#ارسالی
کاردستی ارسالی اعضای کانال 😊🌸
❤️ مهتاب خانم نصیرایی
ادمین ارسالی اعضا👇
🆔 @Admin_koodakemaa
فواید تاب بازی
✨ #تحرک کودک
✨ #تخلیه_هیجان کودک
✨ #هوش طبیعت گرایی کودک
✨ #شادابی و #نشاط
✨ #توجه_کودک
✨ #هماهنگی چشم و دست
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_گروهی
#دست_ورزی
از بچه ها بخواهيد با گيره، درهای بطری رنگی که مشخص شده داخل ليوان همرنگ آنها قرار دهند. هر کسی زودتر تمام درها را داخل ليوان گذاشت برنده است.
✔️ مناسب 4 تا 6 سالگی
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سپاه پاسداران: در پاسخ به شهادت اسماعیل هنیه، سید حسن نصرالله و شهید نیلفروشان قلب اراضی اشغالی را هدف گرفتیم.
الله اکبر✊✌️
#حزب_الله_زنده_است
.
♨️ منابع عبری:
🔹چند ثانیه قبل از حملات موشکی ایران یک حمله سایبری وحشتناک رادار های گنبد اهنین را در خود هضم کرد و از کار انداخت حجم عملیات سایبری با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست. قدرت سایبری ایران حتی از موشک های آنها نیز خطرناک تر است.
#سید_حسن_نصرالله
#لبنان
#وعده_صادق ۲
❀ @stiker2 ❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید، دیدی ما ایرانیها رفیق نیمهراه نبودیم...
🤲 سید ما، دعا کن برای ما
😭 شادی روح بلندش صلوات
#شهید_المقاومة
#سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق۲
❀ @stiker2 ❀
abouzar.rouhi-esmae.esmae.ya.sahyoon(320).mp3
9.83M
لشکریان حزب الله ماشاء الله
رجز بخوان، رسیده وقت انتقام...
✊
بسیار زیبا و حماسی🇮🇷
🎤 حاج ابوذر روحی
🦋 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🦋
#سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق۲
❀ @stiker2 ❀
#کاردستی
هواپیما که با مقوا درست شده
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#ارسالی
کاردستی های ارسالی اعضای کانال 😊🌸
❤️ حسنا خانم
❤️ اسماء خانم
ادمین ارسالی اعضا👇
🆔 @Admin_koodakemaa
#قصه_شب
قوطی کبریت های آقا موشه
آقا موشه عاشق جمع کردن قوطی کبریت بود. هر وقت یک قوطی کبریت خالی می دید، فوری آن را بر می داشت و به لانه اش می برد؛ ولی خانم موشه اصلاً از این کار خوشش نمی آمد و مدام به او غر می زد. بالاخره یک روز با عصبانیت به آقا موشه گفت: «چقدر قوطی کبریت جمع می کنی؟! اینها که هیچ استفاده ای ندارد. تو باید همین امروز همه را دور بیندازی. من دیگر نمی توانم از بین این همه قوطی کبریت درست راه بروم.
خانم موشه راه می رفت و حرص می خورد و می گفت: «اینجا جعبه، آنجا جعبه، همه جا پر از جعبه است. وای خدای من... تمام خانه پر شده. من دیگر جایی ندارم که وسایلم را بگذارم. نمی فهمم تو این همه جعبه را برای چی می خواهی!»
خانم موشه آن قدر با حرص و جوش حرف می زد که نفسش بند آمده بود. آقا موشه جواب داد: «موشی جان، کسی چه می داند؟ ممکن است روزی به درد بخورند.»
آقا موشه خودش هم نمی دانست با آن همه قوطی کبریت چه کار کند. فقط دلش می خواست آن ها را جمع کند. خانم موشه که دید حرف حساب به گوش آقا موشه فرو نمی رود، با عصبانیت گفت: «دیگر صبرم تمام شده. من به خانه خواهرم می روم، اگر تا زمانی که بر می گردم، یک فکری برای این قوطی کبریت ها نکنی، همه را می اندازم دور.»
خانم موشه این را گفت و رفت، آقا موشه ایستاد و به قوطی کبریت هایش نگاه کرد و گفت: «چه کاری می توانم بکنم؟»
فکر کرد و فکر کرد. ناگهان بالا پرید و گفت: «یک فکر خوب! یک کمد کشودار درست می کنم. آره ... آره... همه خرت و پرت ها را توی آن می ریزم. خب ... حالا به مقداری چسب و رنگ احتیاج دارم.»
آقا موشه دست به کار شد. خیلی زود قوطی کبریت ها را به هم وصل کرد. بعد از مدتی قوطی کبریت ها تبدیل به یک کمد کشودار شد. او با دقت به آن نگاه کرد و گفت: «عین همان کمدی است که دیده بودم؛ فقط خیلی کوچک تر از آن است.»
بعد هم آن را رنگ زد و تر و تمیز کرد. آن وقت همه خرت و پرت ها و وسایلی که این طرف و آن طرف پخش بود. توی آن ریخت. کمی بعد خانم موشه به خانه برگشت. از دیدن کمد کشودار غافل گیر شد و گفت: «وای ... چه جالب... چطوری این را درست کردی؟»
آقا موشه سرش را با غرور بالا گرفت و گفت: «همیشه می گفتم آن قوطی کبریت ها یک روز به درد می خورند. امروز همان روز است.»
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰