امام علی علیه السلام:
کسی که متکبّر باشد، از نابودی در امان نیست.
مَن کانَ مُتَکبِّرا لم یَعدِمِ التَّلَفَ
میزان الحکمه جلد10 صفحه 23
کانال کودکان علی اصغر
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
👨💼داستان زیبای حضرت ابراهیم و قربانی کردن فرزندش👨💼
بچه های عزیز حضرت ابراهیم علیه السلام یکی از پیامبران بود.
این پیامبر خدا پسری داشت به اسم #اسماعیل که او هم از پیامبران بود.
در یکی از شب ها حضرت ابراهیم علیه السلام در خواب دید که یه فرشته ای نزدش آمد و فرمود خداوند متعال می فرماید:
اسماعیل فرزند خود را برای من قربانی کن.
حضرت ابراهیم علیه السلام وحشتزده از خواب بیدار شد. و با خود فکر کرد که این خواب یه دستوری از خداست یا وسوسه شیطان.
دو شب دیگر هم این خواب را دید و کاملا متوجه شد که مامور به انجام این کار شدهاست.
صبح روز بعد به هاجر ( هاجر همسر حضرت ابراهیم علیه السلام و مادر اسماعیل بود ) گفت:
برخیز و به اسماعیل لباسهای زیبا بپوشان! زیرا می خواهم او را به مهمانی دوست بسیار بزرگی ببرم.
هاجر، اسماعیل را شستشو داد و معطر ساخت .
حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهمالسلام از هاجر خداحافظی کردند.
حضرت ابراهیم فرزند خود را برداشت و برای اینکه قربانی کردن اسماعیل از چشم مادرش دور باشد به سوی منا حرکت کرد ( بچه ها منا محلی است که در حدود ۱۰ کیلومتری مکه واقع شده است و حجاج در آنجا قربانی میکنند)
در هنگام حرکت بسوی منا، در سه جا شیطان در برابر حضرت ابراهیم ظاهر شد و به وسوسه او پرداخت (این محل هم اکنون جمرات سه گانه است و حجاج به هر ستون از ستون شیطان که میرسند سنگ پرت میکنند)
اما حضرت ابراهیم (ع) با اراده ای استواری که داشت شیطان را از نزدیک خود راند و به سوی منا ادامه مسیر داد.
دستهای جوان خویش را بست و او را مانند قربانی به زمین خواباند و کارد خود را بر گلوی او گذاشت و محکم کشید اما #کارد_گلوی_اسماعیل_را_نبرید. دو بار، سه بار این کار تکرار شد اما ابراهیم (ع) در کمال تعجب دید که کارد گلوی اسماعیل را نمیبرد.
بچه های عزیز اینجا بود که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده اند (سوره صافات- آیات ۱۰۴ و ۱۰۵):
ای ابراهیم ! آن رویا را تحقق بخشیدی (و به ماموریت خود عمل کردی)
سپس خداوند متعال قوچی را فرستاد و حضرت ابراهیم (ع) هم بسیار خوشحال شد و پسرش را بوسید و به جای او، گوسفندی که از بهشت برای او فرستاده شده بود را قربانی کرد.
از آن روز به بعد که روز قربان نام گرفت رسم و سنت شد که حجاج پس از انجام اعمال حج، حیوانی را قربانی کنند و گوشت آنرا در بین فقرا تقسیم نمایند و رضایت خداوند متعال را جلب کنند.
📚بیتوته
کانال کودکان علی اصغر
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#واقعه_غدیر_خم
انیمیشن
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
🌺 روزی مردی نیازمند وارد مسجد مسلمانان شد .و از مسلمانان تقاضای کمک کرد اما کسی به او توجهی نکرد. مرد نیازمند دستش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت خدایا شاهد باش در مسجد رسول تو ازمسلمانان تقاضایی کردم ولی کسی به من پاسخ نداد .حضرت علی علیه السلام در حال نماز بود و در آن وقت به رکوع رفته بود .وقتی شکایت مرد نیازمند را شنید دستش را به طرف او دراز کرد و به او اشاره کرد تا انگشترش را بردارد .نیازمند جلو آمد و انگشتر حضرت علی علیه السلام را از دستش درآورد و با خود برد .
پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز درحالیکه نماز میخواند صحنه را مشاهده فرمود .طولی نکشید که جبرئیل نازل شد و این آیه را برای پیامبر آورد . إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (مائده،آیه 55):
بدانیدکه ولی شما (فرمانده شما) فقط خدا و پیامبر او و كسانى هستند كه ایمان آوردهاند؛ آنها كه نماز را به پا مىدارند و در حالى كه در ركوع نماز هستند،زکات میدهند.
⭐️ خبر آیه ی بالا و زکات دادن امام علی علیه السلام توی شهر مدینه پیچید .
انسیه نوش آبادی
بخش کودک و نوجوان تبیان
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
🌹🌷عمل خوب روز عید غدیر 🌷🌹
پوشیدن جامه هاى نیکو و زینت کردن و بوى خوش استعمال نمودن
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
🌹🌷عمل خوب روز عید غدیر 🌷🌹
بسیار فرستادن صلوات
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
🌹🌷عمل خوب روز عید غدیر 🌷🌹
دیدار خویشاوندان
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
🌹🌷عمل خوب روز عید غدیر 🌷🌹
شادى کردن و شاد نمودن شیعیان امیرالمؤ منین علیه السلام و
گذشت از تقصیرات ایشان و
برآوردن نیازهای ایشان
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
🔺امام هادی علیه السلام: اَلغَضَبُ عَلى مَن تَملِکُ لُؤمٌ؛
بر زیردستان خشمگین شدن نشانه پَستی است.
@Bisto4News
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
امام هادی علیه السلام فرموده اند:
هر که از خود راضی باشد ، خشم گيران بر او زياد خواهند بود. .
منتهی الامال ج 2 ص 480
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
بسم الله الرحمن الرحیم
امام هادی علیه السلام:
مسخره كردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است و كار انسان هاى نادان مى باشد.
(بحارالانوار، ج75، ص 369)
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
بسم الله الرحمن الرحیم
امام هادی علیه السلام:
همراهان دنیا و آخرت
اَلَنَّاسُ فی الدنیا بالاموالِ و فیالاخره بالاعمال؛ (بحارالانوار، ج75، ص368.)
میزان ارزیابی مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان است.
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن احترام پرندگان به امام هادی (ع)💕
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
داستانی از زندگی امام هادی علیه السلام👆👆
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
بسم الله الرحمن الرحیم
💥💥خلاصه ای از زندگی امام دهم حضرت امام علی النقی علیه السلام 💥💥
نام: علی
نام مادر: سمانه
شهرت: نقی، هادی
کنیه: ابوالحسن سوم
محل تولد: مدینه منوره
زمان تولد: ۱۵ ذیحجه سال۲۱۳ هجری قمری
زمان شهادت: در شهر سامرا توسط معتز خلیفه عباسی در ۴۱ سالگی
زیارتگاه امام: شهر سامرا در عراق کنونی
سیر حیات: هشت سال پیش از امامت و رهبری
دوازده سال دوران امامت قبل از خلافت متوکل
چهارده سال همزمان با خلافت ستمکارانه متوکل عباسی
همسران آن حضرت: یک زن
فرزندان آن حضرت: ۵ فرزند، ۴ پسر و یک دختر
امام علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت و لحظه ای از آگاه کردن مردم و آشنا کردن آنها با حقایق مذهبی نایستاد.
📚 موسسه همشهري جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟💟
سامی یوسف - حسبی ربی
به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
هدایت شده از بشارت میدهم خوشروزگاری
بسم الله الرحمن الرحیم
🌿🌷 داستانی از امام کاظم علیه السلام 🌷🌿
آن روز، روز سختی بود[1]
✔️ برای من، چون یک بند کار می کردم. اربابم بُشر آدم سخت گیری بود. از هر کدام از کنیزهایش به اندازه ده نفر کار می کشید. تازه آن هم در روزهای معمولی. وقتی مهمان داشت آن قدر کار می کردیم که آخر شب مرده مان می افتاد. آن روز هم اربابم جشن گرفته بود و مهمان داشت. عده زیادی از دوستانش را دعوت کرده بود. بساط عیش و نوش فراهم بود. به نوازندگان دستور می دادند که آهنگ را تندتر کنند.
✔️ بعدازظهر آمدم بیرون تا زباله ها را بریزم توی زباله دانی، دیدم مردی از کوچه می گذرد. انگار از صدای رقص و آواز و موسیقی گریزان بود. چهره در هم کشیده بود و به سرعت از کوچه می گذشت. اما مرا که دید لحظه ای درنگ کرد و نگاهی به سوی خانه انداخت. پرسید: «صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟»
گفتم: «خانه به این بزرگی و باشکوهی را نمی بینی؟ آیا بردگان و بندگان می توانند چنین بساطی راه بیندازند؟» مرد، همچنان نگاهم می کرد. به مردمانی نمی ماند که در بیابان زندگی می کنند و شهر و آدم هایش را نمی شناسند. انگار حرف های من هم، چیز تازه ای برای او نداشت. گفتم: «این خانه ارباب من بُشر است. نام او را نشنیده ای؟ او آزاد است نه بنده»
❗️احساس کردم در لحن مرد چیزی بود، چیزی که از آن سر در نیاوردم. برگشتم خانه.
❓بُشر داد زد: «کجا بودی؟».
😌 گفتم: «رفته بودم زباله ها را بریزم بیرون».
😮 داد زد: «زباله ریختن مگر این همه وقت می برد؟»
😌 گفتم: «مردی از کوچه می گذشت چیزهایی از من پرسید، برای همین دیر کردم».
❓«چه پرسید مگر؟»
❓«پرسید صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟»❓
«و تو چه گفتی؟»
«گفتم معلوم است که آزاد است. ارباب من از اعیان و اشراف بغداد است».
«و بعد؟»
«انگار قانع شد، اما حرفش لحن عجیبی داشت.
‼️گفت معلوم است که صاحب این خانه آزاد است، اگر بنده بود که این صداها را از منزلش نمی شنیدیم». ‼️
اربابم بُشر، ناگهان فروریخت، به آوازخوانان و رقصندگان اشاره کرد که ساکت باشند و بعد پرسید: «یک بار دیگر بگو آن مرد چه گفت؟!»
و من همه حرف های غریبه را برای او مو به مو نقل کردم. آن وقت بود که انگار صاعقه او را زد، فریاد کشید: «وای بر من! وای بر من!»
پابرهنه می دوید.
داد زدم: «کفش هایتان. اجازه بدهید کفش هایتان را بیاورم ارباب». اما ارباب انگار نمی شنید. سمتی را که مرد به آن سو رفته بود نشانش دادم. آن گاه پابرهنه دوید و در پیچ کوچه گم شد. ساعتی بعد برگشت. چشم هایش سرخ شده بود. معلوم بود گریسته است. به میهمان هایش گفت: «از این پس در خانه من از این خبرها نخواهد بود. همه چیز را جمع کنید و از اینجا بروید».
یکی پرسید: ❓
«آن غریبه که این همه تو را به هم ریخته که بود؟» ❓
اربابم گفت: ❣ «موسی بن جعفر». ❣
مردها به هم نگاه کردند. بعضی ها زیر لب گفتند: «موسی بن جعفر».
✔️ از آن پس اربابم به کلی عوض شد. اعمال گذشته اش را ترک کرد و کم کم به زهد و عبادت روی آورد. بسیار نماز می خواند و بسیار گریه می کرد و از خدا می خواست او را ببخشد. کم کم آوازه اش در شهر پیچید، با لقبی که مردم به او داده بودند: «بُشر حافی» به او حافی (پابرهنه) می گفتند، زیرا پابرهنه دنبال امام کاظم دویده بود.[2]
[1] . پایگاه حوزه، مجله اشارات شماره 111، شهادت امام موسی کاظم(ع).
[2] . حسین حاجیلو، حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم(ع)، تهران، همشهری، 1386، ص12.
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
https://telegram.me/besharat_ir
https://telegram.me/joinchat/DNaRB0A-FwP3vGVUdJxYbA