آنچه در این مدت گذشت این بود که فکر کردم ، کتاب خوندم ، دوره آبرنگم رو شروع کردم و تلاش کردم پیوسته ادامهش بدم ، شروع به خوندن قرآن با تفسیر کردم ، در مورد خودم و آیندهم فکر کردم ، نقاشی کشیدم ، بیرون رفتم ، کتاب جلد کردم ، به یه گربه غذا دادم ، فیلم دیدم ، دوره کاراکترسازی خریدم ، دیوار اتاقم رو تزیین کردم ، سعی کردم خواهر بهتری باشم .....
البته اینا شاید ۳۰ درصد ماجرا بود ، ۷۰ درصدش در حال تقلا برای شنا کردن و غرق نشدن ، فروپاشی روانی ، به پوچی رسیدن و در آمدن ، دوئل بین ناامیدی و امیدواری و سعی بر تاثیر نگرفتن از دیگران و ... بودم ~