eitaa logo
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
368 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3هزار ویدیو
877 فایل
┄┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی ، انگوت، موران ☫✧═┅┄ موسس : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالیٰ دیروز توی جلسه‌ای بودم که کتابی روی میز، توجهم رو جلب کرد. کتاب نسبتاً قطور با جلد سختی بود که عطفش سمت من بود و چند تا کتاب دیگه روش! روی عطف کتاب، عکس شهید «مصطفی صدرزاده» بود، اسم کتاب رو اما به خاطر تایپوگرافی خاصش نتونستم از اون فاصله تشخیص بدم _ بعداً فهمیدم اسمش «سرباز روز نهم»ئه. عکس مصطفی چشمم رو پُر کرده بود و پرت کرده بود به پنج‌،شش سال قبل. پنج،شش سال پیش بود که برای اولین بار با شهید صدرزاده آشنا شدم. «سردار» توی تلگرام دو تا عکس از شهید برام فرستاد و لینک یک ویدیو و بعدش بهم گفت که «باید دربارهٔ این شهدا فیلم ساخت. ما مدیون شهدای مدافع حرمیم و این بار سنگینیه روی دوش‌مون». خودش تو کار هنر و فیلم‌سازی نبود، داشت منو ترغیب می‌کرد که به جای پرداختن به سوژه‌های دیگه، به ساخت فیلم برای شهدا مشغول باشم. لینک رو باز کردم. یک ویدیوی کوتاه بود از گفت‌و‌گوی خانم شهره پیرانی (هَم‌سَرِ شهید داریوش رضایی‌نژاد) با هَم‌سَرِ شهید صدرزاده که خانم پیرانی دربارهٔ دختر شهید حرف می‌زنه و صوتی که از دختر شهید پخش شده و بعد صوت رو پخش می‌کنن و ...؛ بعد از دیدن اون تیکه فیلم و شنیدن اون صدا، دیوانه شده بودم. حالم دیگه دست خودم نبود. مدام اون فیلم رو می‌دیدم و دلم می‌لرزید و بغض می‌کردم. اون دختر پدرش رو می‌خواست و پدر رفته بود. قول گرفته بود که زودِ زود بیاد اما، پدر... تصمیمم رو گرفته بودم. به خودم قول دادم یک فیلم کوتاه دربارهٔ شهید و دخترش بسازم. یک طرح کلی هم به سرم خورده بود و مدام بهش فکر می‌کردم و سعی می‌کردم پرورشش بدم، هر چند می‌دونستم طرح خوبی نیست. چند ماه بعد، توی نمایشگاه کتاب، وقتی توی غرفهٔ انتشارات روایت فتح، دو کتاب دربارهٔ شهید صدرزاده دیدم، تعلل نکردم و هر دو رو خریدم. با خودم گفتم با خوندن‌شون حتماً به یک طرح و قصهٔ مناسبی می‌رسم. بگذریم که تا همین حالا، لای اون دو کتاب رو هم باز نکردم... «سردار» از رفقای دوران مهندسی بود‌. اون موقع هنوز دانشگاه آزاد بودم و مهندسی صنایع می‌خوندم. یک اکیپ هفت نفرهٔ پسر بودیم که حال‌و‌هوامون به هم نزدیک بود و با هم خیلی جور بودیم. سردار هم یکی از افراد اون اکیپ بود. بسیجی و حزب‌الهی بود. مدام اردوی جهادی می‌رفت، از سوریه می‌گفت و آقا از دهنش نمی‌افتاد. دلش هوای سوریه داشت و مدافع حرمی. به خاطر همین خصلت‌هاش بود که صداش می‌کردم «سردار»! هر نوروز، اردوی جهادی می‌رفت کربلا یا نجف، بازسازی حرم. مدام هم بهم می‌گفت بیا با هم بریم، ولی هیچ‌وقت نشد، مثل همهٔ «نشد»های زندگیم، مثل همهٔ «فرصت نکردن»ها! «سردار»، بعد از دیدن درگیریم با اون ویدیوی کوتاه، اومد پای کار و مدام تشویقم می‌کرد که زودتر بسازم. پی‌گیر بود که چی می‌خواد و باید چه کرد. معراج شهدا، جلسه با خانوادهٔ شهید، بودجه و ...؛ هر کاری که لازم بود تا اون فیلم ساخته شه. چند باری هم بهم گفت بیا بریم شهریار سَر مزار شهید، هم زیارت کنیم و هم عهد ببندیم و استارت کار رو بزنیم. من اما هر بار، نتونستم، نشد، نشد...(۱) 🥀@koolebar_Germi
من اون روزا درگیری‌های زیادی داشتم. هم با خودم، هم با آدمای اطرافم، هم با دنیا! از یک طرف حال خوشی نداشتم و منزوی بودم و از یک طرف، مشغول یک فیلم‌نامهٔ کوتاه بودم که خیلی دوست داشتم بسازمش و به آب و آتش می‌زدم تا ساخته شه _ هر چند که در نهایت اونم نشد! همهٔ اینا باعث شد نتونم پروژهٔ شهید رو پِی بگیرم. مدام به خودم قول بعد رو می‌دادم؛ بعد از این ماه، بعد از این ترم، بعد از امتحانا، بعد از تابستون، بعد از این پروژه، بعد از ...! درگیری‌ها و گذر ایام نسیان اورد و دوری. ترم پنج هم که شد، از سردار دورتر شدم. درسامون یکی نبود، یا روزامون، یا ساعت‌هامون. دی هم که رسید، اوضاع بدتر شد؛ تصمیمم رو گرفتم و امتحانا رو ندادم و مرخصی رد کردم و نشستم پای درس خوندن واسه کنکور، واسه تغییر رشته به «فلسفه»... دی اما اوضاع رو برای سردار هم عوض کرد. دی ۹۶ که تموم شد، سردار دیگه اون آدم سابق نبود، فرق کرده بود، چپ کرده بود. سرداری که آقا و انقلاب از دهنش نمی‌افتاد، سرداری که سر انتخابات ۹۶ با همهٔ بچه‌های بنفش کَل مینداخت، سرداری که هاشمی و روحانی رو خائن و ضدانقلاب می‌دونست، سرداری که اولین بار با اون پام به راه‌پیمایی روز قدس باز شد؛ سردار تاب نیورده بود. توی‌ همون روزهای شلوغ دِی از ظلم می‌گفت و از این‌که مُلک با کُفر باقی می‌مونه، اما با ظلم‌ نه! منِ ساده اما نفهمیده بودم چه خبره، مشامم هنوز حساس نشده بود. چند ماه بعد _ احتمالاً بعد از کنکور _ وقتی که بعد از مدت‌ها همو دیده بودیم و با هم داشتیم از جایی بر می‌گشتیم، شروع کرد به خالی کردن دلش و بعد از شنیدن حرف‌های تُندش علیه آقا و نظام، تازه شَستم خبردار شد که ای دلِ غافل، سردار از دست رفت... سردار از دست رفته بود. دیگه اون آدم سابق نبود. دیگه کاری به نظام نداشت، به جهادی و سوریه، به بسیج و سپاه. بعضی وقت‌ها حتی طعنه می‌زد، متلک می‌گفت و تُندی می‌کرد. من دیگه به خاطر تغییر رشته کم‌تر می‌دیدمش، شاید هر چند ماه که هفت نفرمون دور هم جمع می‌شدیم. اونم دیگه مشغله‌های خودش رو داشت. قید ازدواج رو زد، از کار پدرش بیرون اومد و زد تو‌ خط دلار و بورس آمریکا. سیگار اومد گوشهٔ لبش و توصیف دوست دختر‌ها روی زبونش. هر بار که جمع می‌شدیم و می‌دیدمش، بیش‌تر ناراحت می‌شدم و دلم می‌سوخت.‌ چرا این‌طور شد؟ و چرا من نتونستم کاری بکنم؟ توی جلسه‌ام. دارن حرف می‌زنن. به عکس مصطفی که روی عطف کتابه نگاه می‌کنم.‌ کاش تنبلی نمی‌کردم، کاش امروز و فردا نمی‌کردم، کاش عقب نمینداختم، کاش بیش‌تر اهمیت می‌دادم و نمی‌ذاشتم ذوقِ سردار کور شه. کاش اون روز‌های دی ۹۶ نمی‌ذاشتم این‌طور بگذره. کاش نمی‌ذاشتم سردار به امروز برسه. احساس گناه می‌کنم. مقصرم. نمی‌تونم خودمو ببخشم. کاش مصطفی منو ببخشه. کاش صاحب امشب که مصطفی نذرش شده بود، منو ببخشه. کاش خدا منو ببخشه. کاش سردار منو ببخشه...(۲) 🥀@koolebar_Germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ | من حمید باکری هستم... 🔸یکی از معدود فیلم های موجود از شهید حمید باکری 💢 سالروز شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۶ ✅ @koolebar_germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | قاسم سلیمانی خانواده من است، امکان ندارد اسم او را از پایان نامه‌ام حذف کنم! 🔹 صحبت‌های وحید سعادت‌طلب، دانشجوی ایرانی دانشگاه استکهلم ‎سوئد که ‎ در پایان‌‌نامه دکتری خود از شهید حاج ‎قاسم سليمانی و ‎شهید مطهری و شهید آوینی تجلیل کرد و حالا دانشگاه قصد برخورد با او را دارد! @koolebar_germi
بسمه تعالیٰ برنامه خودسازی شهید مهدی باکری هفته ی دوم یه کاغذ آورد خونه و چسبوند به دیوار اتاق. برنامه ی خودسازی بود که امام سفارش می کردند. مهدی گفت:" از همین امروز شروع می کنیم". 1-یکی از توصیه ها ورزش بود.صبح ها زود بیدار می شدیم.مهدی پنجره ها رو باز می کرد و دور اتاق می دویدیم و ورزش می کردیم. 2-هر هفته دوشنبه و پنج شنبه روزه می گرفتیم. 3-خرج خونه رو حساب می کردیم، از دو هزار و هشتصد تومن حقوق، دویست تومن موند.مهدی چون مدتی شهردار بود، خانواده های نیازمند رو می شناخت.براشون مایحتاج خرید. 4-برنامه ی بعدی، آموزش رانندگی بود.مهدی تاکید داشت حتما یاد بگیرم. 5--خواندن کتاب های شهید مطهری رو هم شروع کردیم.به خواهرش گفته بود، با هم بخوانیم. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ خاطره ای از شهید مهدی باکری صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🥀@koolebar_Germi
16.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیگه جای لاله نداریم شادی روح همه شهدا از صدر اسلام تا کنون وشادی روح اموات شما عزیزان واموات من حقیر صلوات🤲 🍃🌸اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸🍃 🥀@koolebar_Germi
17.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تشییع با شکوه پیکر مطهر شهید یحیی الزین از فرماندهان میدانی حزب‌الله لبنان که در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔰 مراسم تشییع با شکوه این شهید در لبنان و با همراهی مردم و واحد های پیشاهنگی و واحد بسیج حزب‌الله لبنان انجام شد. شهادتت مبارک🥀 _ببینید 🥀@koolebar_Germi
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تقارن روز جانباز با روز عملیات شهیدی که زنده ماند! 🔰در مورخ ۱۹۹۹/۲/۲۴ میلادی در عملیات مرکبا، یکی از جوانان مقاومت اسلامی لبنان در عملیاتی در عمق مناطق دشمن، در منزلی محاصره شد و تعداد زیادی نیروی زرهی و کماندوی دشمن در اطراف منزل به سوی او تیراندازی می‌کردند. اما جرات ورود به منزل را هم نداشتند. در آخر خانه را با موشک هدف قرار دادند. 🔴اما او زنده ماند و با پرتاب نارنجک، دشمن را متفرق و گیج کرد و از پنجره پشتی به داخل دشت جنگل پشت پرید و فرار کرد. 🔳هلیکوپتر دشمن که وی را تعقیب می‌کرد با موشک هوا به زمین او را هدف قرار داد و با اطمینان از اینکه قطعا نابود شده است منطقه را ترک کردند. 🔷اما او پس از ۴۸ ساعت خودش را به دوستانش رساند و به بیمارستان منتقل شد. او که بیست سالش هم نشده بود و نامزد داشت با نام مستعار هادی پسر حسن (به جهت علاقه به نام شهید هادی نصرالله) در بیمارستان بستری شد. 🥀@koolebar_Germi
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما انتقام خون شهدا را خواهیم گرفت و شما خواهید دید. 🔰 منتظر اقدام اتاق مشترک نیروهای مقاومت برای انتقام شهید یحیی الزین هستیم. 👈 حزب‌الله لبنان هنوز اعلام نکرده که فرمانده شهید یحیی الزین در سوریه به دست تروریست های تکفیری به شهادت رسیده یا در حمله هوایی اخیر رژیم صهیونسیتی به کفرسوسه سوریه 🥀@koolebar_Germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا