eitaa logo
کوچه شهدا✔️
113.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.9هزار ویدیو
7 فایل
🔷 امام خامنه ای: ‌‌امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست✔️ شهید زندگی کنی شهید میمیری🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 روایتی از نحوه شهادت سید عبدالرضا موسوی، دومین فرمانده شهید سپاه خرمشهر 💠 او جانشین شهید جهان آرا بود که در اوایل جنگ رشادت‌ و حماسه های بسیاری آفرید تا این که در عملیات بزرگ بیت المقدس مزد جهاد مخلصانه خویش را گرفت. ➖ یکی از همرزمان شهید می‌گوید: عملیات بیت المقدس شروع شد و سپاه خرمشهر به عنوان عمل کننده در عملیات با تیپ ۲۲بدر همکاری داشت. (این تیپ در دو مرحله از عملیات شرکت کرد که تلفات زیادی نیز متحمل شد.) 🔹من نیروی اطلاعات تیپ بودم و قرار بر این شد که به جمع آوری اطلاعات منطقه و دشمن بپردازم. 🔸به اتفاق شهید موسوی نیز که فرماندهی سپاه خرمشهر را بر عهده داشت عازم منطقه شدیم که علاوه بر آن که عبدالرضا به نیروهایش سرکشی کند وضعیت منطقه را نیز برآورد کنیم. ▪️سوار موتور تریل شدم و موسوی هم بر ترک آن. پس از طی مسافتی به خاکریزی که مابین نیروهای خودی و دشمن بود رسیدیم. در آن سوی خاکریز، کامیون عراقی را دیدیم که همانجا رها شده بود و چند جسد عراقی در دور و بر آن بود. تصمیم گرفتیم که به طرف کامیون رفته شاید برگه، سند یا مدرکی سندی در آن پیدا کنیم. سوار بر موتور با سرعت از خاکریز پرش کردیم و به کامیون رسیدیم. 🔺پس از بازرسی آن، اسناد اطلاعاتی و نقشه‌های باارزشی را یافتیم. سید مدارک را جمع آوری و بسته بندی کرد و فوراً ترک موتور نشست. ▫️هنگام بازگشت، عراقی‌ها متوجه ما شدند و شروع کردند به شلیک به سمت ما. بارانی از تیرهای سلاح سبک به سمت ما می‌بارید و ما نیز پیاده شده و پشت کامیون پناه گرفتیم. ⭕️ در یک فرصت مناسب موتور را روشن کرده و رضا نیز پشت سرم قرار گرفت و با سرعت هر چه تمامتر حرکت کردیم. از روی خاکریز پریدیم و تخت گاز به سمت نیروهای خودی تاختیم. با مطالعه اسناد و مدارک و نقشه‌ها مشخص شد که مدارک و نقشه‌ها حاوی اطلاعات مهمی در رابطه با عملیات بود. 🔹هنگام ظهر شهید موسوی برای اقامه نماز جماعت آماده شد و سپس برای خواندن نماز به چادر شهید قاسم داخل‌زاده رفت. 🌷پس از انجام فریضه نماز از بچه‌ها خداحافظی کرد. لحظاتی نگذشت که هواپیمای دشمن در آسمان پدیدار شدند و منطقه را بمباران کردند. سید بزرگوار عبدالرضا موسوی نیز در همین زمان بر اثر اصابت ترکش راکت‌های پرتاب‌شده به شهادت رسید. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذّات را سه‌طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غم‌های این دل‌شکستگان باز کنم. دائماً در خطر مرگ، زیر بمباران‌های اسرائیل به سر آورم، لذّت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آه‌های سوزان خود کنم. به طور مختصر اگر نمی‌توانم این مظلومین داغ‌دیده را کمکی کنم، لااقل در میان آنها باشم، مثل آنها زندگی کنم و دردها و غم‌های آنها را به قلب خود بپذیرم. می‌خواستم که در این دنیا با سرمایه‌داران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آنها نفس نکشم از تمتعات حیات آنها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذّت زندگی خوش به آنها نفروشم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
2.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فاطمـہ جـان! عـزیـزم❤️ دوستـت دارم! دعـا مےکنم امتحاناتـت را به‌خوبے پشـت سـر بگذارے و حالـت هـر روز از دیـروز بهتـر باشــد! مـن هـم بہ یـادت خواهـم بـود، امیـدوارم تـو هـم مـرا یاد کنـے! امیـدوارم فاصلـہ ے جسـم‌هـایمـان، قلـب‌هایـمـان را به هـم نزدیـڪ تر سـازد تـا بتـوانیـم عاشـق شـدن را پیـدا کنیـم. شنیدی می‌گویند زنده‌بودن فاصله گهواره تا گور است و زندگی کردن فاصله زمین تا آسمان؟ امیدوارم هر روز آسمانی‌تر شوی! تو هم مرا دعا کن. خداوند قلب‌هایمان را به رنگ خود درآورد و پاکمان کند!❤️‍🩹 🌷شهیدعباس_دانشگر تولد 18 اردیبهشت 1372 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 هشدار؛ بيماران قلبی و کودکان نبینند! آیا این‌ها سربازان حماس هستند؟! جنایات ديشب رژیم‌صهیونیستی در رفح 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔸صفحه: ۱۴۷-۱۴۸ 🔻ادامه قسمت: ۷۷ اصلاخوردنی نبود. خیلی عصبانی شده بودم. رفتم جلو تا اعتراض کنم. حسین، دستم را گرفت. گفت«احمد،این ها هدفشون همینه. صلاح نیست باهاشون درگیر بشیم». اگر آن روز تدبیر حسین نبود، یقینا من درگیر می شدم. قسمت:۷۸ همرزم شهید: حسین کاربخش در خط البحار، بچه ها طی دو مرحله وارد این خط شدند. مرحله ی یکم: آماده سازی خط، ساختن سنگر و دیدگاه هایی برای دیده بانی وشناسایی؛ مرحله دوم: رفتن برای شناسایی. حسین بادپا و جمالی(شهید)در هر دو مرحله حضور پر رنگی داشتند. ساختن سنگر و دیدگاه، به هوش و زکاوت خاصی نیاز داشت. کار بسیار مشکلی بود. دوربین ها می بایست دقیق کار گذاشته می شد تا گراها را روی درجه به قرار گاه یا فرماندهی اطلاع می دادند تا بچه های ستاد به راحتی بتوانند این گراها را روی نقشه پیاده کنند. حسین در کارش بسیار جدی بود و دقت زیادی داشت. قسمت: ۷۹ همرزم شهید: علیرضا فداکار سال ۱۳۶۵، در اهواز، در قرارگاه لشکر ثارالله وسوله ی۴۱۰بودم. بچه های غواص و اطلاعات عملیات، دور هم جمع بودند. تقریبا همه همدیگر را می شناختیم. من رفسنجانی بودم. همیشه تو هر جمعی وارد می شدم، سعی می کردم هم شهری هایم را پیدا کنم. آن روز، همین که رفتم توی سوله، بچه ها گفتند «علیرضا، دوتا از بچه های واحد اطلاعات عملیات، هم شهری ات از کار دراومده ان!» خندیدم. خیلی وقت بود به مرخصی نرفته و دل تنگ بودم. درست است در منطقه، همه ی بچه ها با هم رفیق بودند؛ ولی دیدن هم شهری در انجا، حس دیگری داشت! رفتم کنارشان. باهم آشنا شدیم؛ حسین بادپا و عباس جمالی نام داشتند. با هم یک ساعتی از رفسنجان، جنگ، عملیات و... حرف زدیم. ادامه دارد.... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
تفحص انگشت و انگشتر .... مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی والفجر یک در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود. عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند. ناگهان در خاک‌های اطراف چیزی سرخ رنگ نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست .... جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است. خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند. یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بود با امام حسین (ع) در عصر عاشورا روضه ای بر پا شد ... 📚 راوی: مرتضی شادکام کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
1.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوزاد فلسطینی‌ای که در بمباران منزل پدری‌اش از شکم مادر شهیدش زنده متولد شده و خانواده‌اش را از دست داده بود، دیشب در بمباران منزل پدربزرگش در رفح به شهادت رسید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
به این قشنگی که تو شهید شده‌ای ما حتی نمی‌توانیم بخوابیم . . 🌹شهید‌احمد‌عسگری🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| 🎙 شهید حاج قاسم سلیمانی: مسجد هم تربیت مدافع فرهنگی میکند، هم تربیت برای ایثار و فداکاری می‌کند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل: سوم 🔸صفحه:۱۴۹-۱۵۰-۱۵۱ 🔻ادامه قسمت: ۷۹ آن شب، آسمان کاملاً مهتابی و روشن بود. رفتن یک ستون غوّاص درآن آب زلال و راکد، واقعاً نگران کننده بود. احتمال این که عراقی ها در آن روشنایی شب، متوجه ی حرکات بچّه ها شود، خیلی زیادبود. از آن طرف هم نگران این بودند که عملیات لو برود. برای همین، فرماندهان، ساعت شروع عملیات را نیم ساعت جلوتر اعلام کردند. عملیات، با رمز «یازهرا» شروع شد. در محور های مختلف، بچّه ها پیش روی و دشمن را غافل گیر کردند و خط را شکستند. همین که خط شکسته شد، بچّه ها فوری کار پاک سازی، الحاق و تثبیت را شروع کردند. دراین عملیات، شهدای زیادی در واحد عملیات اطلاعات، گردان غوّاص و …دادیم؛ ولی دشمن را شکستِ خیلی سختی دادیم و پیروز شدیم. حسین، در هر عملیاتی، بسیاری از دوستان صمیمی و نزدیکش را از دست داده و تقریباً منزوی شده بود. بیشتر با عباس جمالی بود. بعد از عملیات کربلای ۵، رابطه ی ما باهم بیشتر شده بود. هر وقت فرصتی پیش می آمد، برای چند روز باهم به رفسنجان می رفتیم؛ به خانواده ی دوستان شهیدمان سر می زدیم و به گلزار شهدا می رفتیم. یکی دو بار هم به روستای پدری من «داوَرون»، سرزدیم. دوباره باهم برمی گشتیم منطقه. حسین، بعد از شهادت دوستانش در اطلاعات عملیات و نزدیکی اش به من، بعد از مدّتی علاقه پیدا کرد به گردان ۴۱۰ غوّاص بیاید. من به آقای امینی که فرمانده گردان بود ،موضوع را گفتم. ایشان هم چون از شجاعت و پشت کار حسین خبر داشت، موافقت کرد. حسین، بعد از هماهنگی بین واحد اطلاعات و گردان، به جمع بچّه های غوّاص پیوست. از اینجا به بعد، دوستی من ‌و حسین عمیق تر شد. با اخلاق و روحیات همدیگر آشنا بودیم. حسین، خیلی رُک بود. اگر توی جمع می دید یک نفر اشتباهی حرفی زده و نظری داده، فوری جلوی همه موضع می گرفت؛ به قول معروف، تو ذوق طرف می زد. من سه سال از حسین بزرگ تر بودم. هم به علّت سنّم، هم چون مسئولیتم از حسین بالاتر بود و هم برای رفاقت مان، همیشه احترام مرا نگه می داشت. یک بار که این اتفاق افتاده بود، بدون رودربایستی بهش گفتم «حسین،امروز کارت اشتباه بود !». گفت«چرا؟!آخه من حرف حق رو گفتم». گفتم «حسین جان،عزیزم، من که می دونم حق با شما بود؛ ولی به اون طرف قضیه هم نگاه کن که توی جمع، شخصیت یه آدم رو خرد کردی!». حسین، خیلی به هم ریخت. رفت و از او حلالیت گرفت. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
💠سردار می‌ گفت : اگه توی پادگانت، دو تا سربـاز رو نماز خون و قرآن خون کردی این برات می مونه از این پستها و درجه‌ ها چیزی در نمیاد! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯