ،لباست و عوض کن بیا بقیه کاراش باتوعه هاا لباسمو عوض کردم و برگشتم کنارش نشستم زهرا: بیا عزیزم رنگ کردن تخم مرغا دستای تو رو میبوسه یه لبخندی زدمو شروع کردم به نقاشی تخم مرغا ساعت ۸ شب سال تحویل بود دلم شور میزد شوره حسام،که اینکه شاید زنگ بزنه خونه و من نباشم صدای زنگ در اومد زهرا چادرشو سرش گذاشت و رفت درو باز کرد از پنجره نگاه کردم ،اقا جواد بود در باز شد و اومدن داخل آقا جواد: سلام مامان: سلام پسرم خوبی؟ - سلام آقا جواد اقا جواد : خیلی ممنون چند دقیقه بعد بابا هم به جمع ما اضافه شد همه دور هفت سین نشسته بودن منم یه گوشه ای نشستم همه چشماشون بسته بود و دعا میخوندن ای کاش میشد التماس کنم برای عزیز منم دعا کنن... ••••• 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8