eitaa logo
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
104.1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
18 فایل
کپی مطالب فقط برای مربیان مهد و والدین مجاز است. 📚 کتابفروشی ما: @child_book 🔴 رزرو تبلیغات: @t_madaranee ⬅️ ادمین ارسالی اعضاء: @Admin_koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویری از فیلم بالا 👆
ایجاد فضاهای حرکتی جهت تقویت تمرکز و هوش هیجانی کودکان ✔️ مناسب 3 سال به بالا 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
✔️ مناسب ۶ تا ۷ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
ایده جالب برای بازی با خمیر 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 شاخه ها را نبر در جنگلی سر سبز و زیبا، زیر درخت بلوط، خرس قهوه ای زندگی می کرد. او خرس مهربان و خوش قلبی بود. همه حیوانات او را دوست داشتند. او یک مغازه ی عسل فروشی داشت. عسل های او بهترین عسل های دنیا بودند، بخاطر همین همه حیوانات به او عسلی می گفتند. یک روز صبح وقتی عسلی خواست وارد مغازه شود، سرش به چند شاخه خورد. شاخه های درخت را کنار زد و داخل رفت. اما وقتی خواست از مغازه بیرون بیاید دوباره سرش به شاخه ها گیر کرد. عسلی با ناراحتی شاخه ها را کنار زد و گفت: باید فکری به حال این شاخه های مزاحم بکنم. خیلی بلند شده اند. عسلی رفت از انبار طناب آورد و شاخه های مزاحم را به شاخه بالایی بست. مدتی گذشت. میمون دم قهوه ای برای خریدن عسل به مغازه آمد و چند کوزه عسل خرید . او همین که خواست با کوزه عسل از مغازه بیرون برود، طناب پاره شد. شاخه ها محکم به کوزه ها ی عسل خوردند. کوزه ها از دست دم قهوه ای افتادند و شکستند. عسلی به او گفت: دوست عزیز ببخشید، من الان چند کوزه عسل دیگر برایت می آورم. میمون که سرتا پایش عسلی و چسبناک شده بود با عصبانیت آنجا را ترک کرد. بعد از رفتن دم قهوه ای، عسلی تصمیم گرفت شاخه ها را کج کند. با طناب شاخه ها را به پشت دوچرخه اش بست و سوارش شد. پا زد و جلو رفت اما یکدفعه دیگر نتوانست پا بزند و به عقب کشیده شد. زاغی که از بالا داشت به عسلی نگاه می کرد گفت : داری چه کار می کنی؟ عسلی گفت : میخواهم شاخه ها را کج کنم. زاغی بلند بلند خندید و گفت : شاخه درخت که کج نمی شود. الان بر می گردد و توی سرت می خورد. عسلی که از پا زدن خسته شده بود، ناراحت و غمگین روی زمین نشست. او کمی فکر کرد و گفت: دوست ندارم این شاخه ها را ببرم، اما چاره دیگری ندارم. عسلی رفت و با یک اره برگشت. سنجاب خانم که دید شاخه ها تکان می خورد، از لانه اش بیرون دوید. تا عسلی را دید، گفت: چرا شاخه را می بری؟ نمی بینی شاخه ها پر از بلوط هستند و با بریدن آنها این همه میوه از بین می رود. عسلی گفت: دوست ندارم آنها را ببرم اما چه کار کنم آنها باعث دردسرند. سنجاب خانم گفت: به جای اینکه شاخه را ببری، یک سایه بان بالای مغازه ات بزن تا شاخه به سر کسی نخورد. عسلی خوشحال شد و گفت: چه فکر خوبی! همین کار را می کنم، تازه این طوری تابستانها هم میتوانم زیر سایه اش بشینم تا گرمم نشود. سنجاب خانم خندید و گفت: همیشه ساده ترین راه بهترین راه نیست. ✍ نويسنده: خانم مريم فيروز، از اعضای خوب کانال کودک خلاق🌸 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
هدایت شده از تبلیغات موقت
خانه و خانواده یه فضای متنوع و کاربردی برای هر خانم خونه داره☺️🌹 🔹پر از محتوای 🔻سرگرمی 🔻همسرانه 🔻انگیزشی 🔻کودکانه 🔻کاردستی 🔻ورزشی 🔻ترفندها 🔻دانستنی ➕ نکات خانه داری و..... لطفا بعد از ورود به کانال بزنید روی گزینه پیوستن👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2914189882Cb82eb9ed61 حوصلتون سر رفته سری به این کانال بزنید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام رهبر انقلاب درپی شهادت یحیی السنوار» متن پیام رهبر انقلاب:🇮🇷🇮🇷 بسم الله الرحمن الرحیم ملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه! مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست. او چهره‌ی‌ درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربه‌ی جبران‌ناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد. کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایسته‌ی او نیست. فقدان او برای جبهه‌ی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند. ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من الله و عونه. اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همه‌ی دلبستگان جهاد فی‌سبیل‌الله تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم. @madaranee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از کودک بخواهید در هر ردیف، شکلی که با بقیه فرق دارد را پیدا کند و رنگ بزند. ✔️ مناسب ۵ تا ۶ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
کوچکترین منتظر ... میشه بِگیری از خدا اِجازه ی ظُهورِتو ؟ اِلهی من فدای اون دلِ پُر و صبورِ تو جهانِ ما تاریک شده نیاز داره به نورِ تو بیا تا غم بِره کنار با بودن و حضورِ تو آقا چه دردِ سختیه که بِشکنن غُرورِتو بخنده دشمنِ شما به جمعه ی ظهورِ تو بیا با هم نِشون بِدیم به دُشمنای کورِ تو که انتظار دروغ نبود نِشون بِدیم حضورِتو بیا تا غَرقِ گُل کُنم مَسیرای عبورِتو بیا تا شادی هم بیاد با جشن و با سرورِ تو 🪴 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🪴 شاعر : علیرضا قاسمی علیه السلام 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
آموزش مرحله به مرحله نقاشی ابر 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
ایده ماسک حیوانات 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
خلاقیت با چوب کبریت 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
تصویری از فیلم بالا👆
نقاشی تقارن با آيينه ✔️ مناسب ٦ تا ١١ سالگی 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
#نقاشی_خلاق #آموزش_ریاضی #هماهنگی_چشم_دست نقاشی تقارن با آيينه ✔️ مناسب ٦ تا ١١ سالگی 🆔 @kooda
✨ نقاشی تقارن با آینه یک تحقیق علمی و فعالیت هنری بچه‌ها اغلب به نقاشی علاقه دارند خصوصا اگر که ایده‌ای نو و ابزاری جدید برای نقاشی داشته باشند. چه نیاز دارید: •آینه • کاغذ • ماژیک 🔻روش نقاشی با آینه : • در وسط کاغذ یک خط مستقیم از بالا به پایین بکشید. این خط “خط تقارن” خواهد شد. • نیمه یک تصویر ساده را بر روی نصف صفحه کاغذ بکشید. اگر کودک شما راست دست هست تصویر را بر روی دست چپ خط تقارن بکشید و اگر چپ دست است بر روی دست راست خط تقارن بکشید. • حالا وقتش هست تا کودک‌تان قرینه تصویر را کامل کند. آینه را طوری که سمت آینه رو به تصویر باشد بر روی خط تقارن قرار دهید. اینجا هست که حقه اتفاق می‌افتد »» وقتی به آینه نگاه می‌کنید، تصویر بصورت جادویی بر سمت سفید کاغذ ظاهر می‌شود. • فقط کافی هست که کودکتان روی اثر، بازتاب نور بر روی کاغذ را بکشد تا نقاشی کامل شود. (به زاویه دید توجه کنید اگر تصویر ظاهر نشد زاویه دید را همانند تصویر تنظیم کنید.) 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🥀 باغچه مادر بزرگ روزی بود، روزگاری بود. مادر بزرگ یه باغچه قشنگ داشت که پر از گل های رنگارنگ بود. از همه گل ها زیباتر گل رز بود. البته اون به خاطر زیباییش مغرور شده بود و با بقیه گل ها بدرفتاری می کرد. یک روز دو تا دختر کوچولو و شیطون که نوه های مادربزرگ بودند به سمت باغچه آمدند. یکی از آن ها دستش را به سمت گل رز برد تا آن را بچیند، اما خارهای گل در دستش فرو رفت. دستش را کشید و با عصبانیت گفت: اون گل به درد نمی خوره! آخه پر از خاره. مادربزرگ نوه ها را صدا زد آن ها رفتند. اما گل رز شروع به گریه کرد. بقیه گل ها با تعجب به او نگاه کردند. گل رز گفت: فکر می کردم خیلی قشنگم اما من پر از خارم! بنفشه با مهربانی گفت: تو نباید به زیباییت مغرور می شدی. الان هم ناراحت نباش چون خداوند برای هر کاری حکمتی دارد. فایده این خارها این است که از زیبایی تو مراقبت می کنند و گرنه الان چیده شده و پرپر شده بودی! گل رز که پی به اشتباهاتش برده بود با شنیدن این حرف خوشحال شد و فهمید که نباید خودش رو با دیگران مقایسه کنه هر مخلوقی در دنیا یک خوبی هایی داره. سپس گل رز قصه ما خندید و با خنده او بقیه گلها هم خندیدند و باغچه پر شد از خنده گل ها… 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اتل متل پروانه نشسته روی شانه صدا میاد چه نازه می­گه وقت نمازه به این صدا چی می­گن اذان و اقامه می­گن شیطونه ناراحته دنبال یه فرصته می­گه آهای مسلمون نماز رو بعدا بخون هر کسی که زرنگه با شیطونه می جنگه وقت نماز که می­شه هر کاری تعطیل می­شه نماز چه قدر شیرینه اول وقت همینه 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا