eitaa logo
کوچه شهدا✔️
93.3هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
6 فایل
🔷 امام خامنه ای: ‌‌امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست✔️ شهید زندگی کنی شهید میمیری🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
"شهادت" را همه دوست دارند اما زحمت کشیدن برای شهادت را چه؟ دی ماه ۱۳۶۵ شمال‌ شرقی بصره عکاس: محمود بدرفر رزمنده لشکر۳۲ انصارالحسین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
مناجات نامه سردار شهید اسکندری : ( )گذشت و من از خود نگذشتم خدایا چرا غافل هستیم؟ چرا خواب رفتیم؟ چرا ظلمات تنمان و قلبمان را گرفته؟ چرا نور تو ، ولایت تو محبت تو در وجودمان کم رنگ شده؟ شهید عبدالله اسکندری آرزویش شهادت بود و سر انجام هم به آرزویش رسید وی در اول خرداد 1393 در حین ماموریت بر اثر اصابت گلوله ی تک تیرانداز داعشی در حماه به شهادت رسید و به جمع شهدای مدافع حرم پیوست. .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات‌ ؛ 💠 ۩ بــِہ نـیّـت‌         📚 🍀|شبتون شهدایی ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
24.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌نماهنگ «پسراتو ببین» 🔸هدیه دهه نودی‌ها به رهبر انقلاب به مناسبت روز پدر ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
به قولِ آقا محمدرضا: همه‌یِ ما باید برویم اِنّا لِله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون فقط چگونه رفتن مهم است با چه توشه ای رفتن ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌👌👌 این شعر وصف حال همه اوناییه که روز پدر ، باباشون نیست🥺💔 روح همه پدران آسمانی به ویژه شهدای گرانقدرمون شاد 🌹🌹 (ع) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت یـازدهــم (تـقـصـیــر ڪـس
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت دوازدهــم (گــرمــاے تـهــران) ما چند ماه توے خونه پدر و مادر متین بودیم … متین از صبح تا بعد از ظهر نبود … بعد از ظهرها هم خسته برمے گشت و حوصله زبان یاد دادن به من رو نداشت … با این وجود من دست و پا شڪسته یه سرے جملات رو یاد گرفته بودم … آخر یه روز پدر متین عصبانے شد و با هم دعواشون شد … نمے دونم چے به هم مے گفتن اما حس مے ڪردم دعوا به خاطر منه … حدسم هم درست بود … پدرش براے من معلم گرفت … مادرش هم در طول روز … با صبر زیاد با من صحبت مے ڪرد … تمام روزهاے خوش من در ایران، همون روزهایے بود ڪه توے خونه پدر و مادرش زندگے مے ڪردیم … ما خونه گرفتیم و رفتیم توے خونه خودمون … پدرش من رو مے برد و تمام وسایل رو با سلیقه من مے گرفت … و اونها رو با مادرشوهرم و چند نفر از خانم هاے خانواده شون چیدیم… خیلے خوشحال بودم … اون روزها تنها چیزے ڪه اذیتم مے ڪرد هواے گرم و خشک تهران بود … اوایل دیدن اون آفتاب گرم جالب بود … اما ڪم ڪم بیرون رفتن با چادر، وحشتناک شد … وقتے خانم هاے چادرے رو مے دیدم با خودم مے گفتم … – اوه خداے من … اینها حقیقتا ایمان قوے اے دارن … چطور توے این هوا با چادر حرڪت مے ڪنن؟ … و بعد به خودم مے گفتم … تو هم مے تونے … و استقامت مے ڪردم … تمام روزهاے من یه شڪل بود … ڪارهاے خونه، یادگیرے زبان و مطالعه به زبان فارسے … بیشتر از همه داستان زندگے شهدا برام جذاب بود … اخلاق و منش اسلامے شون … برام تبدیل به یه الگو شده بودن... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
سلام بر شهید دکتر مصطفی چمران که می گفت: «علی، علی، چه بگويم؟! چه طور نام تو را كه بر قلبم گره خورده است، بر زبان آورم؟! تو تجلی خدایی، تو تجسم صفات خدا و معيارهای خدایی تو خليفه‌اللّٰه علی الارضی تو هدف انسانيتی تو خدا نيستی ولی وجود تو را جز خدا پر نكرده است» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
21.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«ع» دوخط مدح علی گفتن ثواب یک عمر عبادت و داره 🤍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. *گویند علی میزده صد وصله به کفشش ای کاش دل خسته ما کفش علی بود* (ع) و مبارک ♥️ . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت دوازدهــم (گــرمــاے تـهـ
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت سـیــزدهــم (اولـیــن رمـضــان مـشـتـرڪ) تمام روزهاے من به یه شڪل بود … ڪم ڪم متوجه شدم متین نماز نمے خونه … نمے دونم چطور تا اون موقع متوجه نشده بودم … با هر شیرین ڪارے، حیله و ترفندے ڪه بلد بودم سعے مے ڪردم به خوندن نماز ترغیبش ڪنم … توے هر شرایطے فڪر مے ڪردم اگر الان فلان شهید بود؛ چه ڪار مے ڪرد؟ … اما تمام تلاش چند ماهه من بے نتیجه بود … اولین رمضان زندگے مشترک ما از راه رسید … من با خوشحالے تمام سحرے درست ڪردم و یه ساعت و نیم قبل از اذان، متین رو صدا ڪردم … اما بیدار نشد … یه ساعت قبل از اذان، دوباره با محبت صداش ڪردم … – متین جان، عزیزم … پا نمیشے سحرے بخورے؟ … غذا نخورے حالت توے روز بد نمیشه؟ … با بے حوصلگے هلم داد ڪنار … – برو بزار بخوابم … برو خودت بخور حالت بد نشه … برگشتم توے آشپزخونه … با خودم گفتم … – اشڪال نداره خسته و خواب آلود بود … روزها ڪوتاهه … حتما بدون سحرے مشڪلے پیش نمیاد … و خودم به تنهایے سحرے خوردم … بعد از نماز صبح، منم خوابیدم ڪه با صداهاے ضعیفے از آشپزخونه بیدار شدم … چیزے رو ڪه مے دیدم باور نمے ڪردم … نشسته بود صبحانه مے خورد … شوڪه و مبهوت نگاهش مے ڪردم … قدرت تڪان خوردن یا پلک زدن رو هم نداشتم … چشمش ڪه بهم افتاد با خنده گفت … – سلام … چه عجب پاشدے؟ … مے خواستم اسمش رو ببرم اما زبانم حرڪت نمے ڪرد … فقط میم اول اسمش توے دهنم مے چرخید … – م … م` … همون طور ڪه داشت با عجله بلند مے شد گفت … – جان متین؟ … رفت سمت وسایلش … – شرمنده باید سریع برم سر ڪار … جمع ڪردن و شستنش عین همیشه … دست خودت رو مے بوسه … همیشه موقع رفتن بدرقه اش مے ڪردم و ڪیفش رو مے دادم دستش … اما اون روز خشک شده بودم … پاهام حرڪت نمے ڪرد … در رو ڪه بست، افتادم زمین … ادامه دارد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯