💠 ماجرای جالب دیر رسیدن خانم دکتر کرمانی در سر کلاس درس در آمریکا 🔹وقتی دیر رسیدم؛ در زدم و اجازه خواستم و نشستم. استاد برگه را به من داد .... 👈رفتار خانم کرمانی و واکنش استاد، بسیار شنیدنی و درس آموز است. ماجرا را حتما خودتان بشنوید ... 🎦 با بیان شیوای مرحومه دکتر طوبی کرمانی ✅ برخی سوابق ایشان عبارت است از: 🔹استاد فلسفه دانشکده الهیات دانشگاه تهران 🔹فارغ التحصیل فوق دکترای فلسفه و کلام تطبیقی از دانشگاه کالیفرنیای آمریکا 🔹مؤلف بیش از ۷۰کتاب و مقاله علمی 🔹 اولین بانویی که مسؤولیت رایزنی فرهنگی ایران در یونان را به عهده داشتند. 🔹 دبیرکل مجمع جهانی اتحادیه زنان مسلمان #رزما https://eitaa.com/komitebanovanrazma

خوب حالا آن احمقهائی که اینها را نسل انقلاب و بچه های خودشون ميدونند خودشان منافق یا بی شعور ساده لوح نیستند؟!!!!!!!/ ذره‌بین حقیقت

بایدردانیم مسیحیان آنجلیس مسیحی نیستند.نیستندبلکه صهیونیست هستند همانگونه که بهائی ها شیعه نیستندبلکه صهیونیست هستند چنانچه وهابی هامسلمان سنی نیستند بلکه صهیونیسم هستندلذا باید بدانیم که کلا صهیونیست‌ها در حقیقت شیطان پرست هستند وجریان فراماسونری مجری ورود به جبهه شیطان پرستی در ادیان مختلف است که صهیونیستهای غرب وحشی از منگ جهانی اول شروع کردند و تا روز پیروزی انقلاب اسلامی اماموخمینی جهان را تحت سیطره خود داشتنداما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایرا با مدیریت فوق مدرن ولایت فقیه دچار چالش و فرسایش شده و امروز برای جلوگیری از متلاشی شدن وگسترش مهدویت ضدآرماگدون در حال فروپاشی ونابودی کامل خودآخرین دست وپابوسیله اراذل واوباش و فواحش تن فروش وطن فروش در باتلاق فسادها تجربه می کنند/😁😁👍😂😂

عجب مقایسه جالب وحقیقی یکی از اصلی ترین عوامل جنایت عاشورای سال ۶۳ هجری خیانت مدعیات نخبگی که مثل برخی نخبگان پخمه امروز پخمگی کردند بوده است همیشه نخبگان پخمه وعمامه بسرهای بی خرد دنیا پرست مثل شریح قاضی وابو موسی اشعری و... امثالهم بوده و هستند که باحماقت کامل سکوت در برابر این جنایت محاصره آل عصمت کرده و یا با دشمنان آل عصمت ومهارت همدستی جنایتکارانه کردندتا این جنایت اتفاق افتاده ده وهستندکه نمونه آن درآشوب اخیرا جنایت کشتن و لگد مال کردن شهید عجمیان مانند ارباب بی کفنش امام حسین ع شنیده بودیم را دیدیم وسکوت شریح قاضی های زمان خودمان را دیدیم !!!!!!/ ذره‌بین حقیقت

#سلام_امام_زمانم❤️ سلام روشنی دیدگانم عمری است که این چشمان منتظر به پیچ جاده دوخته شده است تا نگار سفرکرده از راه باز رسد و فروغ از دست رفته را به آنها بازگرداند. کاش می آمدی و غبار راهت توتیای چشمان مان می شد... #بر_چهره_دلربای_مهدی_پنج_صلوات 🌹ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌹 🌤 ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِــڪَ الـفَـ♡ـرَّجْ 🌤 https://eitaa.com/komitebanovanrazma

💥این کلیپ رو به رشیدپور برسونید! 💥فیلمی به یاد ماندنی از گفتگوی بین رضارشیدپور و حمید رسایی... #رزما https://eitaa.com/komitebanovanrazma

هروقت‌تونستـی‌کفش‌های‌کسیو‌کہ باهاش‌مشکل‌داری‌جفـت‌کنی اون‌روزآدم‌شدی . . ' ❲ استادپناهیان ❳ ‎‌‌

خدایا♡ چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم

🔅#پندانه ✍ راز آرامش و فراغت از اضطراب چیست؟ 🔹مردی سوار هواپیما شد. سمینارش تازه به پایان رسیده بود. او می‎رفت تا در سمینار بعدی شرکت کند و دیگران را به‌سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد. 🔸هواپیما از زمین برخاست. مدتی گذشت. همه به گفت‌وگو مشغول بودند. مرد در افکارش غوطه‌ور بود که در جلسه‌ بعدی چه‎ بگوید و چگونه بر مردم تأثیر بگذارد. ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد که کمربندها را ببندید. 🔹اندکی بعد، صدایی از بلندگو به گوش رسید: لطفاً همگی در صندلی‌های خود بنشینید. طوفان بزرگی در پیش است. 🔸موجی از نگرانی به دل‌ها راه یافت، امّا همه کوشیدند ظاهر خود را آرام نشان دهند. کمی گذشت. 🔹طوفان شروع شد. صاعقه زد و نعره رعد برخاست. کم‌کم نگرانی از درون دل‌ها به چهره‌ها راه یافت. بعضی دست به دعا برداشتند. طولی نکشید که هواپیما در طوفانی خروشان بالا و پایین می‌رفت. گویی هم‌اکنون به زمین برخورد می‎کند و از هم متلاشی می‎گردد. 🔸مرد نیز نگران شد. اضطراب به جانش چنگ انداخت. از آن همه مطالب که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند. سعی کرد اضطراب را از خود دور کند امّا سودی نداشت. 🔹نگاهی به دیگران انداخت. همه آشفته بودند و نگران که آیا از این سفر جان سالم به در خواهند برد؟ 🔸ناگاه نگاهش به دخترکی خردسال افتاد. آرام و بی‎صدا نشسته بود و کتابش را می‌خواند. آرامشی زیبا چهره‌اش را در خود فروبرده بود. 🔹هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه می‎کرد. انگار طوفان مشت‎های خود را به هواپیما می‎کوفت. امّا هیچ‌کدام این‌ها در دخترک تأثیری نداشت. گویی در گهواره نشسته و آرام تکان می‎خورد و در آن آرامش بی‎مانند به خواندن کتابش ادامه می‎داد. 🔸مرد ابداً نمی‎توانست باور کند. او چگونه می‎توانست چنین ساکت و خاموش بماند و آرامش خویش را حفظ کند؟ 🔹بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد و فرود آمد. مسافران شتابان هواپیما را ترک کردند، امّا مرد می‎خواست راز این آرامش را بداند. همه رفتند. او ماند و دخترک. 🔸مرد به او نزدیک شد و از طوفان سخن گفت و سپس از آرامش او پرسید که چرا هیچ هراسی در دلش نبود زمانی که همه آشفته بودند؟ 🔹دخترک به‌سادگی جواب داد: چون خلبان پدرم بود. او داشت مرا به خانه می‎برد. اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد خواهد رساند. 🔸گویی آب سردی بود بر بدن مرد، سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن، این است راز آرامش و فراغت از اضطراب. 🔹به خدای مهربانی‌ها اعتماد کنیم، حتی در سهمگین‌ترین طوفان‌ها، و بدانیم او خلبان ماهری است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✅ کانال آیَتٌ اَلله بَهجَت (ره) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ #کلامی_از_بهجت https://eitaa.com/komitebanovanrazma