فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی_از_منتظر_کوچولوها
#جان_فدا
🌸ارسالی از آقا حسین خواجه گیری کلاس اول از مدرسه سینا
ممنون حسین جان🙏☺️
🥀کودکیار مهدوی محکمات:👇
🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی_از_منتظر_کوچولوها
#جان_فدا
من یک قاسم سلیمانی ام✋
🌸ارسالی از آقا عرفان مظفری
ممنون عرفان جان🙏🍃
🥀کودکیار مهدوی محکمات:👇
🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی_از_منتظر_کوچولوها
#جان_فدا
ارسالی از آقا حسین حسن پور کلاس اول از مدرسه سینا🌸
ممنون حسین جان🙏🍀
🥀کودکیار مهدوی محکمات:👇
🆔@koodakyaremahdavi
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸زهرای کوثر آمد
🌸خندان و شاد و خوشرو
🌸با دامنی پر از گل
🌸با غنچه های خوشبو
🌸روی سرش ستاره
🌸یک تاج آسمانی
🌸بر صورت قشنگش
🌸لبخند مهربانی
🌸بابای خوب زهرا
🌸بوسید صورتش را
🌸او با فرشته ها گفت
🌸شکر خدای دانا
گلدونه های عزیز🌼تولد حضرت فاطمه سلام الله علیها؛ مادر مهربون امام زمان ارواحنافداه و همه ما بچه شیعه ها مبارک باشه👏🎈🎉
بحق حضرت زهرا سلام الله علیها اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
🍀کودکیار مهدوی محکمات(تخصصی ترین کانال مهدی باوری در کودکان):👇
🆔@koodakyaremahdavi
🔹قرعه کشی سفر مشهد مقدس:
👌 اعزام ۲۷ رجب(زیارت رجبیه آقا امام رضا علیه السلام )
گروه مهدی یاوران محکمات:
https://eitaa.com/joinchat/3644784665Ce272eb590f
کودک یار مهدوی مُحکمات
📖#رمان_مهدوی 👱♂#محمد_مهدی 📌#قسمت_نوزدهم 💠اما #محمد_مهدی اون روز تمام حواسش به یکی از همکلاسی هاش ب
📖#رمان_مهدوی
👱♂#محمد_مهدی
📌#قسمت_بیستم
🔰دیگه داشت ماه مهر، اولین سال تحصیلی تمام میشد و بچه های سال اول، هم با مدرسه آشنا شده بودن، هم با معلم ها و نظام تعلیم و تربیت
💠 #محمد_مهدی روز به روز خودش رو بیشتر نشون میداد، هم از نظر مذهبی و هم از نظر رفتاری و اعتقادی، یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود. سعید، پسردائی #محمد_مهدی هم مونده بود تو دو گانگی...یا باید رفتار خشک و متعصبانه پدرش رو به پای اسلام می نوشت، یا باید رفتار متعادلانه آقا هادی رو به عنوان رفتار اسلامی می پذیرفت.
👈 اما ساسان! هنوز حواس #محمد_مهدی به اون بود و به راحتی ازش دل نمی کند، از طرفی میدید گاهی عاشق مطالب دینی و قصه های قرآنی هست، اما از طرفی میدید از درون ناراحت هست و گاهی یه گوشه ای گریه می کنه و معلومه گریه به دلیل دوری از خانواده و دلتنگی نیست.
✳️حالا این #محمد_مهدی بود که تونسته بود نظر همه حتی مسئولین مدرسه رو جلب کنه، مخصوصا مدیر مدرسه که بسیار راضی بود و تو همین کمتر از یک ماه که مدرسه ها باز شده بود، به استعدادش پی برد و اجازه میداد زنگ های تفریح، برای بچه ها حرف بزنه و داستان های دینی و مذهبی برای بچه ها بگه
👈واقعا اگر همه معلم ها و مدیران مدارس این طور می شدن، چه بهشتی می شد
💠 گاهی اوقات تو مدرسه وسط حرفهاش، سعید میگفت نه، اینجوری نیست چون بابام یه جور دیگه گفته! اما #محمد_مهدی با استدلال بهش یاد میداد که حرف درست این هست، سعید مدام توی فکر می رفت که واقعا حرف کدوم رو قبول کنه، ازکدوم نوع تفکر و رفتار، الگو بگیره؟
🌀اما باز هم تمام فکر و دهن #محمد_مهدی، روی ساسان متمرکز شده بود. تصمیم گرفت موضوع را با پدرش در میون بگذاره...آقا هادی بعد اینکه با دقت تمام حرفهای پسرش رو گوش کرد بهش گفت...
✍️احسان عبادی
#ادامه_دارد
✅کودکیار مهدوی محکمات:👇
🆔@koodakyaremahdavi
#شعر
#میلاد_امام_محمد_باقر_علیه_السلام
🌸شبیه یک ستاره
🌱تو آمدی به دنیا
🌼همیشه بوده جایت
🌱میان آسمان ها
🌸تو داده ای نشانم
🌱جهان و راهِ شیری
🌼شبیه جدِّ پاکت
🌱تو بهترین دلیری
🌸دهان و حرفِ حَقّت
🌱برای هر مسلمان
🌼همیشه بوده خوشبو
🌱به آیه های قرآن
🌸تو پنجمین وصیّ و
🌱تو پنجمین امیدی
🌼تو پنجمین امام و
🌱تو پنجمین نویدی
🤲بحق امام باقر عليه السلام اللهم عجل لولیک الفرج🤲
🎀کودکیار مهدوی محکمات(تخصصی ترین کانال مهدی باوری در کودکان):👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3
#داستان
#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
✨نعمت های خدا_۱
خیلی دلش گرفته بود😞 فقر و نداری به او فشار آورده بود. به بیرون نگاه کرد. هوا ابری 🌧بود و نم نم باران می بارید. زیر لب گفت: "خدایا چکار کنم؟ تا کی باید اینقدر فقیر و تنگ دست باشم؟ خدایا، کمکم کن! چرا به من...؟"
می خواست گریه کند؛😢 اما می ترسید زن و بچه هایش متوجه شوند. تصمیم گرفت به دیدن ✨امام هادی علیه السلام برود. هر وقت دلش می گرفت، پیش امام می رفت. با دیدن او و حرف های شیرینش☺️ کمی از درد و رنج هایش را فراموش می کرد.
لباسش را پوشید. زیر نم نم باران☔️ به سوی خانه امام علیه السلام حرکت کرد. همین که به خانه امام رسید، دو سه نفر را دید که از خانه ی امام خارج شدند. آن ها را نمی شناخت. حتما از راه دوری به دیدن ✨امام هادی علیه السلام آمده بود. در زد و داخل شد. امام علیه السلام در اتاقی مشغول نوشتن 📝بود. سلام کرد. امام با دیدن او از جا بلند شد. با او دست🤝 داد و حالش را پرسید. گوشه ای نشست. خدمتکار میوه🍎🍊 را آورد. ✨امام علیه السلام نوشتنش را تمام کرد. به چهره غمگین و افسرده ی او نگاه کرد و گفت: "ای ابوهاشم! شکر کدام یک از نعمت های خدای بزرگ را می توانی به جا بیاوری؟"
#ادامه_داستان_در_پست_بعد....👇
کودک یار مهدوی مُحکمات
#داستان #شهادت_امام_هادی_علیه_السلام ✨نعمت های خدا_۱ خیلی دلش گرفته بود😞 فقر و نداری به او فشار آ
#داستان
#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
✨نعمت های خدا_۲
ابوهاشم سر به زیر انداخت😓 نمی دانست چه بگوید.
ای ابوهاشم! 🌟خداوند به تو ایمان قوی داد...به تو سلامتی بخشید. قناعت کردن و صبر کردن به تو آموخت، تا با آن آبرویت را حفظ کند. این حرف ها را زدم چون گمان کردم می خواهی از کسی که این همه نعمت به تو داده، گله و شکایت کنی!🤔
بعد به خدمتکارش اشاره کرد. خدمتکار فوری رفت و با کیسه ی کوچکی💰 برگشت. آن را جلوی ابوهاشم گذاشت و گفت: "در این کیسه صد دینار است." هم با لبخند گفت☺️: "ای ابوهاشم! گفتم که صد دینار به تو بدهند. آن را بگیر!"
ابوهاشم به ✨امام علیه السلام نگاه کرد و گفت: "مولای من حق با شماست. امیدوارم خدا مرا ببخشد! آنقدر فقر و تنگ دستی به من فشار آورده بود که نمی دانستم چکار باید بکنم! از خدا هم ناامید شده بودم و نعمت ها و محبت هایش را از یاد برده بودم. شکر خدا🤲که دوستِ دانا و مهربانی مثل شما دارم!"🤗😍
🤲بحق امام علی النقی عليه السلام اللهم عجل لولیک الفرج🤲
🏴کودکیار مهدوی محکمات(تخصصی ترین کانال مهدی باوری در کودکان):👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3
کودک یار مهدوی مُحکمات
📖#رمان_مهدوی 👱♂#محمد_مهدی 📌#قسمت_بیستم 🔰دیگه داشت ماه مهر، اولین سال تحصیلی تمام میشد و بچه های سا
📖#رمان_مهدوی
👱♂#محمد_مهدی
📌#قسمت_بیست_و_یکم
🔰آقا هادی بعد اینکه با دقت تمام حرفهای پسرش رو گوش کرد بهش گفت حتما برو جلو و ترس و خجالت رو بذار کنار و باهاش صحبت کن، دلیل رو ازش بپرس. باهاش رفیق بشو، سعی کن با رفاقت، مهربانی و دوستی از مشکلاتش خبر دار بشی و بعدش سعی کن حل کنی..منم کمکت می کنم.
خداروشکر با این توصیفهایی که کردی، مشکل مالی ندارن، اما خب همه مشکلات که فقط مالی نیست، اما حتما تلاش کن مشکلاتش رو حل کنی، روایت از امیرالمومنین (علیهالسلام) داریم که شیعیان ما را در هنگام اوقات نماز و کمک به برادران دینی خود بشناسید.
بدون پسرم که شیعه بودن فقط به اسم نیست، باید همراه با عمل هم باشه، عمل ما هست که ما رو نجات میده، اگه مشکلش رو حل کنی با آسوده خاطرِ بیشتری درس میخونه و موفق میشه و تو هم در همه موفقیت هاش شریک هستی
💠#محمد_مهدی اون شب رو با آرامش خوابید، می دونست که موفق میشه، صبح وقتی برای نماز از خواب بلند شده بود، پدرش گفت بعد از نماز با امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشـریف) صحبت کن و ازش کمک بخواه که تو این مسیر کمکت کنه...انشالله کمکت می کنه و موفق میشی
#محمد_مهدی بعد از یه سلام به حضرت، شروع به صحبت کردن با آقا کرد.آقا جان، می دونم که صدای منو می شنوی، می دونم که دردها و مشکلات همه ما رو میدونی، می دونم که خبر داری ساسان چه مشکلی داره که اینقدر گرفته و غمگین هست، می دونی که اگه اینجوری ادامه بده، هم به درسهاش لطمه میخوره و هم به زندگیش...من مطمئن هستم که میتونه شیعه خوبی برات بشه، اما این مشکلاتش...کمکم کن آقا تا کمکش کنم، تا مشکلاتش حل بشه و بتونه برای شما سربازی کنه...قول هم میدم خودم در حد توانم کمکش کنم، هرجا کمک خواست کمک کارش باشم...شما فقط کمکم کن
🌀بعد خوردن صبحانه، آماده شد تا با ماشین پدرش بره مدرسه، دوباره تو ماشین با پدرش در این باره حرف زد و به کار خودش ایمان و اعتماد بیشتری پیدا کرد...با خوشحالی از ماشین پیاده شد و رفت مدرسه...امروز یک ماموریت مهم داشت #محمد_مهدی
✍️احسان عبادی
#ادامه_دارد
✅کودکیار مهدوی محکمات:👇
🆔@koodakyaremahdavi
#میلاد_امام_جواد_علیه_السلام
سلاااام بچه ها😍حالتون خوبه؟
تولد امام جواد علیه السلام و تولد حضرت علی اصغر علیه السلام رو به همتون تبریک میگیم 👏🎈🎂
میدونین امام جواد علیه السلام امام چندممونه؟
بابای امام جواد اسمشون چیه؟
درسته امام رضا علیه السلام❤️
👈یه روزی امام جواد داشت از یه کوچه رد میشد، بچه ها اون زمان امام جواد ۹ سالش بود، مامون هم که با همراهانش برای شکار بیرون اومده بود به همون کوچه رسید و با غرور به مردم نگاه میکرد و همه به او احترام میگذاشتند و راه را برای او باز میکردند😧
حتی چند تا بچه ای که تو کوچه در حال بازی بودند صدای اسب🐎 مامون رو که شنیدن همگی از ترس پا به فرار گذاشتند🚶♂️
اما ✨امام جواد علیه السلام بدون ترس، سر جای خودش ایستاده بود...مامون جلوتر که رسید با تعجب پرسید: تو چرا سرجات وایسادی و کنار نرفتی؟😳
✨امام جواد فرمود: ایستادم چون راه تنگ نبود که با رفتنم راه را بازکنم و اشتباهی هم نکردم که از کسی بترسم😊
مامون گفت: چه خوب حرف میزنی؟اسمت چیه و فرزند کی هستی؟
امام فرمود: محمد فرزند امام رضا💜
بچه ها....امام مهدی عزیزمون💗هم مثل امام جواد علیه السلام خیلی شجاع و قوی هستند و وقتی ظهور کنن تمام آدم های ظالم و ستمگر رو از بین می برند و از هیچ چیزی هم نمی ترسند😃
بیاییم تو این روز قشنگ دستامون رو بالا ببریم و برای ظهورشون دعا کنیم🤲
🌸کودکیار مهدوی محکمات:👇
🆔@koodakyaremahdavi
#میلاد_امام_علی_علیه_السلام
🌸فرشته بوسه می زند
🍃به دست تو، به پای تو
🌸فرشته بوسه می زند
🍃به روی با صفای تو
🌸تمام آن بزرگی و
🍃قشنگی نجف تویی
🌸صدف شود اگر دلم
🍃درخششِ صدف تویی
🌸برای شادی دلم
🍃تو بهترین بهانه ای
🌸تو معنی قشنگی و
🍃بهشت جاودانه ای
🌸خوشم به اینکه شیعه ی
🍃علی (علیه السلام) و آل حیدرم
🌸خوشم به اینکه بوده او
🍃امام پاک و رهبرم
🎊میلاد امام اول و پدر همه شیعیان، نهایت خوبی و مهربانی و بخشش، مولا و سرور عالم و آدم حضرت علی علیه السلام بر امام زمانمون و همه شما دوستای محکماتی مبارک باد👏 😍
این شب قشنگ
💕 تبریک به همه مردهای خوب دنیا
💕 تبریک به پدرهامون
💕 تبریک به همه شیعیان دنیا...
🎈کودکیار مهدوی محکمات:👇
🆔@koodakyaremahdavi
#وفات_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
▪️رفته به آسمون ها
▪️خواهر خوب امام
▪️می شنوه وقتی می گیم:
▪️حضرت زینب سلام
سلام بچه ها
🏴امروز یکی از روزهایی هست که امام زمان مهربان ما، خیلی خیلی غم دارند و شال سیاه خود را به گردن انداختن😭 چون روز رحلت عمه جانشون حضرت زینب(سلاماللهعلیها) هست.🥀🕯
✨امام مهدی علیه السلام خودشون فرمودن که خدا رو بحق عمه جانم زینب سلام الله علیها قسم بدید تا ظهور منو هر چه زودتر برسونن پس بیاین همگی با هم دستامون رو بالا ببریم و از خداجون بخوایم که به حق حضرت زینب سلام الله علیها امام مهربون ما رو هر چه زودتر به ما برگردنن🙏😢
🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲
☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
کودک یار مهدوی مُحکمات
📖#رمان_مهدوی 👱♂#محمد_مهدی 📌#قسمت_بیست_و_یکم 🔰آقا هادی بعد اینکه با دقت تمام حرفهای پسرش رو گوش کرد
📖#رمان_مهدوی
👱♂#محمد_مهدی
📌#قسمت_بیست_و_دوم
🔰بذارین از این جای قصه به بعد رو از زبان خود #محمد_مهدی بشنویم
💠من وارد مدرسه شدم و بعد مراسم صف که اکثر اوقات، خودم قاری قرآنش بودم، وارد کلاس شدیم. رفتم کنار ساسان نشستم، یعنی با اجازه خانم معلم جای خودم رو تو کلاس تغییر دادم و رفتم دقیقا کنار ساسان تا بیشتر حواسم بهش باشه
🍃سعید کمی ناراحت به نظر می رسید، فکر کنم انتظار داشت برم پیش اون بشینم که فامیل هم هستیم و خلاصه هم تو درس ها کمکش کنم هم اینکه بیشتر احساس راحتی کنه، اما خب نمی دونست که من یه دلیل محکم برای این کار خودم دارم...دوست داشتم بدونم خود ساسان چه احساسی داره از اینکه اومدم پیشش، اما راستش هرکاری نکردم نفهمیدم، گذاشتم موقع زنگ تفریح، آخه خوراکی های خوشمزه ای همراهم آورده بودم که بعید می دونستم بخواد دست من رو رد کنه!!!
✳️اون روز خانم معلم علاوه بر درس های مدرسه، داستان حضرت نوح رو برای ما تعریف کرد که با وجود این همه سختی و زحماتی که در طی سالهای مختلف کشید، فقط چند نفر بهش ایمان آوردن، اما هیچوقت از مسیر حقی که داشت عقب ننشست...خیلی برام جالب بود، با اینکه این داستان رو می دونستم اما با بیان شیرین خانم معلم طور دیگه ای به دلم نشست
تصمیم قطعی خودم رو گرفتم که زنگ تفریح با ساسان حرف بزنم.
🌀از یه اخلاق خانم معلم خیلی خوشم می اومد، همیشه وسط کلاس وقتی احساس می کرد ما خسته شدیم، یه قصه دینی تعریف می کرد، البته بیشتر قصه های دینی از کتاب داستان راستان شهید مطهری بود، چون سبک و ساده هست به محض اینکه خوندن یاد گرفتم، پدرم پیشنهاد کرده بود بخونمش و واقعا هم عالی بود...تازه گفته بود هرکس آیت الکرسی رو حفظ کنه، تو ارزشیابی پایان کار تاثیر می گذاره و اینجوری تقریبا همه ما حفظ شدیم و وقتی خانم معلم سر کلاس می اومد، بلند می شدیم و از حفظ می خوندیم و بعدش کلاس رو شروع می کردیم.
💠زنگ که خورد رفتم یه سوال از خانم معلم بپرسم که دیدم ساسان نیست...کل حیاط رو دنبالش گشتم اما انگار نه انگار...همیشه جلوی چشم بود، حالا امروز که کار مهمی باهاش دارم غیبش زده رفته...چند دقیقه بیشتر نمونده بود که زنگ کلاس بخوره که دیدم کنار درب نمازخونه، یک جفت کفش هست...کنجکاو شدم، رفتم جلوتر دیدم یه نفر تو نمازخونه هست و قرآن رو بغل کرده و داره زار زار گریه می کنه...دیدم ساسانه
✍️احسان عبادی
#ادامه_دارد
✅کودکیار مهدوی محکمات:👇
🆔@koodakyaremahdavi