5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ شهیدی که #امام_زمان(عجلالله تعالی) را ملاقات کرد
✍ دست نوشته #شهیداسماعیل_خانزاده:
شبی که توفیق ملاقات با صاحب عصر عجلالله را نصیبم کردی بر من یقین شد که شهادت را هم نصیبم میکنی.❤️
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
داستان عاشقانه زندگی شهید مدافع حرم ، امین کریمی
راوی : همسر شهید زهرا حسنوند
❤ بسم رب الشهدا❤
#مقدمه
✅صحبت از جوانی است چهارشانه و رعنا،
که هنوز دهه سوم زندگیاش تمام نشده،
شهید شد!
اما نه در سالهای انقلاب و نه در دفاع مقدس بلکه در سال 1394 شمسی،
آنهم در شام...
شهر حلب سوریه را میگویم....
💠خیلی از اوقات با مطالعه زندگینامه شهدای گرانقدر با خود میگوییم هر چند همیشه مدیون رشادت آنهاییم اما فضای آن زمان و نیاز کشور به دفاع، حضور و شهادت آنها را میطلبیده است.
⚠️اما گویا شهادت مدافعین حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها، تمام محاسبات متداول ذهن را به هم میریزد.
جدایی از تمام زرق و برقهای شیرین دنیای این روزها، آنهم برای یک جوان که دومین سالگرد ازدواجش بدون حضور او در دنیا برگزار شد...
ادامه دارد......
👈باما همراه باشید....
#داستان_واقعی_شهید_امین_کریمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
داستان عاشقانه زندگی شهید مدافع حرم ، امین کریمی راوی : همسر شهید زهرا حسنوند ❤ بسم رب الشهدا❤ #
❤ بسم رب الشهدا❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_اول
#قصد_ازدواج_ندارم!
💪در رشته آمادگی جسمانی فعالیت میکنم.
سال 91 برای مسابقات آماده میشدم، مادر امین به مربی سپرده بود که دنبال دختر خوبی میگردد.
روز آخر تمرینات قبل مسابقه بود که مادر مرا دید.
مربی پرسید قصد ازدواج نداری؟گفتم: «فعلا نه، میخواهم درسم را ادامه دهم!
🍃تا به خانه رسیدم، مادر امین تماس گرفتند!
اصلاً در حال و هوای ازدواج نبودم،
میخواستم ارشد بخوانم، بعد دکترا، شغل و ... و بعد ازدواج!
💞مادر امین گفتند اجازه بدهید یکبار از نزدیک همدیگر را ببینید، اگر موافق بودید دیدارها را ادامه میدهیم اگر هم نپسندیدید، ضرری نمیکنید.
اتفاقاً آن روز کنکور ارشد داشتم که مادر امین آمد، خیلی با عجله نشستیم و حرف زدیم عکس امین را آورده بود نشان بدهد.
💕من، مادرم، مادر امین، مربی باشگاه.
حاج خانم مختصری از شغل پسرش گفت و اجازه خواست با هم بیایند. گفتم: «هرچه بزرگتر هایم بگویند...»
💟با سادهترین لباس به خواستگاری آمد؛ 👕پیراهن آبی آسمانی ساده،
👖شلوار طوسی با جوراب طوسی و ته ریش آنکارد شده.
💐یک دسته گل خیلی خیلی بزرگ هم با خودش آورده بود
🍰با یک جعبه شیرینی خیلی بزرگ!
ادامه دارد .....
#داستان_واقعی_شهید_امین_کریمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هم مداح بود، هم فرمانده!
سفارش کرده بود روی سنگِ قبرش بنویسند
یازهرا..!
اینقدر رابطهاش با حضرتِ مادر قوی بود
که مثل بیبی شهید شد
خمپاره که خورد به سنگرش،
بچهها رفتند بالا سرش
دیدند خمپاره خورده به پهلویِ سمت چپش..!
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از احکام آنلاین✔️
19.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیدا دختره 16ساله ی که بخاطر نجات خواهر و برادر کوچیک خود 80 درصد از بدنش تو آتیش میسوزه 😔
لطفا فلیم بالا رو مشاهده کنید ببیند شیدا همراه خانواده اش با چه سختی زندگی میکنن😔
ان شااالله به لطف خدا و کمک شما عزیزان
میخوایم دو تا کار بزرگ انجام بدیم هم پیگیر درمان شیدا خانم بشیم و نیز یه خونه 55 متری برا خانواده شیدا درست کنیم✅
لطفا در این پویش مارو یاری کنید ولو به ده هزار تومان🌷🌷
شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
💳6273817010138661
حاج آقا محمودی مسول خیریه👇
@mahmode110
09130125204
#پویش_نود_ششم
#خیریه_جهادی_حضرت_زینب_س
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯
خدایا! می دانم که کم کاری از من است
خدایا! می دانم که من بی توجهم
خدایا! می دانم که من بی همتم
خدایا! می دانم که من قلب امام زمان (عج) را رنجانده ام، اما خود می گویی که به سمت من باز آیید..
آمده ام خدا! کمکم کن
تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم.
#بشهید_رسولخلیلی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_اسماعیل_فرجوانی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ساعاتی قبل از عملیات کربلای چهار و
آخرین دیدار شهید حسین خرازی، علمدار لشگر مقدس امام حسین (ع) با نیروهای غواص گردان حضرت یونس (ع).
آنها قرار است تا ساعاتی دیگر در دل تاریکی شب، به آب بزنند...
📆سوم دی ماه ۱۳۶۵، سالروز عملیات #کربلای۴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
❤ بسم رب الشهدا❤ #داستان_عاشقانه_مذهبی #قسمت_اول #قصد_ازدواج_ندارم! 💪در رشته آمادگی جسمانی فعالیت
❤ بسم رب الشهدا❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دوم
#شروع_خواستگاری_با_صحبت_از_شهدا
🌺هیچ وقت فراموش نمیکنم همان جلسه اول با پدرم سر صحبت را درباره شهدا باز کرد.
پدرم هم رزمنده بود و انگار با این حرفها به هم نزدیکتر شده بودند.
❣بعدها درباره این حرفهای روز خواستگاری از او پرسیدم.
با خنده گفت «نمیدانم چه شد که حرفهایمان اینطور پیش رفت.»
گفتم «اتفاقاً آن روز حس کردم خشک مذهبی هستی!»
💟اما واقعاً انگار وقتی فهمید پدرم اهل جبهه بوده به نوعی حرف دلش را زده بود. اصلاً گویا بنای آشناییمان با شهادت پا گرفت.
‼️حتی پدرم به او گفت «تو بچه امروز و این زمونهای.
چیزی از شهدا ندیدی!
چطور این همه از شهدا حرف میزنی؟»
گفت «حاج آقا، ما هر چه داریم از شهدا داریم. الگوی من شهدا هستند.
علاقه خاصی به شهدا دارم...»
❓ آن روز با خودم فکر میکردم این جلسه چه شباهتی به خواستگاری دارد آخه!
💑مادرش گفت «از این حرفها بگذریم، ما برای موضوع دیگری اینجا آمدهایم... »
☕️مادرم که پذیرایی کرد هم هیچچیز برنداشت! فقط یک چای تلخ! گفت رژیمام! ( همه میخندیم)
🔶آن روز صحبت خصوصی نداشتیم. فقط قرار بود همدیگر را ببینیم و بپسندیم.
که دیدیم و پسندیدیم...
آنهم چه پسندی...
با رضایت طرفین قرار های بعدی گذاشته شد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
#داستان_واقعی_شهید_امین_کریمی
ادامه دارد.....
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
حاج احمد در یکی از عملیاتها زخمی شده بود و یکی از پاهایش هم در گچ بود. او هر روز بین ساعت ۱۱ تا ۱۲ برای تعویض پانسمان به بیمارستان می آمد اما یک روز نیامد و از آنجا که بسیار دقیق و مقرراتی بود این غیبتش موجب نگرانی همه شد.
با پیگیری و پرس و جوی فراوان یکی از رزمندگان گفت: «حاج احمد از صبح تا عصر در حمام بوده است.» خطاب به رزمنده گفتیم: «او نباید آن قدر در حمام بماند؛ ممکن است گچ پایش نم بکشد. سراسیمه به حمام رفتیم و صحنه عجیبی را مشاهده کردیم گچ پای حاج احمد کاملا سالم بود اما از انگشتانش خون می چکید حاج احمد در حال شستن لباس همه رزمندگانش بود وقتی علت را پرسیدیم در جواب گفت حواسم به گچ پایم بود چون که بیت المال است.
#شهید_احمد_متوسلیان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا ۴۰۲
اشکها و نگرانیهای شهید حاج قاسم سلیمانی در روز تودیع از فرماندهی سپاه کرمان و معرفی به عنوان فرمانده نیروی قدس
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#شهید_مجید_صانعی
آقا مجید یک ورزشکار حرفهای به تمام معنا بود. خیلی از رشتهها را تسلط داشت. بسکتبال، هندبال، هاپکیدو، دفاع شخصی، کونگفو و ... . با شهید محمود چراغی همباشگاهی بودند. اما رشتهی اصلی ایشان نینجوتسو بود که رئیس سبک این رشته در همدان بودند. رشته نینجوتسو بسیار جذاب بود. کار با شمشیر و لباس همراه بود، این رشته برای بچهها جذابیت خاصی داشت. آقا مجید قهرمانیهای زیادی در این زمینه داشتند. دورههای مختلفی را در شهرهای مختلف میرفتند. سبک کار آقا مجید توی باشگاه، با خیلی از باشگاههای دیگر متفاوت بود. پرورش جسم در کنار پرورش روح؛ همیشه شروع باشگاه با دعای فرج برای آقا امام زمان (عج) بود. میگفت: هر وقت شما برای سلامتی امام زمان دعا میکنید، حضرت هم برای سلامتی شما دعا میکند.
من چون آن موقع کوچکترین عضو باشگاه بودم، غالبا به من میگفت دعا را بخوانم تا اعتماد به نفس پیدا کنم. واقعا استاد مجید در خیلی از زمینهها استاد و مربی ما بود. استاد، کاری کرده بود که بعضی از بچهها حتی با وضو وارد سالن ورزش میشدند. پایان باشگاه هم استاد ما را دور هم جمع میکرد و مباحث اخلاقی مختلفی را مطرح میکرد که غالبا از کتاب نهجالبلاغه بود. احکام مورد نیاز جوانان را میگفت، از قرآن نکاتی که به درد زندگی میخورد شرح میداد، نوع بیانش هم خیلی جذاب و گیرا بود. بسیاری از بچهها را میشناسم که نماز خواندن و مسجدی شدن را از برکت شاگردی آقا مجید دارند.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯