eitaa logo
یہ‌ڪُنج‌ازحـَرَم|³¹⁵
432 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
12 فایل
|بِســمِ‌رَبِ‌اَباعَبدِاللهِ‌الحُسَین| دلـ‌ ندارم که‌‌‌به‌معشوق زمینی‌بدهمـ!دلـ‌ من گوشهـ‌ صحنت‌به‌خداجاماندهـ¹²8💔 کپی⁉️باذکرصلوات به نیت ظهور آقامون موردی نداره. جهت‌تبلیغ‌وتبادل: @lZ_213 ⤵️حرفاتون رو میشنویم:) https://daigo.ir/secret/318706224
مشاهده در ایتا
دانلود
یہ‌ڪُنج‌ازحـَرَم|³¹⁵
_\<^
گردنت را می‌شکست آنجا اگر عباس بود . 💔
دوست خدا بودن سخت نیست‌…🔻 پيرمردي هر روز تو محله پسرکي رو با پاي برهنه مي ديد که با توپ پلاستيکي فوتبال بازي ميکرد. روزي رفت و يه کفش کتوني نو خريد و اومد به پسرک گفت: بيا اين کفشا رو بپوش. پسرک کفشا رو پوشيد و خوشحال رو به پيرمرد کرد و گفت: شما خداييد؟ پيرمرد لبش را گزيد و گفت نه پسرجان. پسرک گفت: پس دوست خدايي، چون من ديشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم. دوست خدا بودن سخت نيست
تا‌نیـایے‌گـره‌از‌کـار‌جــهان‌وا‌نشـود:)) ¬قَرار‌عاشقی‌رو‌فراموش‌نکنید
..بِسمِ‌رَبِّ‌عَــ💔ـــلی.. 🌱اَلسَّلاَمُ‌عَلَيْكَ‌يَابَقِيَّهَ‌اللَّهِ‌فِي‌أَرْضِهِ🌱
🍀 ارزش فهم حدیث عن الصّادقُ عليه السلام : حَديثٌ تَدْرِيهِ خَيرٌ مِن ألفِ حَديثٍ تَرْوِيهِ حضرت‌ امام صادق علیه‌السلام: يك حديث بفهمى بهتر است از آن كه هزار حديث [نفهميده ]روايت كنى. 📚معاني الأخبار 2/3
یہ‌ڪُنج‌ازحـَرَم|³¹⁵
_\<^
دل‌من‌سخت‌هوای‌حرمت‌رادارد ؛ که‌بنشینم‌گوشه‌ی‌دنج‌حرمت‌وبگویم‌ازدل .. من‌همان‌عاشق‌دلخسته‌ی‌خونین‌جگرم ‌من‌همان‌بنده‌ی‌بی‌لایق‌وآشفته‌سرم💔":)!. |
✍🏻گریه از ظلمی که به همسر رفته است💠 طه نجف از معمرین (سالخوردگان) عرفانی نجف و از علمای بزرگ این شهر که حسرت دیدن "غضبِ شخصی" اش را بر دل دوستان گذاشته بود، در اواخر عمر شریفش مورد امتحان دوستان قرار می گیرد تا شاید بتوانند ولو یکبار ناظر غضب و عصبانیت او باشند! برای این کار همسر او را انتخاب می کنند و از او می خواهند آفتابه آقا را وقت ظهر برای تجدید وضو که هر روز آماده می کرده، آنروز آماده نکند. زن فتیله را بالاتر می کشد و نه تنها آفتابه را پر نمی کند بلکه طناب را از دلو (سطل) جدا کرده و هر یک از آفتابه و دلو را به گوشه ای پرت می کند. آقا وقتی از اتاق مطالعه بیرون می آید، می بیند از آفتابه خبری نیست، وقتی از خانم سؤال می کند جواب می شنود که من ضامن آفتابه شما نیستم! آقا خودش به نحوی آفتابه را پیدا می کند و تازه وقتی سر چاه می آید متوجه می شود که خبری از سطل و طناب نیست، بالاخره آنها را نیز پیدا کرده و سطل را به چاه می اندازد و شروع به کشیدن آب می کند، اما در اثنای کشیدن، توان خود را از دست می دهد و به شدت می گرید. زن که از دور ناظر قضیه بوده، دلش به حال پیرمرد عارف می سوزد و خودش را به او رسانده و سطل آب را از چاه خارج می کند. زن که خیال می کرده گریه آقا از غضب بوده و از این جهت گریه می کند که قادر به انتقام نیست، با خوشحالی از این که امتحان، نتیجه مثبت داده است از آقا سؤال می کند چرا گریه کردی؟ آقا جواب می دهد: "گریه ام برای این است که تا حال ندانسته ام یک آفتابه پر کردن این همه مقدمه می خواهد و من، غافل از این قضیه تا حال اینقدر به تو ظلم کرده ام و حالا گریه می کنم که چگونه در برابر خدا جوابگوی اینهمه تعدی خواهم بود!"