فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
بازی با توپ
✔️ مناسب کودکان زیر ۴ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
🔴 این سه تصویر متعلق به کیست؟!
سه شهیدی که در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به دستور محمد رضا شاه پهلوی در دانشگاه تهران با شلیک تیر مستقیم جنگی کشته شدند. اینها به روابطِ ایرانِ بعد از کودتا با انگلیس و آمریکا معترض بودند ...
👈 #دانشجوی_عزیز بدان که ۱۶ آذر یک روز کاملاً ضد استکباری و ضد سلطنت است!
#کاربرگ_هوش
#هماهنگی_چشم_دست
#افزایش_مهارت_دیداری
چی به چی مربوطه؟
✔️ مناسب ۳ تا ۷ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#نقاشی
#قرینه_سازی
#هماهنگی_چشم_دست
#افزایش_مهارت_دیداری
✔️ مناسب ۶ سال به بالا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
🕊 آزادی
من و دايی عباس به خيابان رفته بوديم كه من ، يک خيابان پرنده فروشی ديدم. به دايی گفتم : « برای من دو تا پرنده كوچک مي خريد؟ »
دايی پرسيد: « می خواهی با آن چه كنی؟»
گفتم : « می خواهم آن ها را در يک قفس كوچک و قشنگ نگه دارم.»
دايی گفت: « در خانه حضرت علی علیه السلام مرغابی هايی بودند كه آن ها را كسی به امام حسين علیه السلام هديه داده بود. يک روز حضرت علی به فرزندشان گفتند: اين ها زبان ندارند كه وقتی گرسنه يا تشنه می شوند بتوانند چيزی بگويند يا از تو چيزی بخواهند. آن ها را رها كن تا از آن چه خدا روی زمين آفريده ، بخورند و آزاد باشند.»
به پرنده های بيچاره نگاه كردم . به دايی گفتم: « دو تا پرنده برايم مي خريد؟» دايي گفت: «قفس هم می خواهی ؟»
گفتم: « نه! می خواهم آن ها را آزاد كنم.»
دايی گفت: « در روز تولد حضرت علی علیه السلام تو با آزاد كردن پرنده ها ، قشنگترين هديه را به ايشان می دهی.»
من و دايی دو تا پرنده خريديم و آن ها را آزاد كرديم. پرنده ها پر زدند و به آسمان رفتند ، دور دور ، جایی نزديک فرشته ها.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاربرگ_هوش
#افزایش_مهارت_دیداری
هر شکل را به سایه مربوط به آن وصل کن.
✔️ مناسب ۳ تا ۶ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاربرگ_نوشتاری
#تمرین_مهارت_نوشتاری
#هماهنگی_چشم_دست
#تقویت_انگشتان_دست
#افزایش_مهارت_دیداری
با مداد نقطه چین ها را ادامه بده تا حشره به گل برسد.
✔️ مناسب ۴ تا ۶ سال
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
عروسک بهانه گیر
مهسا یه عروسک جدید خریده بود که هر وقت دکمه ی روی شکمش رو فشار می داد می گفت :”مامان .
مهسا یه عروسک جدید خریده بود که هر وقت دکمه ی روی شکمش رو فشار می داد می گفت :”مامان … مامان من به به می خوام”
بعد مهسا یه شیشه شیر اسباب بازی بهش می داد .عروسکش شیرشو می خورد و با لبخند از مهسا تشکر می کرد.
مهسا چند روز با خوشحالی با عروسکش بازی می کرد و از خوش اخلاقی عروسکش لذت می برد..اما یواش یواش عروسک مهسا بداخلاق شد .یه روز صبح وقتی مهسا دکمه ی عروسکشو زد عروسکش حرف نزد اخم کرد.
مهسا دوباره دکمشو زد باز عروسکش حرف نزد. بار سوم که مهسا می خواست دکمه ی عروسکشو بزنه عروسکش جیغ زد!
مهسا می خواست شیشه ی شیرشو بهش بده اما عروسک دلش نمی خواست بخوره .می خواست بهانه بگیره که اینو نمی خوام اونو دوست ندارم …
مهسا خیلی ناراحت شده بود .عروسکشو بغل کرد و برد دکتر .
آقای دکتر از مهسا پرسید عروسکتون چی شده برای چی آوردینش دکتر؟
مهسا گفت خیلی بداخلاق شده می ترسم مریض شده باشه!
دکتر ، عروسک مهسا رو معاینه کرد و گفت فکر کنم مریضی بهانه گیری رو از کسی گرفته . شاید یه نفر تو خونه ی شما خیلی بهانه می گیره و عروسک شما ازش یاد گرفته.
مهسا خجالت کشید و هیچی نگفت .
بعد دکتر گفت دوای درد عروسک شما اینه که دیگه کسی توی خونه غر نزنه .همه باید خوش اخلاق و مهربون باشن تا عروسکتون دوباره حالش خوب بشه و خوش اخلاقی و مهربونی دوباره بهش برگرده.
مهسا برگشت خونه و سعی کرد خودش عروسکشو درمان کنه. شب که نشست سر سفره ی شام عروسکش رو هم کنار خودش گذاشت تا عروسکش کارهای مهسا رو ببینه و یاد بگیره.
مامان یه بشقاب غذا برای مهسا کشید. مهسا از مامان تشکر کرد و همه ی غذاشو خورد .
بعد با آب و صابون دست و صورتشو شست و توی جمع کردن سفره به مامان کمک کرد.
عروسک مهسا هیچی نمی گفت ولی داشت همه ی کارهای خوب رو از مهسا یاد می گرفت. بعد از چند روز که دیگه مهسا توی خونه بد اخلاقی و بهانه گیری نمی کرد ،عروسکش دوباره خوش اخلاق و مهربون شد .حالا دوباره می گفت :مامّان …. مامّان …. من به به می خوام .
مهسا با خوشحالی شیشه ی شیرش رو بهش می داد .عروسکش همه ی شیرشو می خورد و خیلی زیبا لبخند می زد و تو بغل مهسا آروم آروم به خواب می رفت.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰