eitaa logo
کودکانه
2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
105 فایل
✅مجله کودکانه فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوجولو آنچه شما دوست دارید 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @k #ایران #امام_زمان #خبر
مشاهده در ایتا
دانلود
👁👁 🦋 والدین ارجمند سلام و عرض ادب 🌺🌿 تصویر را به فرزند دلبندتان نشان دهید و از او بخواهید با دقت به تصویر نگاه 👀 کند و اختلاف آنها را پیدا کند. 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
اولیا گرامی🧕🧔 از فرزندعزیزتان🙎‍♂🙎‍♀ بخواهید با انگشت👆 مسیر  رسیدن  سرویس مدرسه به  بچه ها   را نشان دهد. 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
🟨🟦🟩🟥بچه ها به الگوی رنگ آمیزی شده  نگاه کرده و بگویند بالای هر الگو باید چه رنگی گذاشته شود؟ اگر فرزندتان در منزل چینه یا لگو دارد از آن استفاده نمایید اگر جزء وسایل بازی فرزندتان نمی باشد با برش چند کاغذ رنگی شبیه این تمرین را ایجاد نمایید.اگر تهیه کاغذ رنگی هم شما را به سختی می اندازد به صورت شفاهی از دلبندتان جویا شوید( مثلا" بپرسید با این ترتیبی که می بینی بگو بعد بالای چینه آبی چه رنگی لازم داریم ؟ باید چه رنگی باشد؟ بالای چینه سبز چطور؟ و...      تمرینات این چنینی ذهن کودکان را برای شناخت مفاهیم مرتبط با الگوسازی آماده می کند ✅جهت سفارش تبلیغات در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
# دقت_وتمرکز تنها یکی از تصویرهای بالا را در دفتر یا روی برگه ای رسم کنید و از فرزند دلبندتان بخواهید طرف دیگرش را مانند همین قسمتی که می بیند  کامل کند.      انجام این تمرین یا فعالیت های مشابه  کودک را برای تمرین های کتاب ریاضی با موضوع قرینه، آماده می کند 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
-متنی 🔆🍀خیاطی که خانه می دوخت🍀🔆 یکی بود و یکی نبود. یک خانم خیاط بود که خانه می دوخت. خانه ها را با پارچه های رنگارنگ می دوخت و در و پنجره هایش را با زیپ و دگمه قفل می کرد. روزی، تنگ غروب خانم خیاط نشسته بود توی خانه ی پارچه ایش. داشت نان و پنیر و سبزی می خورد. یک دفعه دید که چه بوی خوبی می آید! زیپ پنجره ی نارنجی اش را باز کرد. سرش را بیرون کرد و بو کشید و گفت: « به به! بوی شکوفه های بهاری است ... ای داد بیداد! فردا بهار می آید و من هنوز لباس نو ندوختم. » و دوید سر صندوق پارچه هایش. فقط یک پارچه ی نارنجی ته صندوق باقی مانده بود. نشست و تا آخر شب، پیراهنی قشنگ دوخت. اما هنوز یک آستینش مانده بود که پارچه تمام شد. خانم خیاط گفت: «حالا این وقت شب، پارچه از کجا بیاورم؟ فردا هم که بهار می شود. » یک دفعه پنجره ی نارنجی به حرف آمد و گفت: «من را آستینت کن! یکی دو شب خانه ات بی پنجره بماند که آسمان به زمین نمی آید. بعداً برو بازار و نیم متر پنجره بخر! » خانم خیاط هم گفت: «باشد. » پنجره را شکافت و آستین پیراهنش کرد. خوش حال شد و دراز کشید و آن قدر به سوراخی که جای پنجره بود، نگاه کرد تا خوابش برد. نصف شب باد آمد. باد سوراخ را که دید، خوش حال شد. تند شد و طوفان شد و های و هوی توی خانه آمد. خانم خیاط با های و هوی طوفان از خواب پرید. دید طوفان در و دیوار زرد خانه اش را لوله کرده تا ببرد. داد زد: «چه کار می کنی؟ دست به خانه ی من نزن! در و دیوارم را نبر! » اما طوفان به حرفش گوش نکرد. سقف آبی خانه را هم لوله کرد، پیراهن نو را هم برداشت و رفت. خانم خیاط دوید دنبال خانه و پیراهنش. پرید بالا تا آن ها را از طوفان بگیرد، اما طوفان هوی کرد و رفت که رفت. خانم خیاط افتاد روی زمین و گفت: «وای حالا چه کار کنم؟ » که چشمش یک نخ آبی دید. جلوترش هم یک نخ زرد دید. خانه ی پارچه ای نخ هایش را پشت سرش ریخته بود تا خانم خیاط ردش را پیدا کند. خانم خیاط هم رد نخ ها را گرفت و دنبالش رفت. رفت و رفت تا رسید به جنگل. پیراهن و پارچه هایش را دید که آن جا افتاده است. آن ها را برداشت تا برود که از وسط جنگل صدای ناله شنید. رفت جلوتر. دید مسافری با لباس های پاره پوره روی زمین افتاده و از سرما می لرزد. خانم خیاط معطل نکرد. پیراهن و پارچه هایش را روی مسافر پهن کرد تا گرم شود. آتش روشن کرد و با گیاهان جنگلی آش شفا پخت. سوزن و نخش را از جیب درآورد و نشست و پاره های لباس مسافر را دوخت. مسافر آش را خورد و حالش خوب شد. به خیاط نگاه کرد و گفت: « تو فرشته ای یا آدمیزاد؟ » خانم خیاط گفت: «آدمیزادم. دنبال این پارچه ها آمدم، این ها خانه ی من هستند. مسافر گفت: «داشتم پای پیاده سفر می کردم که طوفان شد. راه را گم کردم و روزگارم خراب شد. » مسافر این را گفت و بلند شد و با چوب های درختان جنگل، یک خانه ی چوبی برای خانم خیاط ساخت. پارچه هایش را هم پرده های خانه کرد و گفت: «خانم خیاط! من تنهام. اگر شما هم تنهائی، زن من باش! » خانم خیاط گفت: «بله، من هم تنهام. » و پیراهن نو را پوشید. بهار آمد و روی خانه ی چوبی شکوفه ریخت و همه چیز مبارک شد. 🍀 🔆🍀 🍀🔆🍀
🌱🌹🌱سلام ، اوقاتتون بخیر زندگی تان پر از عشق و آرامش 😍 💞✨💞✨💞✨ 📖 ثروتمند زندگی کنیم ، بجای آن که ثروتمند بمیریم چارلی چاپلین تعریف می کند : با پدرم رفتم سیرك . توی صف خرید بلیت یه زن وشوهر با چهاربچشون جلوی ما بودند كه با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند… وقتی به باجه بلیت فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیت ها رابهشون اعلام کرد . ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت .معلوم بود که مرد پول کافی نداشت . و نمی دانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند، چه بگوید . ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس صددلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد! مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه می كرد، گفت: متشکرم آقا. مرد شریفی بود، ولی درآن لحظه برای این که پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد… بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادشان داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم. آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم ندیدم ! ثروتمند زندگی کنیم ، بجای آن که ثروتمند بمیریم .... 🌹🌱♥️🌱 🌹🌱❤️🌱 🌹❤️🌱 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلااام اینجوری خیلی راحت یه نقاشی قشنگ بکش من شادی ام در پی...جمع کردن کلی آموزش هست برای فرزندان دلبند شما ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بااین قصه ریتمیک چراغ راهنمایی و رانندگی رو به فرزندت آموزش بده کودک، کودکان آموزش با شعر و قصه، شعر کودکانه دوست دارند زودی یاد می‌گیرند 🚦🚦🚦🚦🚦🚦🚦🚦
✨️🀄 🟩شتری که در خانه ی همه را می زند معنی و مفهوم‌آن قبلا در کانال و زیر مجدد آمده است 🔻 عاقبتی که برای همه است . 🔹️این ضرب المثل در مواردی استفاده می شود که می خواهیم به شخصی تذکر دهیم که شرایط همیشه یکسان نمی ماند و عمر جاودانه نیست و مرگ بالاخره برای همه ی انسان ها اتفاق می افتد. 🔸️گاهی نیز برای تسلی دادن به بازماندگان شخصی که فوت شده است از ضرب المثل “شتری است که در خانه ی همه می خوابد” استفاده می کنیم. 🐫🐪🐫🐪🐫🐪🐫🐪🐫🐪