eitaa logo
کانال علی‌اصغر(همراه‌بامعرفی مطالب کانال‌هایی درارتباط‌با کودک و نوجوان)
263 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
68 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان بستن عمامه سحاب بر سر امیرالمومننین چه بود؟ ✅✅ اعراب هرگاه خواستند ریاست شخص بزرگی را بر قومی اعلام کنند یکی از رسمشان بستن عمامه بر سر او بود. اهمیت این برنامه آن‌گاه بیشتر می‌شد که شخص بزرگی عمامه خود را برسر کسی ببندد و این به‌معنای اعتماد بر او بود. ✅ پیامبر صلی الله علیه و آله در مراسم غدیر عمامه خود را که «سحاب » نام داشت به عنوان تاج افتخار برسر امیرالمومنینن (علیه السلام) بستند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت قراردادند 💞 امیرالمومنین دراین‌باره چنین می‌فرمایند: پیامبر در روز خم عمامه‌ای برسرم بستند و یک‌طرف آن را بردوشم آویختند و فرمودند :«خداوند در روز بدر و حنین مرا با ملائکه‌ای که چنین عمامه‌ای به‌سرداشتند یاری نمودند.» غدیر، ج 1، ص291 اثبات الهدی، ج2، ص219، ح102 📚مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل‌البیت علیهم‌السلام @koodakAliAsghar واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ بسم الله الرحمن الرحیم امام هادی علیه السلام: مسخره كردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است و كار انسان هاى نادان مى باشد. (بحارالانوار، ج75، ص 369) به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
🔺امام هادی علیه السلام: اَلغَضَبُ عَلى مَن تَملِکُ لُؤمٌ؛ بر زیردستان خشمگین شدن نشانه پَستی است. @Bisto4News به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
‍ بسم الله الرحمن الرحیم 💥💥خلاصه ای از زندگی امام دهم حضرت امام علی النقی علیه السلام 💥💥 نام: علی نام مادر: سمانه شهرت: نقی، هادی کنیه: ابوالحسن سوم محل تولد: مدینه منوره زمان تولد: ۱۵ ذیحجه سال۲۱۳ هجری قمری زمان شهادت: در شهر سامرا توسط معتز خلیفه عباسی در ۴۱ سالگی زیارتگاه امام: شهر سامرا در عراق کنونی سیر حیات: هشت سال پیش از امامت و رهبری دوازده سال دوران امامت قبل از خلافت متوکل چهارده سال همزمان با خلافت ستمکارانه متوکل عباسی همسران آن حضرت: یک زن فرزندان آن حضرت: ۵ فرزند، ۴ پسر و یک دختر امام علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت و لحظه ای از آگاه کردن مردم و آشنا کردن آنها با حقایق مذهبی نایستاد. 📚 موسسه همشهري جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵ به کانال کودکان علی اصغر در ایتا بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/3402432525C2b42624acc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرد ناشناس ✔️✔️ زن بيچاره، مشك آب را به دوش كشيده‌بود و نفس‌نفس‌زنان به‌سوى خانه‌اش مى‌رفت. مردى ناشناس به او برخورد و مشك را از او گرفت و خودش به‌دوش كشيد. كودكان خردسال زن، چشم به در دوخته منتظر آمدن مادر بودند. در خانه باز شد. كودكان معصوم ديدند مادر وارد خانه شد، مرد ناشناسى که مشك آب را به عوض مادرشان به‌دوش ‍ کشیده بود، مشك را به زمين گذاشت و از زن پرسيد: شوهرت کجاست كه خودت آبكشى مى كنى؟!! (از وضع او پرسش نمود). 🔺زن گفت: شوهرم سرباز بود. على‌بن‌ابيطالب او را به يكى از مرزها فرستاد و در آنجا شهید شد. اكنون منم و چند طفل خردسال. مرد ناشناس بيش از اين حرفى نزد. سر را به زير انداخت و خداحافظى كرد و رفت، ولى در آن روز آنى از فكر آن زن و بچه هايش بيرون نمى‌رفت. شب را نتوانست راحت بخوابد. صبح زود، زنبيلى برداشت و مقدارى آذوقه از گوشت و آرد و خرما در آن ريخت و به‌طرف خانه پیر زنی که دیروز مشکش را رسانده‌بود رفت. در را زد، كيستى؟ همان‌شخص ديروزى هستم كه مشك آب را آوردم، حالا مقدارى غذا براى بچه ‌ها آورده‌ام. خدا از تو راضى شود خدا به تو جزای خیر دهد. 🔻آن مرد ناشناس گفت اجازه میدهی من به خانه‌ات بیایم و کمکت کنم تا با این آرد نان بپزی و مقدار غذایی هست به فرزندانت بدهم پیر زن خوشحال شد مرد ناشناس داخل خانه شد، بعد گفت: دلم مى‌خواهد ثوابى كرده‌باشم، اگر اجازه بدهى، خمير كردن و پختن نان، يا نگه‌دارى اطفال را من به‌عهده بگيرم. زن گفت: ولى من بهتر مى‌توانم خمير كنم و نان بپزم، تو بچه‌ها را نگاه‌دار تا من از پختن نان فارغ شوم . 🔺زن رفت دنبال خمير كردن. مرد ناشناس فورا مقدارى گوشت كه خود آورده بود كباب كرد و با خرما، با دست خود به بچه‌ها خورانيد. به دهان هركدام كه لقمه‌اى مى‌گذاشت با بچه‌ها بازی می‌کرد و مى‌گفت: فرزندم! على‌بن‌ابيطالب را حلال كنید، اگر در كار شما كوتاهى كرده‌است. خمير آماده شد. زن صدا زد: بنده خدا همان تنور را آتش كن. مرد ناشناس رفت و تنور را آتش كرد. شعله‌هاى آتش زبانه كشيد و چهره خويش را نزديك آتش آورد و با خود مى‌گفت: حرارت آتش را بچش، تا از یتیمان فراموش نکنی. 🔴 در همين حال بود كه زنى از همسايگان به آن خانه سر كشيد و مرد ناشناس را شناخت، به زن صاحب‌خانه گفت: واى به حالت! اين مرد را كه كمك گرفته‌اى!! او را نمى‌شناسى؟! اين اميرالمؤمنين على‌بن‌ابيطالب است. 🔶 زن جلو آمد و گفت: مولای من، من از تو معذرت مى‌خواهم. من شما را نشناختم، حضرت فرمودند: نه، من از تو معذرت مى‌خواهم كه در كار تو كوتاهى كردم. بحارالانوار، ج ۷ (باب ۱۰۳) ص ۵۹۷ @koodakAliAsghar واتساپ https://chat.whatsapp.com/CzyHzA7kcizBgcIEVfQqWM
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا