eitaa logo
خانه ایثار نجف آباد
1.9هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
8 فایل
⭕️نجف آباد، قدس غربی. ⭕️ شروع فعالیت از شهریور1399. با حمایت «شهرداری نجف آباد » و استفاده از منابع مختلف از جمله آرشیو «کنگره شهدای نجف آباد» ⭕️ شرعی و قانونی اجازه دارید حتی بدون ذکر منبع، از مطالب این کانال استفاده کنید. @njf_sakha ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️آن‌چه بر «۱۴معصوم» گذشت پرسیدم پس کو تیر، فشنگ و صدای تیراندازی؟! من خیلی ناراحت شدم که چرا در حین این‌که بچه‌های مردم کشته می‌شدند، به ما دروغ می‌گفتند. علی‌اکبر اعتصامی فرماندۀ گردان چهارده‌معصوم لشکر۸ نجف‌اشرف در نوار مصاحبه‌اش با راوی مرکز اسناد که به تاریخ ۱اسفند۶۴ تنظیم شده، ورود و خروج نیروهایش در بخشی از عملیات والفجر۸ طی اسفند۶۴ را این‌گونه به تصویر می‌کشد: ما که ۹شب راه افتاده بودیم، تلاش داشتیم با نشان کردن عوارض مصنوعی همچون سنگر تانک، خودمون را به مقر اصلی عراقی‌ها برسونیم. کمین زیاد داشتند و با کندن گودال‌هایی، تیربارهاشون رو برای شلیک در کمترین ارتفاع مهیا کرده بودند. از ۵سانتی‌متری سطح زمین مثل دِروی گندم، بچه‌ها را می‌زدند. ۱۰تیربار سبک از یک طرف، تیربارهای تانک از روبه‌رو و گرینوف‌ها هم از پشت سر ما رو در یه ۳گوش گیر انداخته بودند. تیم پیشتازی که بیشتر اهل اصفهان بودند، همان اول شهید و زخمی شدند. مرتب منور زده و بچه‌ها زیر آتش دشمن «کُپ» کرده بودند؛ یِه تعدادی که فرستادم جلو، همه ریختند روی زمین. بی‌سیم‌چی یکی از گروهان‌ها موقع شهادت، دستش روی شاسی ماند و این وضع تا مدتی کل ارتباط را مختل کرد. هر چی فریاد می‌زدم که «پاشید برید جلو»، هیچ‌کس تکان نمی‌خورد؛ علتش اعزام اولی بودن بیشتر نیروها و کیفیت رزمی پایین آن‌ها بود. مجبور به صدور دستور عقب‌نشینی شدم. زخمی‌ها به همان حالت سینه‌خیز شروع به عقب آمدن کردند، حدود ۳۰نیروی سالمی که داشتیم هم سلاح و تجهیزاتشون رو ریختند روی زمین و رفتند کمک زخمی‌ها. با ترکشی که بی‌سیم فرماندهی خورد، ارتباط با احمد کاظمی هم قطع شد. ما با یک حالت خسته و کوفته که تمام راه ۱۵۰۰‌متری را سینه‌خیز به عقب برگشته بودیم، همه به ما توپیدند که چرا نرفتید با آن ۴۰نفر نیروی سالمی که دارید، حمله کنید. آیا با این نیرو که فرار کرده و این روحیه را دارد و با این وضعیت بدون سلاح و ماسک‌اش را ریخته و فرار کرده، آیا هیچ عقل کاملی این‌کار را می‌کند که با این ۴۰نفر حمله کند؟ وضع روحی بچه‌ها به قدری بد شد که کادر گردان مجبور شدند برای بلند کردن آن‌ها و تقویت روحی، دست به کار زدن آر‌پی‌جی و شلیک با تیربار شوند. ۲فرمانده گروهان همراه معاون‌هاشون زخمی شدند، ۲معاون هم از دیگر گروهان‌ها به آمار مجروحان پیوستند. بین فرمانده دسته‌ها نیز ۵شهید و۴زخمی داشتیم. به جز چند بی‌سیم‌چی گروهان که زخمی شدند، بقیه از جمله بی‌سیم‌چی خودم به شهادت رسیدند. هشتادزخمی و حدود سی‌شهید داشتیم که یکی از دلایل آن کیفیت پایین نیروها بود؛ آموزش کمی دیده بودند، اعزام اولشان بود و اکثراً غیر بومی محسوب می‌شدند. دلیل دوم، خالی ماندن جناحین ما بود. قرار بود راس ۱۰شب نیروهای لشکر امام حسین از راست و بچه‌های کربلا از طرف چپ عملیات کنند. وقتی سراغ لشکر۱۴ را گرفتیم، گفتند از سمت راست جادۀ بصره دارند می‌کوبند و میاند. پرسیدم پس کو تیر، فشنگ و صدای تیراندازی؟! من خیلی ناراحت شدم که چرا در حین این‌که بچه‌های مردم کشته می‌شدند، به ما دروغ می‌گفتند. لشکر۲۵ هم ساعت ۱۲ و ۳۰دقیقه یعنی دو و نیم ساعت دیرتر، با تانک‌ها درگیر شدند. توضیح: علی اکبر اعتصامی از خمینی شهر، جزء بهترین فرمانده گردان های لشکر۸ نجف اشرف بود که سال۶۵ در عملیات کربلای۵ شهید شد. (گزارش ۲۵۱ مرکز اسناد دفاع مقدس، راوی: مهدی انصاری، صفحه۱۳۳ تا۱۳۹) 🎯👈ما را در ایتا دنبال کنید: 🆔https://eitaa.com/n8najaf 🆔http://www.8najaf.ir
⭕️ شهید در روزهای ابتدایی جنگ @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ یکی از دورهمی های نجف آبادی با حضور شهید احمد کاظمی و تعداد دیگری از شهدا @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ جوانی که روی تخت بیمارستان شهیدش کردند ژیان را با دست سر و ته کردیم و همراه دو نفر دیگه، مجروح در بغل نشستم عقب. گفتم نترس و فقط ما رو برسون بیمارستان. گوشه و کنار بیمارستان پُر بود از زخمی و تلاش و تقلای کادر بیمارستان و مردم. توران موحدی که پدرش «علی‌کبابی» در سه‌راه امیدی مغازۀ میوه‌فروشی داشت، سر‌پرستار بیمارستان بود و هوای انقلابی‌ها را داشت. خواست «علی کافیان» که پدرش در کوچۀ دلگشا مغازۀ کاه‌فروشی داشت، را بخوابانم روی تخت و براش خون جور کنم. کافیان هنوز ناله می‌کرد و آب می‌خواست. موحدی تازه از اتاق خارج شده بود که نعرۀ پاسبان‌ها پیچید در راهروی بیمارستان. جمشیدیان، کاظمی و طاهری ژ3 به دست مستقیم می‌آمدند سمت این اتاق. اگر من را با این لباس‌های خون‌آلود می‌دیدند، همان‌جا خلاصم می‌کردند. اشهدم را گفتم و بی‌حرکت ایستادم پشت در. جمشیدیان هم‌زمان با فحش‌های رکیک و ناموسی به سرپرستار و تاکید روی این‌که کسی حق درمانِ مجروحان را ندارد، لگدی به درب کوبید. در طوری باز شد که من را بین زاویۀ خودش و دیوار مخفی کرد. جوان نوزده‌ساله که پاسبان چاق و بد‌دهن شهر را شناخته بود، با وحشت همچنان از تشنگی می‌گفت. جمشیدیان با پوتین رفت روی تخت و چند‌باری شکم مجروح را فشار داد. کافیان، چند نعره زد و همان‌جا شهید شد. از ترس و خشم می‌لرزیدم و هزار جور فکر به ذهنم آمد ولی تکان نخوردم. پاسبان‌ها رفتند سراغ اتاق‌های بعدی و این فرصتی شد برای فرار از اتاقی که خاطره‌اش هنوز برایم زنده مانده. نزدیک در خروجی که رسیدم، شروع کردند به دستور ایست و تیر‌اندازی. از بالای سه پله‌ای که راهروی اورژانس شیر و خورشید را به حیاط می‌رساند، به حالت شیرجه پریدم پایین. بی‌خیال زانو و دست‌های زخمی‌ام شدم و با تمام توانم دویدم داخل کوچۀ پشت بیمارستان. 📌 خاطره یکی از انقلابی نجف آباد که خاطراتش توسط انتشارات مهر زهرا (س) در دست تدوین است. 🆔@najafabadnews_ir_shahid 🆔 http://najafabadnews.ir 🆔https://www.instagram.com/najafabadnews_ir_shahid
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ شهید از نیروهای لشکر 8 نجف اشرف محسوب می شود که 19 دی ماه 65 در سن بیست و پنج سالگی طی عملیات کربلای5 به رسید. @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ انتشار خاطرات شهید با عنوان «حاجت روا». کاری از انتشارات دارخوین و به قلم اشرف سیف الدینی که به انعکاس خاطرات همسر، خانواده و همرزمان شهید می پردازد. شهید نوری یکی از یازده شهید مدافع حرم لشکر زرهی 8نجف اشرف است که در آخرین روزهای اسفند93 در سوریه به شهادت رسید. این اثر که اسفند سال گذشته با قیمت پشت جلد بیست و پنج هزار تومان روانه بازار نشر شده را می توانید با بیست درصد تخفیف به روش های زیر تهیه کنید: ↙️خرید از غرفه با سلام https://basalam.com/ndarkhovain ↙️ارسال پیامڪ به شماره 09134223239
⭕️ شهیدان (نفر اول از سمت راست) و (نفر اول از سمت چپ) @najafabadnews_ir_shahid