🕊💐ماجرای سنگ مزار شهید والامقام #رسول_خلیلی و خواب خطاط سنگ مزار
🌿🦋♥️
✨شهادت ایشان همزمان شد با ضریح گذاری جدید برای حرم امام حسین علیه السلام و زمانی که این ضریح نصب شد، سنگ کاری داخل حرم امام حسین علیه السلام تغییر کرد و آن سنگ های مرمر سبز به سنگ های مرمر سفید رنگ تغییر کرد. که از آن سنگ حرم، سنگ مزار شهید نیز به صورت شش ضلعی مشابه حرم امام حسین علیه السلام برش خورد و با آب طلا نیز نوشته شد و همزمان با آغاز سال نو، رونمایی شد.
از خطاط سنگ مزار شهید رسول نقل شده است:
وقتی در بهشت زهرا نگاهم به روح الله خلیلی(برادرشهید) و دوستش افتاد گفتم:
ببخشید این سنگ مزار چه کسی است؟
گفتند: چطور؟
گفتم: اصلاً نمی دانستم قرار است، امروز برای نوشتن سنگ قبر، اینجا بیایم.
دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام مرا خواسته اند و گفته اند شما مأمور شده روی ضریح آقا، قرآن بنویسید.
آن ها به من گفتند: سنگ را از حرم امام حسین علیه السلام آورده اند و قرار است برای یک شهید نصب شود، حالم منقلب شد...
شادی روح شهید #رسولخلیلی صلوات🕊🌷🍃
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 #کار_اوست!
🌷در قرارگاه اهواز بودیم شب همه بچهها خوابیده بودند و قرارگاه ساکت و آرام بود. نیمههای شب از خواب بیدار شدم از سنگر بیرون آمدم و به طرف دستشویی رفتم. هیچکس در محوطه نبود. وقتی به دستشوییها نزدیک شدم دیدم یک نفر دارد توالتها را میشوید. با خودم گفتم چرا این وقت شب؟! وقتی نزدیکتر شدم دیدم محمدحسین یوسف الهی است از فرصت استفاده کرده و نیمه شب آمده است دستشوییها را بشوید تا....
🌷تا کسی متوجه نشود. با دیدن محمدحسین از خودم خجالت کشیدم هر چه باشد او فرمانده بود. نمیدانستم چه کار کنم. جلو رفتم و از محمدحسین خواستم بگذارد من این کار را انجام دهم اما قبول نکرد. دلش میخواست تنها باشد. اصرار هم فایده نداشت به عمد مخفیانه آمده بود تا کسی نفهمد شستن دستشوییها کار اوست که مبادا اجرش ضایع شود.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد معزز سردار محمدحسين يوسف الهى
راوی: رزمنده دلاور علی میراحمدی
📚 کتاب "حسین پسر غلامحسین" ص۸۵
❌❌ شهید محمدحسین یوسف الهی همان شهیدی است که سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرده بود که پیکرش در کنار وی در گلزار شهدای کرمان دفن شود.
#وعده_صادق
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
خواهَم آن عِشق
که هَستی
زِ سر ما ببرد .....💔
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
ای خواهرم، قبل از هرچیز، استعمار از سیاهی چادر تو میترسد؛ تا سرخی خون من...
شهید_محمدحسن_جعفرزاده🕊
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برندگان جایزه یک میلیونی ما👆
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنده جایزه پنج میلیون تومان
کمک هزینه سفر کربلا ✅
برنده شدگان مسابقه ی کانال کوچه شهدا👇👇
770: حدیثه اسدی از اقلید
252: زهرا وفایی زاده از قم
388: شهر بانو ترکی از اصفهان
535 : بتول سبز علی پور
شهرستان زرند کرمان
94: زهرا هادی
برنده ی جایزه کمک هزینه سفر کربلا👇👇
842: فاطمه اسماعیلی از شهر کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره حاج قاسم سلیمانی از زبان احمد کاظمی...
#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی
#شهیدحاج_احمدکاظمی
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
#داستان_عاشقانه_مذهبی #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_بیست_دوم وقتی مصیبت روی وجود شما سیطره می کند، دس
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#چمران_از_زبان_غاده
#قسمت_بیست_سوم
🔰 آنها در لبنان چیزی به اسم سردخانه نداشتند و آن روز وقتی به غاده گفتند باید جسد چند تا از شهدا را از سردخانه تحویل بگیرید اصلاً نمی دانست با چه منظره ای مواجه میشود. به او اتاقی را نشان دادند که دیوارهایش پر از کشو بود. گفتند شهدا اینجایند . کسی که با غاده بود شروع کرد به بیرون کشیدن کشوها .
جسد ، جسد ، جسد . غاده وحشت کرد ، بیهوش شد و افتاد.🤒
اما کم کم آشنا شدم . در اهواز خودم کشو می کشیدم و بچه ها را دانه دانه تحویل می گرفتم . شبها که می رفتم می گفتم فرد ا جسد کی را باید پیدا کنم ؟ روزهای اول جنگ در رادیوی عربی کار می کردم و پیام عربی میدادم . بخاطر بمباران هر لحظه و هرکجا مرگ بود؛ جلوی ما ، پشت سر ما ، این طرف، آن طرف .
✅ با اهواز با مرگ روبرو بودم و آنجا برای من صد سال بود . خیلی وقت ها دو روز، چهار روز از مصطفی خبر نداشتم ، پیدایش نمی کردم و بعد برایش یک کاغذ کوچک می آمد که "اترکک للله" .
👌در لبنان هم این کار را می کرد ، آن جا قابل تحمل بود . ولی یکبار در سردشت بودم . فارسی بلد نبودم وسط ارتش ، جنگ و مرگ ، یک کاغذ می آید برای من "اترککِ لله" می رفت و من فقط منتظر گوش کردن اینکه بگویند که مصطفی تمام شد . همه وجودم یک گوش می شد برای ترقی این خبر و خودم را آماده می کردم برای تمام شدن همه چیز ....
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🛑چقدر غبطه خورده بودم به محمودرضا بخاطر پاسدار شدنش و چقدر حالش خوب شده بود از اينكه پاسدار شده بود.
بارها پيش آمد كه به او گفتم:
"توى اين لباس از ما به شهادت نزديكترى؛ خوش به حالت".
وقتى اين را مى گفتم مى خنديد.
🔺وقتى پاسدار شد، مثل اين بود كه به همه چيز رسيده و ديگر هيچ آرزويى در اين دنيا ندارد.
محمودرضا لباس پاسدارى را با عشق پوشيد.
گاهى كه افتخار مى دهد و به خوابم مى آيد توى همين لباس مى بينمش.
آنطرف هم مشغول پاسدارى از انقلاب است!
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌷
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶
💫ما منتظران پسر فاطمه(س) هستيم
#نيمه_شعبان
#شهید_حسین_معزغلامی
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَجَ
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
#داستان_عاشقانه_مذهبی #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_بیست_سوم 🔰 آنها در لبنان چیزی به اسم سردخانه ند
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#چمران_از_زبان_غاده
#قسمت_بیست_چهارم
تا روزیکه ایشان زخمی شد . آن روز عسگری، یکی از بچه هایی که در محاصره سوسنگرد با مصطفی بود، آمد و گفت: اکبر شهید شد ، دکتر زخمی . من دیوانه شدم ، گفتم: کجا ؟ گفت: بیمارستان . باورم نشد . فکر کردم دیگر تمام شد . وقتی رفتم بیمارستان ، دیدم آقای خامنه ای آن جا هستند و مصطفی را از اتاق عمل می آورند، می خندید .
خوشحال شدم . خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تامدتی راحت می شویم .
شب به مصطفی گفتم: می رویم؟
🔹خندید و گفت: نمی روم . من اگر بروم تهران روحیه بچه ها ضعیف می شود. اگر نتوانم در خط بجنگم لااقل اینجا باشم ، در سختی هایشان شریک باشم . من خیلی عصبانی شدم . باورم نمی شد .
گفتم: هر کس زخمی می شود می رود که رسیدگی بیشتری بشود. اگر میخواهید مثل دیگران باشید ، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید . ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد .
می گفت: هنوز کار از دستم می آید . نمی توانم بچه ها را ول کنم در تهران کاری ندارم.
حتی حاضر نبود کولر روشن کنم . اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ . پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد ، اما می گفت: چطور کولر روشن کنم وقتی بچهها در جبهه زیر گرما می جنگند؟
همان غذایی را میخورد که همه میخوردند. و در اهواز ما غذایی نداشتیم.
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯