eitaa logo
#کوثر(18)
286 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
72 فایل
کوثری های باحال ارتباط با مدیر. https://eitaa.com/Pelak_1412 اگه میخوای به صورت ناشناس چیزی بگی بزن رو لینک👇 https://harfeto.timefriend.net/16513017513697
مشاهده در ایتا
دانلود
خداروشکر مثل ما نیستن ما تا بخوایم یه دختر شوهر بدیم یکی دوسال طول میکشه! اینا تو یه سال بچه اولشونم میارن! خوبه دیگه خنده ریزی کردم و آهسته به خودم اشاره کردم: خدا همه موانع ازدواج جوانان رو از روی زمین برداره الهی آمین کتایون از خنده به سرفه افتاد و رضوان تا بناگوش سرخ شد حنانه دلجویانه گفت: نه فدات شم باور کن منظور من چیز دیگه ای بود! چشمکی زدم: میدونم کلا گفتم خدا ریشه بهونه بعضیا رو بخشکونه که دیگه نتونن مردم آزاری کنن رضوان دلخور لب زد: این چرت و پرتا چیه میگی‌؟ گفتم: چیه حرف حق تلخه؟ _من بهت احترام میذارم به فکر آینده تم اونوقت این جای تشکرته؟ _قبول داری مثل خاله خرسه محبت میکنی‌؟ سر درد دلش باز شد: بابا من که حرف غیر منطقی نمیزنم شرایط رو میبینم که یه چیزی میگم مثلا همین داداش آرزو که اون سری گفتم... پشت کردم و لب زدم: باشه بعدا الان خسته ام از پس زبونت برنمیام شب بخیر به کتایون که مسواک به دست از اتاق بیرون میرفت گفتم: میشه چراغ رو خاموش کنی؟ *** کش و قوسی به تنم دادم و خجالت زده از مهمان نوازی صاحب خانه رو به حنانه گفتم: یه پیام بده از حاج آقاتون بپرس این پسرا رسیدن یا نه! کی میخوایم راه بیفتیم ۱۲ ساعته اینجا اتراق کردیم تو این شلوغی حنانه گفت: والا قبل ناهار حاجی رو دیدم تو حیاط گفت ما چهار حرکت میکنیم حالا بچه ها هروقت و هرجا بهمون رسیدن رسیدن کتایون متعجب گفت: یعنی بعد اینهمه پیاده روی بی استراحت همینحوری بیان با ما تا شب؟ صورتم از دلتنگی جمع شد: نه بمونیم یکم بخوابن اینجوری از پا می افتن رضوان گفت: مخصوصا احسان که پشت میز نشینه باز رضا به ورجه وورجه عادت داره حنانه لبخندی زد: داداش مام که هیچی؟ رضوان سرش رو پایین انداخت و سکوت کرد رو به حنانه چشمکی زدم و پرسیدم: راستی حنانه داداشت چکاره بود؟! _چاپ خونه چی! رضوان تصحیحش کرد: انشارات دارن چشمک دوم رو به حنانه زدم: چشمت روشن حنانه خانوم انگار بعضیا بهتر از شما میشناسن آقا داداشتونو حنانه هم با خنده پی کنایه م رو گرفت: چه فایده وقتی از این همه شناخت گوشه چشمی حاصل نمیشه ضحی جون داداش طفلی من چند ماهه خونش تو شیشه ست و بعضیا شب سر راحت به زمین میذارن میبینی؟ رضوان کلافه از جاش بلند شد: من میرم یه کمکی به این بنده خداها بکنم خونه پر مهمون شده تا بیرون بره با خنده بدرقه ش کردیم و بعد به حنانه گفتم: خیالت راحت تا آخر همین سفر عروس خودتونه فقط بسپرش به من لِم این تحفه دست منه حنانه با خواهش و خنده گفت: خدا خیرت بده ضحی جون خیر از جوونیت ببینی مردم بس که پیغام پسغام بردم آوردم این حسین دیگه کشته منو لبخندی زدم: خیره ان شاالله حل میشه ... پنج دقیقه مونده به ساعت چهار، آماده و کوله به دوش، از صاحبخانه خداحافظی و تشکر کرده، زیر نخل حاشیه ورودی باغ منتظر سبحان ایستاده بودیم که کتایون دستی به تنه ی درخت کشید: این نخلم خیلی درخت قشنگیه ها یه تنه بیابون رو سرسبز میکنه سری تکون دادم: آره واقعا هم قشنگ و هم مفید از دور سبحان رو همراه باقی پسرها دیدیم کتایون گفت: إ مثل اینه داداشت اینا هم رسیدن جلو رفتم و بعد از حال و احوال رو به رضا پرسیدم: کی رسیدید؟ _دوساعتی میشه چطور؟ همونطور که راه می افتادیم و وارد کوچه میشدیم پرسیدم: اصلا استراحت کردید؟ خستگیتون در رفت؟ لبخند شیرینی زد: آره بابا وقت واسه خستگی در کردن همیشه هست الان وقت راه رفتنه به ژانت که با دقت از خرمای روی نخلی عکس میگرفت اشاره کرد: وایسا رفیقت عقب نمونه بقیه کمی جلوتر در حرکت بودن و ما ایستاده به انتظار ژانت راه که افتاد با دیدنمون گفت: چیزی شده؟ منتظر من نشید من خودمو بهتون میرسونم رضا با همون حالت محجوب همیشگی جواب داد: شما اینجا غریبید جایی رو نمیشناسید لطفا اگر خواستید بایستید به ما بگید منتظرتون وایسیم اگر خدای نکرده گممون کنید ادامه نداد و راه افتاد ژانت با لبخند ریزی رو به من لب زد: چه داداش نگرانی داری! _نگران نیست مواظبه! راستی ژانت عکسایی که میگیری، با ذکر نام خودت راضی هستی توی آلبوم اربعین منتشر بشه؟ صورتش رو جمع کرد: توی چی؟ _آلبوم اربعین یه نمایشگاهه که چند تا از دوستای رضا هرسال کار میکنن نشریه اش هم چاپ میشه کانال مجازی هم داره عکسای اینجوری خیلی به دردشون میخوره خصوصا عکسای تو که حرفه ای هستن فوری گفت: حتما با کمال میل همه عکسها مال شما فقط با این شرط که اسمی از من نباشه چون میترسم بعدا اونجا به مشکل بخورم به هر حال ممکنه دیگه... _باشه عزیزم پس من شرطت رو میگم بهش حالا یکم سریعتر بیا برسیم به بقیه ... خسته و از نفس افتاده کنار جدول زیر عمود نشست و پاهاش رو دراز کرد: دیگه نمیتونم با این کفش راه بیام پاره شده پام روی آسفالت کشیده میشه! کتایون با دقت نگاهی به کفش و بعد به پاش انداخت: آخه این چیه تو پات کردی واسه پیاده روی اصلا حواسم به کفشت نبود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خـــــــــــدا 🌹تنها اسمی است کہ 🌟هر کجا صدایش زدم 🌹گفت: جـانم 🌹هیچوقت هیچکسو 🌟جـز خـدا صدا نکنید 🌹امیدوارم محتاج هیچکس 🌹جـز خــدا نباشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان و همراهان گرامی ..عیدتون مبارک و منور به ظهور بقیه الله الاعظم ان شاءالله با حضورتان در این جشن بزرگ قلب آقامون رو شاد کنیم۰👋👋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر "صبح" طلوع دوباره خوشبختی و امید دیگرے است بگشاے دلت را به مهربانی و عشق را.... در قلبت مهمان ڪن بے شک شڪوفه هاے "خوشبختے" در زندگیت گل خواهد ڪرد.... سلام صبح اولین شنبه🌤 و هفتمین روز فروردین ماهتون☕️ سرشار از عشق و محبت الهی🍃🌹 ❖ @kosar_18
•❥•♠️•❥• تا امروز، در هیچ جای تاریخ نوشته نشده که کسی چیزی را از سکوت یا چشمان کسی خوانده باشد! چشمان شما کاغذ فکس ندارد که بلینگ کند و خش خش کاغذ از خودش خارج کند تا ما حرفهای نگفته تان را از رویش بخوانیم!! سکوت شما هم دود نمیدهد! که ما از سفیدش بفهمیم فلان است و از سیاهش بفهمیم بهمان! راحت حرفتان را بزنید جان عزیزتان! دردتان را بگویید! آخرش هم ننشینید اینور و آنور بگویید سکوتم را نفهمید و نگاهم را نخواند!! رابطه ها و رفاقت هایتان به خاطر همین حرف نزدن هایتان به گند کشیده میشود. مشکلتان را رک بگویید. @kosar_18
کسایی که میجنگن ... زخمی هم میشن ... دیروز با ... امروز با ...🙂 وقتی تیر میخوردن میگفتن فدا سر مهدی فاطمه:) -- این تصور منه ... تویی که داری برای امام زمانت کار میکنی شب و روز ... وقتی مردم با حرفاشون بهت زخم زدن،تو دلت با خودت بگو "فدا سر مهدی فاطمه" ...❣ آقا خودش میاد زخمتو درمان میکنه🙃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💐کوثر💐 💐 @kosar_18 💐
29.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای عجیب خسیس ترین زن جهان که ثروتمندترین زن جهانم بود!!! این فیلم 18 دقیقه است اگه دوست داشتید ببینید اگه من اینقدر پول داشتم یه کار تولیدی بزرگ راه می انداختم اگه شما بودید چه میکردید؟؟؟؟؟؟ نظراتتون رو برام بفرستید به این آیدی👇👇👇👇 https://eitaa.com/Pelak_1412 🌹کوثر🌹 https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
•❥•♠️•❥• خندیدن با فرزند نشان از این دارد که شما از نقش یک والد همیشه سختگیر خارج شده و لحظات خوشی را با او و در کنارش دارید. سعی کنید فضای خندیدن را در محیط خانه به وجود بیاورید. اینکه مدام در آشپزخانه‌ اید، یا در حال روزنامه خواندن، شما را از فرزندتان دورتر و دورتر می‌ کند و او به ناچار به دنیای بازی‌ های رایانه‌ ای پناه می‌ برد. با کودک خندیدن کار مشکلی نیست، ولی با این کار چیزی را به او هدیه می‌ دهید که در تمام عمر به دردش می‌خورد؛ یعنی شاد بودن... @kosar_18