🔶شعر
(نماز و دل نورانی )
❤️🌸🍃🌸❤️
یه دل دارم نورانیه
معدنِ مهربانیه
❤️
من این دلو نداشتم
نمازو دوس میداشتم
🌸
اونکه گل و چمن داد
این دلو هم به من داد
❤️
دلم مثِ فرشته
میلش سویِ بهشته
🌸
همیشه با نمازه
پر از گُلِ نیازه
❤️
نداره غم یا غصه
خندونه مثِ پسته
🌸❤️🍃❤️🌸
شاعر: سلمان آتشی
#دل_نورانی_کودک
#دوسداشتن_نماز
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تربیت_فرزند
این همه به پات زحمت کشیدم
قد بکشی که آخرش ....😒
🧕🏻مامان، بابا👨🏻
این مکالمه برات آشنا نیست؟؟🥲
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
#قابل_توجه_والدین✅
یه استاد با تجربهی روانشناسی کودک داشتم که می گفت" اگه روزی پدر و مادر شدید ازتون می خوام حتما یادتون باشه...."😇👇
هیچ بچهای وجود نداره
که توی همهی زمینه ها بهترین باشه، ❌
اگه دیدی بچهت توی ورزش موفقه
توی ریاضی ضعیف، 😢
براش معلم ورزش بگیر چون
استعداد اصلیش اونجاست....😍
ببینید راحت بهتون بگم؛ 💁🏻♀
می خوای بچهت خوشحال باشه،
گفتگو بلد باشه، عشق ورزی یادبگیره، نمیخواد بشینی نصیحتای حکیمانه بهش کنی، 👇
#رفتارت_روباهمسرت_درست_کن😉
+اون خودش یاد میگیره✅
اون بچهای که بعضی وقتا میزنه زیر گریه و ناراحت میشه نگرانی نداره، 🤗
باید نگران اون بچهای شد که
جرات گریه کردن رو ازش گرفتن...👌
+خیلی عمیق بود
یاد بگیرید بچهتون رو
با بقیه بچه ها #مقایسه نکنید
مگر اینکه قصد نابود کردن عزت نفسش رو داشته باشید🤦🏻♀
📌حتما برای بازی با بچه ها وقت بذار🥰
چون بازی برای اونها فقط سرگرمی نیست، تمرین ایجاد ارتباط و مهارت های اجتماعیه🫂
_بین بچه هاتون فرق نذارید،
نگید اونا متوجه نمیشن❌👇
چون کاملا حسش می کنن و این تبدیل به خشم پنهانی نسبت به خواهر برادراشون میشه
_و در نهایت برای ساختن و تربیت بچه ها قبل تر از اون باید خودتون رو بسازید😎
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی_کودکانه
آموزش نقاشی گل 🌺
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
#مادر_خلاق
🧒🏻 اگر فرزندتان حاضر نيست محلی كه
به او خوش گذشته ترك كند:😌👇
-با گریه فرزندتان نظر خود را تغییر ندهید.
-از قبل به او اطلاع دهید.
-از ساعت زنگدار یا موبایل خود استفاده کنید و به او بگویید زنگ که به صدا در آمد مجبور به رفتن هستید.
-زمانی که محل تفریح را ترک می کنید باید به فرزتدتان دلیلی برای ترک آنجا بدهید که به اندازه محلی که ترک می کنید برای فرزتدتان خوشایند باشد. مثلا قول خوردن بستنی، دیدن کارتون یا هر کار مفرح دیگر را به فرزندتان بدهید. زیرا او در ذهن خود باید دلیلی برای ترک جایی که به او خوش میگذرد داشته باشد،
-اگر همچنان فرزندتان دست به مانور زد او را بغل کنید و محل را ترک كنيد.
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
🔶️ایده نقاشی با نیمدایره🖍
🐞🐸🦀
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
#تزیین_حاشیه_دفتر
ایده تزیین دفتر مشق
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
#تربیتی
* اگر کودکتان شما را می زند یا چنگ می گیرد، نه نصیحت کنید، نه داد بزنید ، نه تنبیه کنید، و نه شما هم کتک بزنید که ببین درد دارد.
مدتی باید دست های شما آماده باشد قبل از اقدام کردن دست او را بگیرید، نه بگویید.
اگر زد یا رفتاری کرد که به شما درد فیزیکی داد به مدت یک یا دو دقیقه با حالت صورتتان نشان دهید ناراحتید.
فراموش نکنید داد زدن، نصیحت کردن یا ناز کردن کودک، کارش را تبدیل به بازی و لجبازی خواهد کرد.
تماس فیزیکی و در آغوش گرفتن باعث رشد مغز، رشد احساسات و رشد روابط اجتماعی در نوزاد و کودکان می شود.
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مسئولیت_تحصیلی_یعنی_چی⁉️
موقع مشق نوشتن بچهام
کنارش بشینم یا نشینم؟
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
❤️ مادرانه 👩👧👦 کودکانه ❤️
#قصه_ننه_علی #پارت57 فصل یازدهم: روز وداع رزمندگان بعد از مقاومتی طولانی ناچار به عقبنشینی میش
#قصه_ننه_علی
#پارت58
فصل دوازدهم: به انتظار علی
یک شب کارم طول کشید، دیر به خانه رسیدم. امیر گرسنه بود و حسین از گریههایش کلافه شده بود. فوری غذای سادهای درست کردم و دادم بچهها خوردند. امیر را خواباندم. حسین رفت وضو بگیرد. رجب برگشت خانه، از پلهها بالا میآمد که چشمش به من افتاد. گُر گرفت و گفت: «تو چرا دست از سر من و بچههام برنمیداری؟! چرا گورت رو از این خونه گم نمیکنی بری بیرون؟!» با خودم گفتم: «زهرا! هرچی لال شدی و جواب این مرد رو ندادی، دیگه بسه.» آنقدر در این سالها دندان روی جگر گذاشتم، جگرم پاره شده بود! صدایم را بلند کردم و گفتم: «حاجآقا! میدونی چرا نمیرم؟ چون سرمایهی من تو این خونهس؟!» نیشخندی زد و گفت: «سرمایه؟! ارث و میراث خونهی بابات رو آوردی ما خبر نداریم؟!»
- نهخیر! برو تو آشپزخونه رو نگاه کن!
حسین را دید آستین بالا زده و وضو میگیرد.
- خب چیه؟! حسین داره وضو میگیره نماز بخونه.
- برای چی وضو میگیره؟! الان وقت نماز خوندنه؟! حسین نمازش رو آخر شب میخونه؟! نهخیر آقا! اون بچه داره آماده میشه بره تو اتاق علی و امیر نمازشب بخونه. شده عین برادرای شهیدش. سرمایه زندگی من حسین و امیرن! حالا من این ثروت بزرگ رو بدم دست تو؟! کور خوندی! من تا آخرین نفس هستم تا بچههام رو به نتیجه برسونم. اون دوتا رفتن و عاقبتبهخیر شدن. پای این دوتا هم میمونم و بزرگشون میکنم.
به طرفم حمله کرد. تعادلم را از دست دادم و از پلههای طبقه اول پرت شدم. خدا رحم کرد دست و پایم نشکست! سرم گیج میرفت. حسین از پلهها پایین آمد، اشاره کردم، برگردد. میدانست هروقت من و پدرش دعوا میکنیم، او حق دخالت ندارد. صدای گریهی امیر از داخل خانه بلند شد. رجب به طرفم آمد. گفتم حتما ترسیده و میخواهد دلجویی کند.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#قصه_ننه_علی
#پارت59
فصل دوازدهم: به انتظار علی
گوشهی لباسم را گرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند. دستوپا میزدم، نفسم بالا نمیآمد، کم مانده بود خفه شوم! از زمین بلندم کرد. با پای برهنه هُلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست. بلند شدم، آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز کن. شبه بیانصاف! یه چادر بده من سرم کنم.» زنجیر پشت در را انداخت و چراغهای خانه را خاموش کرد. پشت در نشستم، از خجالت سرم را پایین میانداختم تا رهگذری صورتم را نبیند. پیش خودم گفتم: «این هم عاقبت تو زهرا! مردم با این سر و وضع ببیننت چه فکری میکنن؟!» یکی دو ساعتی کنار پیادهرو نشستم. آخر شب کسی جز من در خیابان دیده نمیشد. سرما به جانم افتاده بود. گاهی چند قدم راه میرفتم تا دست و پایم خشک نشود.
ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد؛ دندهعقب گرفت و برگشت. مأمور پلیس نگاهی به من انداخت و گفت: «خانوم! چرا اینجا نشستی؟! پاشو برو خونهت. دیروقته.» سرم را بالا گرفتم و گفتم: «من خونه ندارم، کجا برم؟!» از ماشین پیاده شد و به طرفم آمد. کنارم ایستاد. از زمین بلند شدم. تمام تنم میلرزید. سرما تا مغز استخوانم رفته بود. ابرو در هم کشید و گفت: «یعنی چی خونه ندارم؟! بهت میگم این جا نشین.» دستانم را بردم زیر بغلم تا کمی گرم شوم. گفتم: «تا صبح هم بگی، جواب من همونه که شنیدی! من خونه ندارم، بچههامم شهید شدن. دو سه ساعت پیش شوهرم از خونه بیرونم کرد. خونهی من بهشت زهراست.» جا خورد. انتظار شنیدن همچین جوابی را نداشت. رفت سمت ماشین، کمی ایستاد. دوباره به طرف من برگشت.
- کمکی از دست من بر میاد مادر؟! میخوای با شوهرت حرف بزنم؟!
- فایده نداره پسرم! خون جلوی چشمش رو بگیره، استغفرالله خدا رو هم بنده نیست. به حرف هیچکس گوش نمیده.
سرش را پایین انداخت و گفت: «حاجخانوم! نمیشه که تا صبح تو سرما بمونی! دوستی، فامیلی، کسی رو داری ببرمت اونجا؟!» با گوشهی روسری، بینیام را پاک کردم. معلوم بود سرما خوردهام. در جوابش گفتم: «یه داداش دارم که چند ساله با هم رفتوآمد نداریم؛ خیلی وقته ندیدمش.» با احترام در ماشین را برایم باز کرد و نشستم داخل تا گرم شوم. بارانْ نمنم میبارید. پیش خودم گفتم: «ببین زهرا! آسمون هم داره به حال تو گریه میکنه.»
آدرس خانهی برادرم را به مأمور پشت فرمان دادم و حرکت کردیم. از گذشتهام پرسیدند، از شهادت بچهها، و رجب. صدای باران شدیدی که به سقف ماشین میخورد، مرا به خاطرات خانهی دایی و کودکیام برد. چشمانم را بستم و دیگر صدایی نشنیدم.
چند روزی خانهی محمدحسین ماندم. یک لقمه نان میخوردم، هزار جور متلک میشنیدم. محمدحسین که دل خوشی از رجب نداشت، برای خون کردن دل من فرصت را مناسب دید. با وساطت دوست و آشنا رجب کوتاه آمد و به خانه برگشتم؛ اما با دلی شکسته. حسین و امیر را به سینهام چسباندم، دلم آرام گرفت. چشمم به رجب افتاد، گفتم: «نفرینت نمیکنم؛ اما از آهی که دامنت رو میگیره بترس!»
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#صحیفه_سجادیه
#دعای_امام_سجاد_برای_فرزندانش
وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ:
بدنها و دینشان و اخلاقشان را
برایم به سلامت دار».
خواندن این دعا فوایدی مانند داشتن
فرزند سالم، صالح،
شایسته، خیرخواه، طول عمر فرزندان،
برخورداری فرزندان از نعمتهای اخروی و معنوی، یاری خواستن از خدا در تربیت فرزندان و مهربانی به آنها و در امان ماندن فرزندان از وسوسه شیطان را برای والدین بهمراه دارد.
پس باهم تلاوت میکنیم👆🏻😍
به امید #عاقبت_بخیری
دنیوی و اخروی فرزندانمان...🌱
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
recording-20240109-061039.mp3
6.72M
#صوتی
دعای ۲۵ #صحیفه_سجادیه را به نیت عاقبت بخیری فرزندانمان
قرائت میکنیم
مهدی جان
خودم ، همسرم و
فرزندانم نذر ظهورت🌹
اللهم عجل لولیک الفرج
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صبحتون_بخیر
مادر است دیگر...! 😍
مادرانگی هاتون قشنگ 🌈
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4