eitaa logo
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
104.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
19 فایل
کپی مطالب فقط برای مربیان مهد و والدین مجاز است. 📚 کتابفروشی ما: @child_book 🔴 رزرو تبلیغات: @t_madaranee ⬅️ ادمین ارسالی اعضاء: @Admin_koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
عکسهای هم شکل را پیدا کنید. ✔️ مناسب 4 سال به بالا 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاردستی ارسالی اعضای کانال 😊🌸 ❤️ دینا خانم مقدسی ادمین ارسالی اعضا👇 🆔 @Admin_koodakemaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نی نی کوچولو یک روز نی نی به همراه مامانش می خواستند به خونه ی مامان بزرگ بروند. مامان، نی نی را بغل کرده بود ولی نی نی دوست داشت خودش راه برود. نی نی اشاره می کرد به زمین و غر می زد. مامان نی نی را روی زمین گذاشت و گفت حالا بدو برو. نی نی یک خورده رفت ولی یک دفعه یک گنجشک دید و ایستاد و تماشا کرد. مامان حواسش به گنجشک نبود. هی صدا می زد نی نی بیا دیگه چرا وایسادی؟ نی نی با انگشتش گنجشک را به مامان نشان داد ولی مامان بازم گنجشک را ندید. مامان خسته شد و گفت وای نی نی چرا راه نمیایی خسته شدم. گنجشک پرید و رفت. نی نی دوباره دنبال مامان راه افتاد. نی نی چند قدم دوید، ولی یک دفعه یک سنگ کوچک داخل کفشش رفت. نی نی وایساد و دیگه راه نرفت. مامان دست نی نی را گرفت و کشید و گفت بچه چرا راه نمیایی؟ نی نی گفت آخ آخ. و هی کج کج راه می رفت. مامان خم شد پای نی نی را ببیند. ولی وقتی کفش نی نی را درآورد سنگ از داخل کفش افتاد و مامان سنگ را ندید گفت نی نی پات که سالمه. کفشات هم تمیزند. آخه چرا اذیت می کنی راه نمی روی؟ نزدیک خانه ی مامان بزرگ که رسیدند مامان در زد ولی نی نی یک مورچه ی بزرگی روی زمین دید و نشست و می خواست آن را بگیرد. مامان رفت داخل خانه ی مامان بزرگ و هی صدا زد نی نی بیا دیگه نی نی چرا نشستی روی زمین. نی نی چقد امروز تنبلی! نی نی هی مورچه بزرگی رو به مامان نشون می داد و می گفت : "ای ... ای ... ای!" مامان آمد که ببیند نی نی چه می گوید و به چه چیزی اشاره می کند. ولی وقتی مامان آمد مورچه داخل سوراخ رفت. مامان هر چه نگاه کرد هیچی ندید. دیگه خسته شد و نی نی را بغل کرد و به داخل خانه برد. نی نی دوست داشت هنوز با مورچه بازی کند و هی جیغ می زد و پاهاش را تکان می داد. مامان توجهی نکرد و نی نی را برد و داخل بغل مامان بزرگ گذاشت و گفت وای عزیز از دست این بچه ی تنبل خسته شدم. همیشه می خواهد یک جا بایستد یا بنشیند. مامان بزرگ نی نی را بغل کرد و بوسید و گفت قربان نی نی تنبل خودم برم. نی نی خندید و خودش را برای مامان بزرگ لوس کرد. آن روز نی نی تا شب خانه ی مامان بزرگ بازی و شیطونی کرد و به مامانش نشان داد که تنبل نیست. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
🌸 ذکر روز سه شنبه سه شنبه هم یه روزه نذار دلت بسوزه بازم خدا خدا کن نعمتاشو نگاه کن بگو فقط تو همین یا ارحم الراحمین 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐜🐜🐜 مورچه مورچه سیاه کوچولو کار می کنه، بار می بره دونه هارو جمع می کنه داخل انبار می بره مورچه  سیاه کوچولو زیرِ زمین لونه داره تو لونه ی زیرِزمین یه عالمه دونه داره مورچه  سیاه کوچولو عاشق کار و کوششه تابستون و فصل بهار همیشه زحمت می کشه  مورچه  سیاه کوچولو خوشحاله و غم نداره فصل زمستون که بیاد آب و غذا کم نداره 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
کاردستی ارسالی اعضای کانال 😊🌸 ❤️ آقا محمد باقر حلبونى ادمین ارسالی اعضا👇 🆔 @Admin_koodakemaa