چگونه یک کتاب خاطره (Memoir) بنویسیم؟
یک کتاب خاطره در واقع مجموعهای از درسهایی است که در طول زندگی خود آموختهاید و رویدادهایی که پشت سر گذاشتهاید. اما نوشتن یک خاطرهی تأثیرگذار نیازمند ساختار، صداقت و روایت قوی است. در ادامه، مراحل کلیدی برای نوشتن یک کتاب خاطره آورده شده است:
۱. مضمون یا موضوع اصلی را انتخاب کنید
زندگی هر فرد پر از اتفاقات متنوع و پیچیدگیهای فراوان است، اما یک خاطرهی موفق بر یک پیام یا درونمایهی مشخص تمرکز دارد. فهرستی از موضوعات پررنگ و تأثیرگذار در زندگی خود تهیه کنید—رویدادهایی که درسهای مهمی به شما آموختهاند.
۲. خاطرات مرتبط را جمعآوری کنید
پس از انتخاب درونمایه، فهرستی از تمام خاطرات مرتبط را بنویسید. این کار ممکن است چند روز طول بکشد. سعی کنید رویدادهای مهم مانند خاطرات دوران کودکی، اولین شغل، دوستان، خانواده، شکستها، موفقیتها و حتی لحظات پشیمانی را ثبت کنید.
۳. صادق باشید
خوانندگان بهراحتی میتوانند صداقت یک متن را تشخیص دهند. برای نوشتن خاطره، از بازگو کردن اشتباهات و نقاط ضعف خود نترسید. پذیرش آسیبپذیری، متن شما را واقعیتر و تأثیرگذارتر میکند.
۴. "نگو، نشان بده"
به جای اینکه مستقیماً بنویسید "ما دوستان خوبی بودیم"، داستانی را بازگو کنید که عمق دوستی شما را نشان دهد. این تکنیک به خواننده کمک میکند تا به جای شنیدن صرف، آن را تجربه کند.
۵. آسیبپذیری خود را نشان دهید
به ترسها، اشتباهات و چالشهای خود اعتراف کنید. این کار نهتنها خاطرهی شما را از سایر نوشتههای معمولی متمایز میکند، بلکه ارتباط عاطفی عمیقتری با خواننده ایجاد خواهد کرد.
۶. هر داستان را به درونمایهی اصلی گره بزنید
هر خاطرهای که روایت میکنید، باید به مضمون کلی کتاب مرتبط باشد. از پراکندهگویی پرهیز کنید و هر بخش را در خدمت پیام اصلی قرار دهید.
۷. تأثیر خاطرات بر زندگی فعلیتان را نشان دهید
خاطرهنویسی تنها دربارهی گذشته نیست، بلکه دربارهی تأثیری است که این رویدادها بر زندگی کنونی شما داشتهاند. نشان دهید چگونه این تجربیات شما را شکل دادهاند.
۸. شخصیت خود را وارد روایت کنید
خوانندگان میخواهند شما را بشناسند. سبک صحبت کردن، شوخطبعی، طرز فکر و احساسات خود را در متن بگنجانید تا داستانی منحصربهفرد و صمیمی خلق کنید.
۹. آیا خودتان مایلید آن را بخوانید؟
متن خود را از دیدگاه یک خواننده بررسی کنید. آیا جذاب، تأثیرگذار و الهامبخش است؟ آیا داستانهای شما ارزش خواندن دارند؟
۱۰. پیام واضحی داشته باشید
خواننده باید از همان فصل اول درک کند که خاطرهی شما حول چه محور و پیامی میچرخد. یک روایت منسجم و شفاف بنویسید که در ذهن مخاطب باقی بماند.
با رعایت این نکات، میتوانید کتاب خاطرهای جذاب، تأثیرگذار و پرفروش بنویسید 😊
#خاطره_نویسی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
چگونه انگیزه نوشتن پیدا کنیم؟
جسیکا برودی (نویسنده) میگوید:
🎹 شما نمیتوانید با تنها یک بار تمرین در هفته، پیانیست ماهری شوید. به همین ترتیب، نمیتوانید با نوشتن یک روز در هفته، نویسندهای حرفهای بشوید.
هر روز بنویسید.
حتی اگر تنها پنج دقیقه وقت دارید، بنشینید و بنویسید. مهم نیست که چند خط یا چند صفحه مینویسید؛ نکته اصلی این است که نوشتن را به بخشی از برنامه روزانهتان تبدیل کنید.
نوشتن 100 کلمه هر روز، حتی اگر کم باشد، از نوشتن 1000 کلمه تنها در یک روز از هفته ارزش بیشتری دارد.
🪥🧽 به کارهایی که به طور روزانه انجام میدهید فکر کنید.
مسواک زدن، رفتن به مدرسه یا محل کار. شما نیازی به تفکر درباره این کارها ندارید؛ اینها به طور خودکار و بدون تفکر انجام میشوند، چرا که بخشی از روتین زندگیتان شدهاند.
اگر نوشتن را هم به بخشی از روتین زندگیتان تبدیل کنید دیگر هیچگاه از آن غافل نخواهید شد و آن را پشت گوش نمیاندازید. نوشتن به بخشی از زندگی شما تبدیل میشود.
#انگیزشی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
📌 داستان های شاهنامه به زبان ساده
❇️ قسمت بیست و دوم: رزم کیکاووس با پادشاه هاماوران (بخش اول)
پس از فتح مازندران، کیکاووس کشورگشاییهای خود را آغاز میکند. او از ایران به توران، چین، و مکرانزمین لشکر میکشد. تمامی سرزمینها سر به فرمان او فرود آورده و باج و خراج درخواستیاش را میپردازند. اما شاه بَربَرستان به شورش برخاسته و به جنگ با کیکاووس میشتابد.
شاه بربرستان در نبردی سنگین شکست خورده و تسلیم میشود. مدتی نمیگذرد که سپاهی بزرگ از تازیان، به همراه مصر و بربرها، علیه کیکاووس میجنگند. کیکاووس فرمان ساخت کشتیهای فراوان را میدهد و از طریق دریا به سرزمین هاماوران (یمن امروزی) میرود. پس از نبردی سنگین، شاه هاماوران شکست را پذیرفته و درخواست صلح میکند.
در این میان، همراهان کیکاووس به او اطلاع میدهند که شاه هاماوران دختری زیبا به نام سودابه دارد که مانند او در جهان نیست. کیکاووس شیفته سودابه شده و فرستادهای را برای خواستگاری نزد شاه هاماوران میفرستد. شاه هاماوران، با وجود ناراحتی و کینه از کیکاووس، پس از مشورت با سودابه، او را به عقد کیکاووس درمیآورد. اما در دل، قصد انتقام دارد.
✍🏻 کیارش طاهری
@Kia_1386 📩
#هیئت_تحریریه
#رزم_کیکاووس
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
#هفت_طرح_داستانی هفت طرح اصلی در داستان کودک همانطور که میدانید فقط هفت طرح داستانی در تمام دنیا وج
#هفت_طرح_داستانی
2- از فرش به عرش☄️
سیندرلا و جوجه اردک زشت دو نمونه از داستانی هستند که بر مبنای پیرنگ «از فرش به عرش رسیدن» نوشته شده. در ابتدای داستان، یک شخصیت معمولی، بدون هیچ قدرت یا توانایی خاصی وجود دارد که با او بدرفتاری میشود، یا اینکه از کمبود عزت نفس رنج میبرد. ولی در انتهای داستان، زندگیشان دستخوش تحول شده و از آن پس در آرامش و شادی و ثروت زندگی میکنند.
#تمرین:
یک داستانِ کودک با طرح داستانی «از فرش تا عرش» بنویسید و برای ما هم بفرستید.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#داستانک
مراقب
مرد کوچک اندام فریاد زد: «روی سبزه ها راه نرو»
مرد تنومند در جواب گفت: «احمق نشو، سبزه چیزی احساس نمی کند. »
مرد کوچک اندام جواب داد: «باید مراقبش باشی. سبزه به ما زیبایی هدیه می کنند، اما شکننده است.»
مرد تنومند گفت: باشه و قدم زنان دور شد.
سال ها بعد هر دو از این جهان رفتند.
سبزه های گورستان بی هیچ تفاوتی، بر گورهای هر دو روییدند.
✍استیون مک لنود
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
عاشق نوشتنم. عاشق چرخش و پیچوخم کلماتی که در احساسات انسانی تنیده میشوند...
✍️ جیمز میچنر
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
📖 زاویه دید چیست؟
🔹 زاویه دید، در اصطلاح ادبی به این معناست که «راوی کیست؟» یا «داستان را چه کسی روایت میکند؟». به بیان دیگر، زاویه دید یا زاویه روایت، شیوهای است که نویسنده از طریق آن، مواد و مصالح داستان را به خواننده ارائه داده و رابطه خود را با داستان مشخص میکند. سازمانبندی داستان به زاویه دید وابسته است و این انتخاب، تأثیر مستقیمی بر سایر عناصر داستان دارد.
🔹 در حقیقت، شخصیتپردازی، گسترش و تکامل طرح، سبک نگارش، تحول، صحنهپردازی و سایر عناصر داستان، همگی تحت تأثیر زاویه دید انتخابشده قرار میگیرند. برای خواننده مهم است که از همان ابتدا بداند داستان از دیدگاه کدام شخصیت روایت میشود، با چه نگرشی به وقایع مینگرد و چگونه سیر حوادث را دنبال میکند.
🔹 منظور از دیدگاه یا زاویه دید در داستان، فرم و شیوه روایت آن توسط نویسنده است. به عبارت دیگر، دیدگاه، روش نویسنده در روایت داستان است. انتخاب هر شیوه روایت، بر کیفیت، میزان و حجم اطلاعات ارائهشده به مخاطب تأثیری اساسی دارد. گرچه زاویه دید یک عنصر صوری در داستان محسوب میشود، اما نقشی تعیینکننده در میزان صمیمیت، واقعگرایی، باورپذیری و در نهایت، تأثیرگذاری داستان دارد. 💡
🔹 زاویه دید نهتنها به توصیف وضعیت زمانی و مکانی اثر میپردازد، بلکه رویکرد نویسنده نسبت به موضوع را نیز نشان میدهد. انتخاب زاویه دید مناسب، با حال و هوای اثر ارتباطی مستقیم دارد؛ زیرا زاویه دید بر تمامی عناصر داستانی و نمایشی تأثیرگذار است. اگر ایده را روح داستان و طرح را اسکلت آن در نظر بگیریم، زاویه دید لباسی است که داستان به تن میکند.
🔹 زاویه دید مانند دریچهای است که نویسنده برای مخاطب میگشاید تا از آن منظر، داستان را ببیند و بخواند. لحنی که زاویه دید به خود میگیرد، علاوه بر هماهنگی با ویژگیهای فردی راوی، باید با موضوع داستان نیز متناسب باشد.
🔹 همانطور که در فیلمبرداری، جایگاه و محل استقرار دوربین اهمیت دارد و زاویه تصویر تأثیر زیادی بر نحوه نمایش فیلم دارد، در داستان نیز این مسئله که چه کسی روایت را بر عهده دارد، بسیار مهم است. زاویه دید با زبان، نثر، لحن، شخصیتپردازی، پرداخت، تعلیق، فضاسازی، ریتم و دیگر عناصر داستان ارتباط تنگاتنگی دارد.
✍️ مریم بصیری
#آموزش
#زاویه_دید
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#تحلیل_کتاب
سنگ صبور اثر صادق چوبک
رمان سنگ صبور ماجرای افرادی است که در یک خانهی اجارهای حیاط دار قدیمی در اتاقهای مجزا زندگی میکنند. زنی از ساکنین این خانه به نام گوهر ناپدید شده است و این سرآغاز ماجراهاست.
داستان بصورت تک گویی بیرونی یا تک گویی نمایشی از زبان شخصیتهای مختلف بیان میشود. سنگ صبور بیست و چهار فصل دارد و در هر فصل داستان را از زاویهی دید شخصیتهای مختلف داستانی میبینیم.
احمد آقا، بلقیس، کامل زری، جهان سلطان، سیف القلم شخصیت هایی هستند که داستان را از زاویه دید آنها میبینیم. انتخاب این فرم داستانی به خواننده امکان میدهد که به تمام زوایای تاریک داستان نوری تابانده شود و این به اصطلاح چند لتی شدن داستان شده است که صداهای شخصیتهای بیشتری در داستان شنیده شود که هر یک دایرهی لغات، لحن و لهجهی مختص خود را دارد.
شخصیتهای داستان در دل روایت اتفاق گم شدن گوهر خانوم به شرح سرگذشت خود نیز میپردازند و اتفاق گم شدن زن بهانهای میشود تا هر یک زندگی خود و نقش خود در این اتفاق را مرور میکند.
و از این رهگذر ما با زندگی هر یک از این افراد آشنا میشویم. و بهتر بگویم با سیر سقوط هر یک از این افراد از جایگاهی که قبلن بوده اند تا زندگی امروز آشنا میشویم. شخصیت پردازیهای صادق چوبک در این رمان بسیار دقیق و جزئی تصویر شده اند. از ویژگیهای جسمی تا ویژگیهای روحی همه بصورت جزئی به کلمه در آمده اند. شخصیتهای رمان بسیار باورپذیرند.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
🌸ماه روی مصباح هدی در آسمان مدینه نمایان شد و زمینیان، آسمانیان، پیران و جوانان همه از نور چشم رسول، فرزند علی(علیهالسلام) و فاطمه(سلاماللهعلیها) مددد میگیرند.
ولادت سراسر نورِ امام سومین امام حسین (علیهالسلام) مبارک.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
سلام به همهی کتابسفیدیهای عزیز!
میلاد پُر نور امام حسین (علیهالسلام) رو بهتون تبریک میگم. ☺️✨
امروز براتون یه داستانک قشنگ داریم از سرکار خانم زینت سادات قاضی که در قالب #تمرین_۶۸ برامون فرستادن.
بریم با هم بخونیم و لذت ببریم! 👇
من خاکی، مجید افلاکی
نیمه شب مردادماه بود و هُرم گرما شلاق میزد به صورتم. داغی خون راه کشیده بود از کشالهی رانم تا روی پوتین. گویی عقرب نیشم زده باشد. درد امانم را بریده بود. اطرافم پر بود از کسانی که روی زمین افتاده بودند، اما تنها نالههای من به هوا بود. زیر نور منور و رد سرخ گلولهها یکی از رزمندهها که خون از زانویش فواره میکرد، چشمش به من افتاد. به جای ناله و فغان از درد گلولهای که در بدنش فرو رفته بود، چپ چپ نگاهم کرد. «نگاش کن تو رو خدا... مثل بچهها گریه میکنه. اون هم جلوی فرمانده؟! خجالت نمیکشی با این هیکل گندهت؟! قباحت داره والله!»
دلم میخواست بگویم سنم را در شناسنامه دستکاری کردهام، اما حرف فرمانده مجید توی گوشم پیچید: «مواظب باشید اجر کاراتون با ریاکاری از بین نره...»
هیکل درشتم همهجا غلطانداز بود و کسی باور نمیکرد سیزده ساله باشم. فرمانده خودش را روی زمین سُراند تا به من برسد. چفیهاش را دور رانم بست. لبخندی روی صورت خونیاش نشست. دستی به سرم کشید.
دو امدادگر سر رسیدند. خم شدند تا او را بلند کنند. مچ دست یکیشان را گرفت و با صدایی خفه گفت: «اول اون پسره رو ببرید...»
امدادگر سرش را به گوش فرمانده نزدیک کرد و گفت: «نمیشه برادر... نجات جون شما واجبتره... خون زیادی از دست دادید...»
خون از بالای جیب مجید راه کشیده بود تا روی آرم سپاه. همهی توش و توانش را در صدایش جمع کرد و فریاد زد: «کاری رو که گفتم بکن...»
- پس اجازه بدید شما رو منتقل کنیم پشت خاکریز، برگردیم اون رو ببریم.
تانکهای عراقی هر لحظه نزدیک و نزدیکتر میشدند. مجید را بردند و به پلک زدنی برگشتند. چشم که باز کردم، بیمارستان بودم، اما مجید نبود. هیچ کجا نبود. از هر که پرسوجو کردم، کسی از او سراغی نداشت.
بچههای شناسایی گفتند:«انگار مجید آب شده و رفته تو زمین.»
بیسیمچی گفت:«خمپاره خورده همونجایی که امدادگرا مجید رو گذاشتن.»
خاکریز مجید را بلعیده بود.
✍️زینت سادات قاضی
خاطرهای از همرزم شهید مجید ماخانی
#تمرین۶۸
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid