9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ زیبایی برای رحلت پیامبر اسلام(ص)
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
یاران کوچک امام زمان عجل الله فرجه
نام پیامبر اسلام محمد است .نام پدر ایشان عبدالله و نام مادر ایشان آمنه بود.
حضرت محمد صل الله علیه و آله در چهل سالگی به پیامبری رسیدند و برای دین اسلام بسیار تلاش کردند.
🌷ما همیشه به یاد پیامبر هستیم و هر جا نام مبارک ایشان بیاید صلوات می فرستیم.
#شهادت_پیامبراکرم_ص
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ کلیپ تصویری: غربت آفتاب
🔸 معرّفی امام حسن مجتبی (علیه السلام) از ولادت تا شهادت
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌿✨ #انیمیشن ✨امام حسن مجتبی(ع)
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
19.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ "آقای مهربون"
🎙گروه سرود نجم الثاقب
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
جهان رو به پات میریزم حسن
آقای مهربون عزیزم حسن❤💚
این بچهها برا امام حسن کم نذاشتن
شما هم کم نذارید تو پخش 😊✌
الهی به چشم مادرش بیاد
#کریم_اهل_بیت #یاحسن
🆔 لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
سخنانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
اعتراض به وضوی مأمون
برای خلیفه آب بیاورید، وقت نماز است!...» صدای بلند خدمتگزار مخصوص مأمون، غلامان را دست پاچه کرده بود. به سرعت ظرف آب و لگن مخصوص را حاضر کردند.
مأمون همین طور که بر تخت شاهانهی خود تکیه داده بود، دستهایش را جلو آورد، تا غلام بر آنها آب بریزد.
امام رضا ، علیه السّلام، و افرادی که شاهد این صحنه بودند، با تعجّب به وضو گرفتن مأمون نگاه میکردند. امام که از غرور و خودپسندی مأمون آگاه بود، میدانست که او آدم ناتوانی نیست و با این کار قصد دارد به احکام دین بیاحترامی کند. بنابراین به مأمون اعتراض کرد و گفت: وضوی او ایراد دارد.
مأمون که سعی میکرد خود را خون سرد نشان دهد به حضرت گفت: «آیا دلیلی بر اعتراض خود داری؟»
حضرت فرمود: «بلی». سپس آیهی ۱۱۰ از سورهی کهف را تلاوت فرمود: « فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.»
مأمون دیگر حرفی برای گفتن نداشت و پذیرفت که با کمک گرفتن از دیگران در عبادت خداوند شریک گرفته است. از اینرو دستور داد غلامان کنار بروند و دوباره وضو گرفت و از اینکه مجبور شده بود، حرف امام رضا ،علیه السّلام، را قبول کند، چهرهاش درهم بود!
نویسنده : راضیه نیک مرام - منبع: بحار الانوار، ج ۶۷، ص ۲۲۲ به نقل از مجله رشد
الگو ایرانی
داستانکی درباره اینکه امام رضا جان صحبت حیوانات را متوجه میشدند
پدر میگوید: امام رضا علیه السّلام دوستی به نام سلیمان داشت.
یک روز امام رضا علیه السّلام با سلیمان، در باغ نشسته بودند و گفتو گو میکردند.
یک دفعه گنجشکی آمد و جلوی پای امام روی زمین نشست.
گنجشک مرتّب بالهایش را به هم میزد و جیک جیک میکرد. انگار از چیزی ترسیده بود.
امام رضا علیه السّلام از دوستشان پرسیدند: سلیمان! میدانی گنجشک چه میگوید؟ سلیمان گفت: نمیدانم.
امام رضا علیه السّلام گفتند: گنجشک میگوید: ماری میخواهد جوجههایش را بخورد؛ او از ما کمک میخواهد. برخیز به حیاط برو و کمکش کن.
سلیمان برخاست و به حیاط رفت.
نگاهش به ماری افتاد که از دیوار بالا میرفت. کم مانده بود که به لانه برسد.
جوجه گنجشکها هم ترسیده بودند و جیک جیک میکردند. سلیمان با چوبی که در دست داشت به طرف مار رفت. مار سرش را به طرف سلیمان چرخاند و چند بار فش فش کرد. بعد هم خودش را انداخت روی زمین و پا گذاشت به فرار.
با خودم میگویم: اگر امام رضا علیه السّلام نبود. حالا چه بلایی سر جوجه گنجشکها میآمد.
منبع: کانال گل نرگس در ایتا
الگو ایرانی