فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
گیفت قورباغه و خرگوش
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
#کاردستی گیفت قورباغه و خرگوش 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
تصویر کاردستی که در فیلم بالا آموزش داده شده
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاردستی
با بطری شیشه پاک کن و آب پاش کاردستی خروس درست کنید.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#ارسالی
کاردستی چتر زهرا خانم شیرملکی😊🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#ارسالی
کاردستی ماهی محدثه خانم😊🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#ارسالی
کاردستی آقا محمد مهدی آرزومندی ۶ ساله😊🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#ارسالی
کاردستی گل آقا سید امیرعلی بنی هاشمی😊🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#ارسالی
کاردستی آقا محمد جواد سهرابی صالح😊🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#ارسالی
کاردستی هواپیما آقا محمد مهدی آرزومندی😊🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_حرکتی
✔️ مناسب 2/5 سال به بالا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاربرگ_هوش
#افزایش_مهارت_دیداری
هر شکل را به سایه مربوط به آن وصل کن.
✔️ مناسب ۳ تا ۶ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#شعر_کودکانه
🌸 پدر
آمد صدای پا
از راه پله ها
یعنی که آمده
بابا کنار ما
وقتی به دست او
در باز می شود
یک قصه قشنگ
آغاز می شود
با آن که خسته است
دستان او پر است
دارد همیشه او
یک ساک پُر به دست
از خنده های او
خوشحال می شوم
تا اوج آسمان
بی بال می روم
بابا به چشم من
خورشید خانه است
چشمان او پُر از
مهر و ترانه است!
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
آموزش کاردستی پروانه
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
#کاردستی آموزش کاردستی پروانه 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
تصویر کاردستی پروانه که در فیلم بالا آموزش داده شده👆
#شعر_کودکانه
سقای کربلا
امام حسین خوبم
تو صحنه ی کربلا
داداششو صدا زد
گفتش داداش خوبم
سردار با وفایم
سقای بچه هایم
این بچه ها تشنه اند
غمگین و دلخسته اند
عباس شتابان دوید
تا که به میدان رسید
با دشمنان زود جنگید
خود را به آب رسانید
گفتا به آب عباس:
« آقام غریب و تنهاست»
از تو نمی خورم من
بر لب نمی زنم من
زیرا حسین زهرا
فرزند پاک مولا
در بین سیل غم ها
لب تشنه است و تنها
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#شعر_کودکانه
🌸 #امام_سجاد علیه السلام
امام سجاد (علیه السّلام) چهارمین امام ما شیعیان هستند. پدر ایشان، امام حسین (علیه السّلام) و مادر ایشان، زنی ایرانی بود که شهربانو نام داشت.
به امام سجاد (علیه السّلام)، زین العابدین هم می گویند. سجّاد یعنی؛ کسی که زیاد به سجده می رود و زین العابدین هم یعنی؛ زینت عبادت کنندگان.
همسایه ی رنگین کمون
آبی شبیه آسمون
روی لبش ذکر و دعا
مردی همیشه مهربون
بهار شکفته تو صداش
به آسمون میره دعاش
فقط خدای مهربون
جاریه توی لحظه هاش
ستاره ی چهارم دین
عابد ترین مؤمنین
همدم سجاده ی نور
امام زین العابدین
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
AUD-20210722-WA0003.mp3
13.48M
#قصه_شب
مردی که از بازار گذشت
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاردستی
ایده کاردستی با رول دستمال
خروس
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
آموزش کاردستی جوجه تیغی و هشت پا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
🌿 شاخه ها را نبر
در جنگلی سر سبز و زیبا، زیر درخت بلوط، خرس قهوه ای زندگی می کرد. او خرس مهربان و خوش قلبی بود. همه حیوانات او را دوست داشتند. او یک مغازه ی عسل فروشی داشت. عسل های او بهترین عسل های دنیا بودند، بخاطر همین همه حیوانات به او عسلی می گفتند.
یک روز صبح وقتی عسلی خواست وارد مغازه شود، سرش به چند شاخه خورد. شاخه های درخت را کنار زد و داخل رفت. اما وقتی خواست از مغازه بیرون بیاید دوباره سرش به شاخه ها گیر کرد.
عسلی با ناراحتی شاخه ها را کنار زد و گفت: باید فکری به حال این شاخه های مزاحم بکنم. خیلی بلند شده اند.
عسلی رفت از انبار طناب آورد و شاخه های مزاحم را به شاخه بالایی بست.
مدتی گذشت. میمون دم قهوه ای برای خریدن عسل به مغازه آمد و چند کوزه عسل خرید . او همین که خواست با کوزه عسل از مغازه بیرون برود، طناب پاره شد. شاخه ها محکم به کوزه ها ی عسل خوردند. کوزه ها از دست دم قهوه ای افتادند و شکستند.
عسلی به او گفت: دوست عزیز ببخشید، من الان چند کوزه عسل دیگر برایت می آورم.
میمون که سرتا پایش عسلی و چسبناک شده بود با عصبانیت آنجا را ترک کرد.
بعد از رفتن دم قهوه ای، عسلی تصمیم گرفت شاخه ها را کج کند. با طناب شاخه ها را به پشت دوچرخه اش بست و سوارش شد. پا زد و جلو رفت اما یکدفعه دیگر نتوانست پا بزند و به عقب کشیده شد. زاغی که از بالا داشت به عسلی نگاه می کرد گفت : داری چه کار می کنی؟
عسلی گفت : میخواهم شاخه ها را کج کنم.
زاغی بلند بلند خندید و گفت : شاخه درخت که کج نمی شود. الان بر می گردد و توی سرت می خورد.
عسلی که از پا زدن خسته شده بود، ناراحت و غمگین روی زمین نشست.
او کمی فکر کرد و گفت: دوست ندارم این شاخه ها را ببرم، اما چاره دیگری ندارم. عسلی رفت و با یک اره برگشت.
سنجاب خانم که دید شاخه ها تکان می خورد، از لانه اش بیرون دوید. تا عسلی را دید، گفت: چرا شاخه را می بری؟ نمی بینی شاخه ها پر از بلوط هستند و با بریدن آنها این همه میوه از بین می رود.
عسلی گفت: دوست ندارم آنها را ببرم اما چه کار کنم آنها باعث دردسرند.
سنجاب خانم گفت: به جای اینکه شاخه را ببری، یک سایه بان بالای مغازه ات بزن تا شاخه به سر کسی نخورد.
عسلی خوشحال شد و گفت: چه فکر خوبی! همین کار را می کنم، تازه این طوری تابستانها هم میتوانم زیر سایه اش بشینم تا گرمم نشود.
سنجاب خانم خندید و گفت: همیشه ساده ترین راه بهترین راه نیست.
✍ نويسنده: خانم مريم فيروز، از اعضای خوب کانال کودک خلاق🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#خمیربازی
آموزش مرحله به مرحله درست کردن توپ با خمیر بازی
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰