گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای #اذان اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ...
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه...
همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ...
#شهید_احمد_علی_نیری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"نظر پدر موشکی ایران درباره شهدا"
#اللهم_ارزقنا_شهادت💔
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#غلطی_که_نتوانستند!!
🌷در تاریخ ۲۱/ ۵/ ۱۳۶۳، روز نگهبانی من بود؛ در حین نگهبانی متوجه شدم که ماشینهای دشمن زیاد رفت و آمد میکنند، به بچهها اعلام کردم که مواظب باشند. به گروهان ادوات که موشک ناو داشتند، تلفن زدیم و قضیه را توضیح دادیم و آنها کشیک میدادند. بعد از چند دقیقه آنها با موشک ناو یکی از ماشینهای فرماندهای از دشمن را زدند و بعد از ۴۵ دقیقه متوجه دور زدن هلیکوپتری در اطراف همان ماشین شدیم.
🌷فهمیدیم که هدفشان بردن جنازه فرماندهشان از داخل ماشین است و بعد از آن دیدیم ۳ هلیکوپتر کبری دشمن قصد حمله به نیروهای ما را دارند. یکی از آنها را روی خاکریز خودشان به وسیله موشک ناو زدیم و ۲ هلیکوپتر دیگر مانند موش فرار کردند و هواپیمایی که زده بودیم، در هوا میسوخت و به سمت پایین سقوط میکرد و پروانههایش در هوا میچرخید.
🌷چند ساعتی هلیکوپتر میسوخت و همه بچهها تماشا میکردیم و لذت میبردیم. دشمن میخواست غلطی بکند ولی نتوانست. امیدوارم که در همه حرکاتمان که هدف اسلام است پیروز شویم و مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنیم.
راوی: جانباز سرافراز شهباز کاظمی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
بارها اتفاقات خاص را در همراهی با مجید دیده بودم. مثلا مسیری را میرفتیم که یک دفعه ماشین را میزد کنار! پیاده میشد و دست پیرمردی که نمیتوانست از خیابان رد بشود میگرفت. کمکش میکرد و دوباره سوار ماشین میشد. من بارها و بارها این اتفاق را دیده بودم. گاهی بهش گیر میدادم و میگفتم: مجید جان اینجا غیر از تو کسی نیست که کمک کنه؟! این همه آدم اطراف اون پیرمرد هستند. میگفت: درد جامعه همینه که ما آدمها نسبت به همدیگه بیتفاوت شدیم.
#شهید_مجید_صانعی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی حاج ابوذر بیوکافی بر بالای پیکر
گلگون کفن شهید محسن حججی
#اللهم_ارزقنا_شهادت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوهفت اعجاز کسی آنها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده ب
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوهشت
و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید... نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده😨
و ندیده تصور میکرد چه دیده ایم که تمام وجودش در هم شکست. صدای تیراندازی شنیده میشد و هرلحظه ممکن بود تروریست دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد،..
نمیدانم پیکر سیدحسن🌷 را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد.. و میدیدم روح از تنش رفته که جگرم برای این همه تنهایی اش آتش گرفت...
عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا حرم بی صدا گریه میکرد..
مقابل حرم که رسیدیم..
دیدم زنان و کودکان #آواره داریا در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از تروریست ها نبود...😥😢
که نفسم برگشت...
دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه میکردند،..
نمیدانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستاده اند،..
ولی مصطفی میدانست و خبری جز پیکر بی سر پسرشان🌷😭 نداشت..
که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هق هق گریه بلند شد. شانه هایش میلرزید..
و میدانستم رفیقش فدای من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم.😭😓
مادرش به سر و صورتم دست میکشید و عارفانه دلداری ام میداد
_اون حاضر شد #فدا شه تا #ناموسش دست #دشمن نیفته، آروم باش دخترم!
از شدت گریه نفس مصطفی😭 به شماره افتاده بود.و کار ناتمامی داشت که با همین نفسهای خیس نجوا کرد
_شما پیاده شید برید تو صحن، من میام!
میدانستم میخواهد سیدحسن را به خانواده اش تحویل دهد..
که چلچراغ اشکم شکست و ناله ام میان گریه گم شد😭😓
_ببخشید منو...😓😓😭😭
و همین اندازه نفسم یاری کرد..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
مهدی از کشتن نفرت داشت. هدف او پیروزی بر صدام و سران حزب بعث بود نه بر سربازان و مردمانش. از کشته شدن کسی خوشحال نمیشد. از آن طرف اگر یک عراقی برای بچه ها ایجاد خطر می کرد هر طوری بود او را می زد تا آسیبی به بچه ها نرساند. طوری طراحی میکرد و نقشه میکشید که دشمن در محاصره بیفتد و مجبور به تسلیم شود.
میگفت: تا دیدین تسلیم شدن، دیگه شلیک نکنید. دیدن کشته های عراقی ناراحتش میکرد طوری که روی جنازه های آن ها پا نمیگذاشت. گاها میآمد که مجبور بودیم از داخل کانال که پر از جنازه های دشمن بود عبور کنیم. آقا مهدی آرام میآمد و به هیچ عنوان روی این جنازه ها پا نمیگذاشت و میگفت: هر کدوم از اینها عزیز یه خانواده هستند. خدا میدونه زن و بچه هاشون و پدر و مادرشون الان در چه حالی هستن و چه حالی میشن وقتی بفهمن ما داریم از روی جنازه عزیزانشون رد می شیم و پا روی اونا میذاریم.
#شهید_مهدی_باکری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
می گفت :
امیدوارم ،
هـر گلوله ای که به تنم می خورد
درد و رنجش را
از عسل شیرین تر حس کنم . . .
#شهـید_سیف_اللہ_تبریزیان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_کاظم_عاملو
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رجزخوانی #شهید_محسن_خزایی در سوریه
🔹۲۲ آبان ماه #سالروز_شهادت
شهید مدافع حرم محسن خزایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوهشت و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید... نگاهش بین صورت رنگ
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدونه
همین اندازه نفسم یاری کرد..
وخواستم پیاده شوم که دلواپس حالم صدا زد
_میتونید پیاده شید؟
صورتم را نمیدیدم اما از سفیدی دستانم میفهمیدم صورتم مثل مرده شده و دیگر خجالت می کشیدم کسی نگرانم باشد..
که بی هیچ حرفی در ماشین را باز کردم و پیاده شدم...
خانوادههای زیادی گوشه و کنار صحن نشسته و من تنها از تصور حال مادر و خواهر سیدحسن میسوختم..
که گنبد و گلدسته های بلند حرم حضرت سکینه(س) در گریه چشمانم پیدا بود و در دلم خون میخوردم..💚😭
کمر مادرش را به دیوار سیمانی صحن
تکیه دادم..
و خودم مثل جنازه روی زمین افتادم تا مصطفی برگشت...
چشمانش از شدت گریه..
مثل دو لاله پر از خون شده بود و دلش دریای درد بود که کنارمان روی سر زانو
نشست..
و با پریشانی از مادرش پرسید
_مامان جاییت دردمیکنه؟😥
و همه دل نگرانی این مادر، #امانت_ابوالفضل بود که سرش را به نشانه منفی تکان داد و به من اشاره کرد
_این دختر رنگ به روش نمونده، براش یه آبی چیزی بیار از حال نره!
چشمانم از #شرم این همه #محبت_بی_منت
به زیر افتاد..
و مصطفی فرصت تعارف نداد که دوباره از جا پرید و پس از چند لحظه با بطری آب برگشت...
در شیشه را برایم باز کرد و حس کردم از سرانگشتانش محبت می چکد که بی اراده پیشش درددل کردم
_من باعث شدم...😓😢
طعم تلخ اشکهایم را با نگاهش میچشید و دل او برای من بیشتر لرزیده بود که میان کلامم عطر عشقش پاشید
سیده سکینه شما رو به من برگردوند!
نفهمیدم چه میگوید، نیمرخش به طرف حرم بود..
و حس میکردم تمام
دلش به سمت حرم میتپد که رو به من...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
خیلی اشکش را نگه می داشت، توی چشمش. همسرش فقط یکبار گریه اش را دید، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می گفت: «ما که توی نماز قنوت می گیریم، از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد. اما «صیاد» توی قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت « اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای »، بلند هم می گفت، از ته دل.
#شهید_صیاد_شیرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 سفره ای با نان خشک و پینیر و خرما
🔷️ سفره رزمندگان در جبهه دفاع مقدس بسیار ساده بود ولی همت آنها دفاع از انقلاب ، نظام ، استقلال ، تماميت ارضى ، وحدت ملى و در آخر هم شهادت بود.
#دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🍃🌻 خاطره ای از مادر یکی از شهیدا ن به نام محمد جعفر فرجمند:
🌧ایشون میگفتن یه روز سرد زمستان هوا ابری وبارانی چادر سر انداختم .شوهرم پرسید کجا ،گفتم دلم برا محمد جعفر تنگ شده میخوام برم سرقبرش، بهم گفت ای زن الان هوا سنگین وبارانی است . گفتم نمیتونم دلم بدجوری هواش کرده میخوام برم خلاصه هچ کس جلودارم نشد
⛈ رفتم یه ساعتی باهاش درد دل کردم و خواستم بیام که باران شدید همراه بارعد وبرق شروع به باریدن کرد هیچ چاره ای نداشتم. به پسرم گفتم مادر دلم برام تنگ شده بود الان بابات هم نگرانه قربونت برم وسیله ای برام هم جورکن.
🚘 همون لحظه یه ماشین اومد ازشدت باران که چشمام نمیدید چندبار بوق زد بعد اومد گفت مادر بیا برسونمت گفتم صبر کن از پسرم تشکر کنم که وسیله برام فرستاده،
سوارتاکسی شدم بهم گفت ازاینجاردمیشدم شمارودیدم تنهایی گفتم سوارتون کنم، خلاصه مارورسوند منزل
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
من دوست دارم شما خوانندگان و شنوندگان این وصیتنامه را به واجبات و ترک محرمات دعوت کنم و تاکید زیاد به خواندن واجب، خواندن نماز در اول وقتش که موجب رضای خدا میشود و به فرموده خداوند متعال در قرآن آدم را از زشتیها و پلیدیها دور میکند و چه زیباست خواندن آن در اول وقت که موجب آرامش و آسایش میشود و به نقل از مجتهد عارف ایت الله بهجت (ره) تاکید و مداومت کردن در خواندن نماز اول وقت آدم را خواسته یا ناخواسته به مراتب عالیه میرساند و چه بهتر از خواندن نماز اول وقت و دعوت کردن دیگران به این فریضه واجب.
#شهید_جواد_جهانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی زیبا از مستند «روایت فتح» و توصیف شهید آوینی از یکی از فرماندهان شهید و گمنام سپاه اسلام
#روایت_فتح
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدونه همین اندازه نفسم یاری کرد.. وخواستم پیاده شوم که دلواپس
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوده
رو به من و به هوای حضرت سکینه(س) عاشقانه زمزمه کرد
_یک ساله با بچه ها از #حرم #دفاع میکنیم، تو این یکسال هیچی ازشون
نخواستم...
از شدت تپش قلب، قفسه سینه اش میلرزید و صدایش از سدّ بغض رد میشد
_وقتی سیدحسن گوشی رو قطع کرد، فهمیدم گیر افتادین. دستم به هیچ جا نمی رسید، نمیدونستم کجایید. برگشتم رو به حرم گفتم 😭"سیده! من این یکسال هیچی ازتون نخواستم، ولی الان میخوام. این دختر دست من #امانته، #منِ_سُنی #ضمانت این دختر #شیعه رو کردم! #آبروم رو جلو شیعه هاتون بخر!😞😢
و دیگر نشد ادامه دهد که مقابل چشمانم به گریه افتاد،.. 😭
خجالت میکشید اشکهایش را ببینم که کامل به سمت حرم چرخید و همچنان با اشک هایش با حضرت درددل میکرد...
شاید حالا از مصیبت سیدحسن میگفت که دوباره ناله اش در گلو شکست و باران اشک از آسمان چشمانش میبارید...😭😞
نگاهم از اشک مصطفی تا گنبد حرم پر کشید و تازه میفهمیدم #اعجازی که خنجرشان را از تن و بدن لرزانم دور کرد، #کرامت_حضرت_سکینه(س)💚😢 بوده است،..
اما نام ابوجعده🔥😥 را از زبانشان شنیده و دیگر میدانستم عکس مرا😧 هم دارند که آهسته شروع کردم
_اونا از رو یه عکس منو شناختن!😥😨
و همین یک جمله کافی بود تا تنش را بلرزاند.. که به سمتم چرخید وسراسیمه
پرسید
_چه عکسی؟
وحشت آن لحظات دوباره روی سرم خراب شد..
و نمیدانستم این عکس همان #راز بین مصطفی و ابوالفضل است... 😑
که به سرعت از جا بلند شد،..
موبایلش📱 را از جیبش در آورد و از من فاصله گرفت تا صدایش را نشنوم،
اما انگار با ابوالفضل تماس گرفته بود😥 که بلافاصله...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت “سلام الله علیها”
یادم هست یکبار در ایام فاطمیه در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها نمود
ابراهیم همینطور که شنا میرفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد
#شهید_ابراهیم_هادی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
به همه...
عزیزان سفارش میکنم؛
به نماز اول وقت توجه کنند که
نماز در بردارنده همه چیز است...
#محمد_شالیکار
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_حسین_تاجیک
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 نخستین انتشار/ مداحی شهید مدافع حرم فاطمیون «یاسر جعفری» برای امام زمان(عج)❣
شهید مدافع حرم#یاسر_جعفری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوده رو به من و به هوای حضرت سکینه(س) عاشقانه زمزمه کرد _یک
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدویازده
که بلافاصله به من زنگ زد...
به گلویم التماس میکردم تحمل کند تا بوی خون دل زخمی ام در گوشش نپیچد😭🤐 و او برایم جان به لب شده بود..
که اکثر محله های شهر به دست تکفیری ها افتاده بود، راه ورود و خروج داریا بسته شده..😑😧و خبر مصطفی کارش دلش را ساخته بود...
مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود..
و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل میشنیدم در چشمان نگران او میدیدم.😥
هنوز نمیدانستم...
چه عکسی در موبایل آن تکفیری📱 بوده و آنها به خوبی میدانستند که ابوالفضل التماسم میکرد
_زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید 💚زینبیه💚پیش خودم! من نذاشتم بری تهران، مجبور شدم 6 ماه تو داریا قایمت کنم،😥ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد!امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت داریا.
و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را میگرفت..
که ابوالفضل مرتب تماس میگرفت و مصطفی تا صبح نخوابید.. و فقط دورم میچرخید.
مادرش همین گوشه صحن، روی زمین دراز کشیده.. و از درد و ترس خوابش نمیبرد.😥😣😣
رگبار گلوله همچنان شنیده میشد...
و فقط دعا میکردیم این صدا از این نزدیکتر نشود😥😑
که اگر میشد..
صحن این حرم قتلگاه خانواده هایی میشد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و #پناهنده حضرت سکینه (س) شده بودند...😶😥
آب و غذای زیادی در کار نبود..
و از نیمه های شب، زمزمه #کم_آبی در حرم بلند شد...😥😢
نزدیک سحر🌃 صدای تیراندازی کمتر شده بود،..
تکیه به دیوار حرم،...
تمام بدنم درد میکرد و دلم میخواست خوابم ببرد بلکه...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
خداوندا، ای عزیز! من سالها است از كاروانی بهجا ماندهام و پیوسته كسانی را بهسوی آن روانه میكنم، اما خود جا ماندهام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلكه در قلبم و در چشمم، با اشك و آه یاد شدند.
بخشی از #وصیت_نامه
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرگرمی های مصطفی صدر زاده و رفقای
هم رزمش در سوریه 😍😂
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#خلبانى_كه_بدنش_را_دو_نيمه_كردند!!
🌷سرلشکر خلبان شهید سید علی اقبالی دوگاهه در یکم آبان ماه ۱۳۵۹ زمانی که لیدر یک دسته دو فروندی هواپیمای اف-۵ را به عهده داشت، در یک مأموريت برون مرزی با هدف بمباران یکی از سایتهای راداری موصل به همراه همرزم خلبانش از زمین برخاست و پس از رسیدن به منطقه و عدم مشاهده هدف بلافاصله هدف ثانویه را که پادگان العقره در حوالی پایگاه هوایی کرکوک عراق و ایران بود، تغییر مسیر داد و در ساعت تعیین شده روی هدف ظاهر شد و در پایان این عملیات موفقیت آمیز، رادار راهبردی دشمن پرنده آهنین شهید اقبالی را نشانه رفت و هواپیمای وی به شدت مورد اصابت موشک قرار گرفت.
🌷پرنده زخمی که خلبان جوان آن را به زحمت به ٣٠ کیلومتری شرق موصل نزدیک مرز ایران رسانده بود، سقوط کرد و شهید اقبالی دوگاهه با چتر نجات هواپیما را ترک کرد و به اسارت دشمن بعثی درآمد. خلبان جوان و دلیر ایرانزمین بیشتر تلمبه خانهها و نیروگاههای برق عراق را از کار انداخته بود و طرحهاى عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات ۳۵۰ میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد. به همین منظور صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود و صدام لعین دستور داد پس از دستگیری اقبالی بدنش را به دو نیمه تبدیل کردند و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی دیگر در موصل عراق مدفون شد.
🌷شهید اقبالی دوگاهه توسط عناصر مزدور رژیم بعث عراق با بیرحمانه ترین وضعیت به شهادت رسید، این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری میکرد و در مدت ٢٢ سال هیچ گونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود تا اينكه در خرداد سال ١٣٧٠ طبق گزارشهای موجود عملیاتی و اطلاعاتی و نامه ارسالی کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده و خلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد.
🌷دشمن بعثی عراق بخشی از پیکر مطهر شهید اقبالی دوگاهه را در گورستان محافظیه نینوا در جوار و بخش دیگر را در قبرستان زبیر شهر موصل به خاک سپرده بود که با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین و کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی به همراه دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی در پنجم مرداد سال ٨١ پس از ٢٢ سال دوری از وطن در بین حزن و اندوه یاران و همرزمان به میهن اسلامی بازگشت و در بهشت زهرا (س) تهران کنار دیگر همرزمان شهیدش آرام گرفت. سرلشکر خلبان «عباس بابایی» و سرلشکر خلبان «مصطفی اردستانی» از شاگردان آموزش دیده این استاد جوان بودند.
🌹خاطره ای به یاد سرلشکر خلبان شهید سیدعلی اقبالی دوگاهه
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯