🌹دوم اردیبهشت سالروز تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان حضرت امام خمینی (ره) گرامی باد
♦️ امام خامنه ای :"سپاه پاسداران در سایه روحیه انقلابی و معنویتی که از سرچشمه جوشان دل منور و روح مصفای آن امام عارفان و قدوه صالحان پیوسته می جوشید و بیش از همه، جوانان رزمنده و خالص سپاه و بسیج را سیراب می کرد، توانست نقش تعیین کننده ای را در دفع حمله ایادی استکبار به جمهوری اسلامی ایفا کند و در کنار ارتش و با به کارگیری بسیج مردمی، درس تلخی به دشمنان اسلام بدهد و حفظ استمرار نظام جمهوری اسلامی را تضمین کند.
♦️ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که مولود مبارک انقلاب اسلامی است، در همه جهان پس از صدر اسلام پدیده بی سابقه ای است. این پدیده در حقیقت، مظهر عینی و مجسمی است برای شعارهای انقلاب اسلامی، شعار ایستادگی در مقابل همه قدرتهای بزرگ با سلاح اتکال به خدا، شعار ایستادگی در مقابل همه قدرتهای بزرگ با سلاح اتکال به خدا، شعار غلبه خون بر شمشیر و شعار حرکت برای نجات مستضعفان و از همین رو است که سلطه های بزرگ در سراسر جهان با چشم انزجار و نفرت، بدین پدیده الهی می نگرند چنانکه به انقلاب اسلامی."
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#رضا_رحیمی🌹
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
پدر بیمار و زمین گیری که دو تا بچه داره تو این وضعیت زندگی میکنه 😔 ان شالله به لطف خدا و کمک شما عز
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفقای جهادی در حال ساخت حمام و دستشویی برای پدر بیمار و زمین گیر هستن👆
لطفاً از فلیم بالا دیدن کنید 👆✅
عزیزان این پویش تا روز دوشنبه ادامه داره 🌹
لطفاً در این پویش مارو کمک کنید ولو به ده هزار تومان✅
شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
6273817010138661
خیریه جهادی حضرت مادر 👇
5892107046105584
حاج آقا محمودی مسول خیریه👇
@mahmode110
09130125204
#پویش_صد_دوازدهم
#خدمات_خیریه__حضرت_زینب_ببینید
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 سرگذشت یک پهلوان 💪🏻
اول اردیبهشت ماه
سالروز تولد شهید والا مقام ابراهیم هادی 🌹
#شهید_ابراهیم_هادی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖 روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه: ۸۶_۸۷
🔻قسمت ۵۱
هر کسی بر اساس روحیه و توانی که در خود می دید، یکی از واحدها را انتخاب میکرد. عده ی زیادی از بچه ها به واحد تخریب رفتند؛ بقیه به واحدهای دیگر. حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر هم به واحد اطلاعات رفتیم. ابتدا در اهواز بیست روز سرگرم آموزش های اولیه بودیم. در همین مدت، ۲۰ نفر از بچه ها از جمع ما جدا شدند. ۳۰ نفری که باقی مانده بودیم، برای ادامه ی آموزش ها، خود را به مسئولان آموزشی، آقای شرفعلی پور و آقای هندوزاده، معرفی کردیم. مسئولان، ما را به مهران بردند. واحد اطلاعات، برای جذب نیرو، وضعیت خاص خود را داشت. کسانی پذیرفته می شدند و می ماندند که شجاع و نترس بودند. در مهران، آموزش ها سخت تر بود. در نهایت، از آن ۳۰ نفر فقط ۵ نفر ماندیم: من، حسین بادپا، مهدی زینلی، غلام امیری و غلام حسین شجاعی. بقیه ی بچه هایی که آنجا بودند، از قبل وارد واحد اطلاعات شده بودند. دوستی من و حسین، از همین جا شروع شد. در همین مدت آموزشی، با روحیه ی حسین آشنا شده بودم. یکی از خصوصیات حسین، نترس بودن و شجاعتش بود. من یقین داشتم که حسین در همین واحد ماندگار میشود.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
#برشی_از_خاطرات 📜
وقتی به مدرسه می رفت کمتر کسی باور می کرد که او کلاس اول باشد. توی کوچه با بچه هایی بازی می کرد که از خودش چند سال بزرگتر بودند درسش خوب بود. در دوران شش ساله دبستان(در آن زمان) مشکلی نداشت. پدرش به وضع درسی و اخلاقی او رسیدگی می کرد. صدر الدین تنها پسرش را خیلی دوست داشت.سال اول دبیرستان بود شاهرخ در یک غروب غم انگیز سایه سنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد پدر مهربان او از یک بیماری سخت، آسوده شد. اما مادرش و این پسر نوجوان را تنها گذاشت.
#شهید_شاهرخ_ضرغام
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«وقتی در شکمم بودی، به امام مهدی (عج) گفتند: این نوزاد نذر شماست
همانا تو از آن حضرت مهدی هستی.»
مادر شهید حزب الله حسين علي هزيمة
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💠#خاطرات_شهدا💠
بعدِ دوماه، اومد خونه؛ بعد از سلام و احوالپرسی گفت: بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار خونه رو درست کنم.
روز اول آجر ریخت، روز بعد هم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کرد که یکی از بچههای سپاه آمد دنبالش. رفت بیرون و زود اومد.
گفت: کار مهمی پیش اومده، باید برم. خونسرد گفتم: خب عیبی نداره؛ برو، ولی زود برگرد. صداش مهربانتر شد، گفت: توی شهر کارم ندارن. میخوام برم جبهه.
حسابی ناراحت شدم. گفتم: شما میخوای منو با چند تا بچهی قد و نیم قد، توی این خونهی بیدرو پیکر بذاری و بری؟! حداقل همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمیکردی.
خندید و گفت: بهت قول میدم که حتی یک گربه روی پشتبام این خونه نیاد. نگاه کن، من از همون اول بچگی و از همون اول جوانی که تو روستا بودم، هیچوقت نه روی پشتبام کسی رفتم، نه از دیوار کسی بالا رفتم، نه به زن و ناموس کسی نگاه کردم.
الآن هم میگم که تو اگه با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون، اصلاً کسی طرفت نگاه نمیکنه، خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبندهای تو این خونه مزاحم شما نمیشه، چون من مزاحم کسی نشدم؛ هیچ ناراحت نباش.
حرفهاش مثل آب بود روی آتش. وقتی ساکش را بست، اندازه سر سوزن هم نگرانی نداشتم.
راوی: همسر سردار شهید عبدالحسین برونسی
ولادت: ۱۳۲۱
شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳
شادی روحش صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابری» هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند.
کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم.
درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم.
بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند:
بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده... .
عباس در روز ۷ محرم مصادف با 5/3/1375 همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فكه) در حین تفحص شهدا به شهادت رسید.
#شهید_عباس_صابری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
روایتگری.mp3
38.86M
💥#روایتگری_شهدا💥
🎥روایتگری حجتالاسلام سعید آزاده- ۹ آذر۱۴۰۲ یادواره شهدای مسجد اولیای کازرون
📌شهدا یه مشهد دارند یه مدفن دارند🌷
🔹 امام فرمود تربت شهدا دارالشفاست☘
🔸شهدا بهترین تاجران عالمند که دست ما را توی دست امام زمان میزارند🌿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖 روایت «#د
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه: ۹۰-۸۹-۸۸
🔻ادامه قسمت: ۵۲
گفتم《حسین، می دونی الآن توی این واحد که اومده ای، وضعیت اطلاعات و عملیات چه جوریه؟!
می دونی کسی که اینجا می آد، تا لحظه ی شهادت باید اینجا بمونه؟》
گفت:《بله این ها رو بهمون گفته اند.
خدا کنه کاری از دستم بربیاد.》
زدم روی شونه ی ابراهیم.
گفتم《مواظب هم شهری ما باش. رمز و رموز کار شناسایی و هرچی رو که می دونی، به حسین هم یاد بده.》
ابراهیم گفت《چشم!》.
رو کردم به حسین،
گفتم《ببین، حسین! چون هم شهری ام هستی، پارتی بازی کردم؛ با گُل سرسبد بچّه ها آشنات کردم.
قدر ابراهیم رو بدون. سعی کن خیلی چیزها در کنار کارت، ازش یاد بگیری.》
ابراهیم خندید و گفت: اینجا، همه ی بچّه ها، گلِ سرسبدند.
همه مثل حسین آقا خوب اند.
ابراهیم، علاقه ی خیلی خاصی به بچّه های کم سنّ و سال داشت. برایشان خیلی دلسوز بود و با آن ها دوست می شد.
از وضعیت خانوادگی شان خبر می گرفت.
خیلی هم به بچّه ها گیر می داد.
می گفت《حالا که اینجا رو انتخاب کرده اید،
نباید درس و مشق تون رو فراموش کنین.》
مرتب پی گیری می کرد. در هر کاری، برای بچّه ها سرمشق بود؛ از نماز و قرآن تا روحیه ی شاداب
جذابیت خاصی برای اطرافیانش داشت؛ خستگی و رنج دوری از خانه را از جسم و روح بچّه ها بیرون می کرد.
همه، او را فردی مخلص، عابد و دلسوز می شناختند. هر وقت حسین را می دیدم، متوجه می شدم که اخلاق و رفتار و کردارش، روز به روز به ابراهیم شبیه تر می شود. تا زمان عملیات بدر، کنار هم بودیم. بعد از عملیات می بایست به ستاد می رفتم. از آن به بعد، گه گاهی حسین را می دیدم و از حالش خبردار می شدم.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کار هر شبش بود. با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت میکرد، نیمههای شب هم بلند میشد نماز شب میخواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایهاش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.»
#شهید_مصطفی_چمران
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯