در کنکور سراسری در رشته مورد علاقهاش یعنی شیمی در دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد؛ چندی نگذشت که در دانشگاه به ماری کوری معروف شد و این به دلیل نبوغ خاصی بود که در شیمی از خود نشان میداد، در دوران دانشجویی به عنوان دانشجوی برتر انتخاب و برای ادامه تحصیل در بهترین دانشگاههای دنیا بورسیه شد، اما به این علت که هدایا و بورسیه تحصیلی را خواهر شاه پهلوی در یک جشن تحویل میداد، بهخاطر اختلاف سطح بینش اسلامی و سیاسی خاص خود از رفتن خودداری کرد و قید بورسیه را زد.
#شهیده_زهرا_زندی_زاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
1.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوست دارم اینو بگم به همه که ،این امنیت رو قدر بدانید ، نه من!! زندگی هایی که مثل زندگی من ....
🌷شهید #مهدی_نوروزی🌷
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی صحرای وانفسا #قسمت_دویست_و_شش 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 شما بیا بر
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
كفن من
#قسمت_دویست_و_هفت
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
بعد از آن،دیگر حرفی برای گفتن نداشتم، هر وقت می رفت جبهه و هر وقت می آمد کاملاً رضایت داشتم.
دلگرم بودم به خوشنودی دل حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها).
حجت الاسلام محمدرضارضایی
من از قم مشرف شدم حج، او از مشهد، من از مکه آمدن او خبر نداشتم، او هم از مکه آمدن من.
آن روز رفته بودم برای طواف، همان روز هم کفش هام را گم کردم وقتی کارم تمام شد پای برهنه از حرم آمدم بیرون، تو خیابان های داغ مکه راه افتادم طرف بازار،
جلوی یک فروشگاه کفش ایستادم خواستم بروم تو، یک آن چشمم افتاد به کسی، داشت از دور می آمد. حرکاتش برام خیلی آشنا بود. ایستادم و خیره اش شدم. راست می آمد طرف من، بالاخره رسید بیست سی متری ام، شناختمش، همان که حدس می زدم حاج عبدالحسین برونسی
او داشت. می خندید و می آمد
،می دانستم چشم های تیزبینی دارد از دور مرا شناخته بود چند قدمی ام که رسید، دیدم کفش پاش نیست تا خاطره ی قدیم ها زنده شود گفتم:«سلام اوستا عبدالحسین.»
«سلام علیکم.»
با هم معانقه کردیم و احوالپرسی،به پاهای برهنه اش نگاه کردم.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
شهیدحججی میـگفت:
یه وقتـایی دلکندناز
یه سری چیـزای "خـوب"
باعـثمیشه...
چیـزای بهتری
بدسـتبیاریم...
بـرای رسیـدن به
مهدی زهـرا"عج"
ازچـی دلکندیم؟!
#شهید_محسن_حججی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
31.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 نماهنگ مهربان ترین مرد دنیا
🌺 با اجرای گروه سرود یاوران مهدی (عج) قم
📎 #نماهنگ
📎 #هفته_وحدت
📎 #میلاد_پیامبر_اکرم
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی كفن من #قسمت_دویست_و_هفت 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 بعد از آن،دیگر حر
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
کفن من
#قسمت_دویست_و_هشت
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
«پس کفشهاتون کو؟»
مقابله به مثل کرد و پرسید:«کفش های شما کو؟»
جریان گم شدن کفش هام را تعریف کردم چشمهاش گرد شد وقتی هم که او قصه ی گم شدن کفش هایش را تعریف
کرد، من تعجب کردم
«عجب تصادقی!»
هر دو،یک جا و یک وقت کفش ها را گم کرده بودیم او از یک مسیر و من از مسیر دیگر آمده بودیم بازار
پس بیشتر از این، پاهامون رو اذیت نکنیم
رفتیم تو فروشگاه،نفری یک جفت کفش خریدیم و آمدیم بیرون،انگارتازه متوجه شدم تو دستش چیزی است.دقیق نگاه کردم چند تا کفن بود از برد یمانی. پرسیدم: «اینا مال کیه؟»
شروع کرد یکی یکی به گفتن«این مال مادرمه، این مال بابامه، این مال برادرمه...»
برای خیلی ها کفن خریده بود.ولی هیچ کدام مال خودش نبود، یعنی اسم خودش را اصلا نگفت.به خنده
پرسیدم: «پس کو مال خودت؟»
نگاه معنی داری به ام کرد لبخند زد و گفت «مگه من می خوام به مرگ طبیعی بمیرم که برای خودم کفن
بخرم؟»
جا خوردم شاید انتظار همچین حرفی را نداشتم جمله ی بعدی اش را قشنگ یادم هست خندید و گفت:«لباس رزم من باید کفن من بشه!» " 1 ".
پاورقی
۱_ این خاطره مربوط به سال هزار و سیصد و شصت و دو است که حدود یک سال بعد این سردار افتخار آفرین
شهدشیرین شهادت را گوارای وجودش کرد؛ روحش شاد.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
بدانید برای چه خلق شدهاید
و برای چه زندگی میکنید
و پایان کار شما کجاست؟!
و این را بدانید
بهخدا قسم شما فقط
برای یک لقمه نان بهدست آوردن
خلق نشدهاید ..
بهای شما رضوانالله است
به قطعه نانی و یا تکه زمینی
خود را تباه نکنید.
شما از آن خدایید ..
خود را تا دیر نشده به او برسانید،
فرصت کم است!
از وصیتنامه پاسدار #شهید_غلامرضا_ارباب
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات #قرآن_ڪریم ؛
💠 ۩ بــِہ نـیّـت
#شھید_حمید_قبادی_نیا
#صفـــ۴۶ـفحه 📚
🍀|شبتون شهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
عید است و هوا شمیم جنت دارد
نام خوش مصطفی حلاوت دارد
با عطر گل محمدی و صلوات
این محفل ما عجب طراوت دارد
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)🌺
#میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)💫🌺
#بر_همگان_مبارکباد🌺
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
نوستالژی خاطرات:
ای بُغض فروخفته مرا مَرد نگه دار
تا دستِ خداحافظیاش را بفشارم ...
✅ قاب زیبای مادر و پسری از لحظهٔ
خداحافظی "جواد رحمانی نیکونژاد».
او در شهریور ۱۳۶۲، در سردشت و در درگیری با گروهکهای ضدانقلاب به شهادت رسید.
۱۵ شهریور ۱۳۶۱
عکاس : امیرعلی جوادیان
#شهید_جواد_رحمانی_نیکونژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#حسین_موسوی_خوئینی_ها
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت شنیدنی از تفحص شهداء🥀
خادمالشهید حاج محمود شاهپورزاده از جمله کسانی است که سالهاست در کمیته جست و جوی مفقودین ، عاشقانه قدم بر میدارد...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯