eitaa logo
خیمه گاه معرفت (نشر خوبی ها )
67 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
68 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۴آبانماه آغازهفته کتاب وکتابخوانی برشمامبارک📔📙📘📗📕📕
📙📔📗 #انگیزشی مساله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه مساله اینه که اگر کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه 📗📔📙
📙📖📔 مقام معظم رهبری: در جامعه اسلامی کتابخوانی باید همگانی وفراگیر شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔔زنگ تفریح 😁لطیفه😁 ﺩﻭ ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ... ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻤﻢ ﺑﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﺜﻼ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ!🤓 ﺍﻻﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟🤔 ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ ﺩﯾﮕﻪ !!! ﻣﯿﮕﻪ :ﺑﯿﺎ ﮐﺘﺎﺑﺘﻢ ﺑﺒﺮ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ بشی😂😂 ✅ دروغ که نگید هم رسوا نمیشید، هم خیر دنیا و آخرت رو به دست میارید. 💠 مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: به من اخلاقى بياموزيد كه خير دنيا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو. - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ✋سلام خدا قوت .روزتون روشن به نور خدایی .😍 محبوبیان امین؛ استان لرستان شهرستان خرم آباد
👌پَنـــدانه... 💕وقتی آنکس که دوستش داریم بیمار میشود، میگوییم امتحان الهی است... 😕ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار می‌شود، میگوییم عقوبت الهیست!! 💕وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود... 😕و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت می‌شود، میگوییم از بس که ظالم بود!! 💡مراقب باشیم....! ⛔️قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم...!! ♨️همهٔ ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا، که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد...😔😔😔 🔺پس عیب جوئی نکنیم، در حالی که عیوب زیادی چون خون در رگهای ما جريان دارد... ✍سمیه آدینه فردی از مبلغین شهرستان قوچان
📖 🌴می‌گویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. 🐪روزی قافله‌ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر می‌رفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار می‌دهد تا در شهر به برادرش برساند. 🍂منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می‌تواند کرد بی آنکه بریزد. 🐪چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر می‌رسد و امانتی را می‌دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می‌کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد. 🍃چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی می‌رود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان می‌کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین می‌ریزد. ✨چون زرگر این را می‌بیند می‌گوید: «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد می‌باشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!»