کد شرکت کننده در پویش:
#۹۲
نام اثر :
تداعی
سرباز اسراییلی جنازه ها را وارسی کرد. چند لحظه بعد گردنبند طلایی توی مشت و برقی در چشم هایش بود.
زمان به عقب بر می گردد..
حرامی مشتش را باز می کند . یک جفت گوشواره کف دست دارد . دختری با گوش های خونی می دود....
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۹۲
نام اثر:نام، شهرت
زن دختر کوچولو را بغل کرد . روی موهای فرفری اش دست کشید . آرام پاچه ی شلوارش را بالا زد ،گفت :«امشب می خوایم یه بازی جدید بکنیم »دختر کوچولو گفت :« مگه الان وقت بازیه؟ » زن گفت :«اره شاید فردا وقت نشه» روی پای دخترک نوشت نام : آیه محمود ، نام پدر : عدنان
روز بعد جنازه را میان بچه ها از روی نوشته ها شناختند .
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۹۲
نام اثر:
یومیه
قامت بست . این نماز خواندن ها بساط هر روزش بود. در غزه مردم به جای پنج بار هر روز شش وعده نماز می خوانند: نماز های یومیه و نماز میت
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۹۲
نام اثر:
مستجاب الدعوه
صدای ناله ی مریض ها بلند بود.نه داروی آرامبخشی مانده بود نه مسکنی . بیماری بلند گفت :«خدایا همه ی ما رو شفا بده »
خیلی زود مستجاب الدعوه شد. همه ی مریض های المعمدانی برای همیشه شفا گرفتند. صبح زود اسراییل بیمارستان را با خاک یکسان کرده بود .
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۲۵
جهان دیگر به هالوین نیاز ندارد!
# همای ایران
#قرن نو
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۲۵
مجموعه داستانک
۱
کاش به دنیا نمی آمدی
بعد از قطع شدن برق دستگاه های بچه نگه دار بیمارستان، زن مدام با خودش تکرار می کرد:
_خدایا من رابخوابان!
۲
زن مدام با خودش تکرار می کرد:
_خدایا من را بخوابان و کیسه تکه پاره های بچه هایش بزرگتر می شد.
۳
قایم باشک
یکی از بچه ها چشم گذاشت تا بقیه قایم شوند.
در بهشت گفت:
_سک سک!
۴
پر پرواز
کلاغ پر
کنجشک پر
خانه پر
مدرسه پر
بیمارستان پر
بچه های توی اندیکاتور هم پر!
۵
بعد از انفجار موشک
پایی برای اتل متل توتوله نبود!
۶
بچه ها به ردیف تکیه داده بودند به دیوار کوچه، پاهایشان را دراز کرده بودند و اتل متل توتوله بازی می کردند.
صدای زوزه انفجار بلند شد.
سوت پایان بازی!
مگر کودکان فلسطین هم حق بازی دارند؟!
۷
گرگم به هوا
بچه داشتند گرگم به هوا بازی می کردند.
گرگ موشک به کمر حمله کرد و همه بچه ها پریدند بهشت!
۸
اتل متل توتوله
گاو حسن چه جوره
نه شیر داره
نه پسون
گاوشو بردن هندسون
یک زن کردی بسون
اسمشو بزار عم قزی
دور کلاش قرمزی
هاچین و واچین
صدای زوزه انفجار
تمام پاها را ورچید!
بازی
بچه ها مشغول شهید بازی بودند که شهید شدند!
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۹۶
موهای سفید من
آرايشگر چنگ انداخت لای خرمن موهای بلندم و از بالای عینکش نگاهم کرد
- چکار کردی این دو ماه با خودت ؟ دسته دسته موهات سفید شده. یکی دو تا نیست. چند هزار تا هم بیشتره
لبخند تلخی زدم و گفتم:
- شش هزار و صد و پنجاه تاست. به تعداد کودکان شهید غزه.
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۹۰
نام داستانک:
"تک ستاره"
وقتی میگفتی:《مامان، من تک ستاره آسمون قلب تو و بابایی هستم.》؛ دلمان غش میرفت.
حالا باید تو را به گور دسته جمعی بسپارم.
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۱۰۰
نام داستانک:
«شهیدِ نو رسیده»
هنوز چشمانش آبستن اولین اشکِ بعد از آمدنش به این دنیا بود که صدای انفجاری مهیب، دلش را ترکاند و به استقبالِ لبخندِ بعد از شهادت رفت...
#یک_منتظر
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۱۰۰
نام داستانک:
«لی لی»
لی لی حوضک
لی لی حوضک
لی لی رفت آب بخوره، اما یک دفعه حوض آبی حیاط، قرمز شد، سرش را تا برگرداند مادر در قرمز آبی حوض فرو رفت.
فرشته اولی بغلش کرد
دومی چشمانش را بست
سومی نوازشش کرد
چهارمی اما سر در گم پرسید: چیشد؟
پنجمی : هیچ! کودکی دیگر در حوض افتاد...
#یک_منتظر
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۹۹
نام داستانک:
«عروسکهای سرخ»
در میان خرابهها، دنبال «هیا» میگردد تا عروسکش را نشانش دهد.
چند روز پیش، با عروسک «هیا»، کلی خندیده بودند.
دستان زخمی و کوچک «حور»، «هیا» را از زیر خروارها خاک، بیرون میآورد. «هیا» در حالی که گوشهای عروسکش را گرفته تا چیزی نشنود، به خواب ابدی رفته است.
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش:
#۹۸
نام داستانک:
آخرین یادگار پدرم
درحال درس خواندن بودیم که آژیر خطر به صدا در آمد همه ناچار بودیم ، بدون کیف و دفتر فرار کنیم . همه تند تند می دویدند من هم به دنبال آنها ، که کفشم از پایم درآمد، نمیتوانستم کفشم را رها کنم چون پدرم برای تولدم گرفته بود . همه به پناهگاه رسیدند اما من زیر آوار ماندم....
#کودک فلسطینی
🎤پویش بزرگ #کودکانفلسطینی
🇵🇸@koodakgaza