eitaa logo
کلبه ی آرامش خدایی ♥️
1.4هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
8.6هزار ویدیو
149 فایل
کلبه ی آرامش ...همان جایی ست که ترا بخدا میرساند♥️ 🍁هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد 🍁چون گدایی است که حاجت ز گدا میطلبد! 🍀معرفی زندگی با نشاط 🍀پاسخ به سوالات 🍀بیان مطالب ناب 🍀مهمترین هدف تبلیغ امام زمان ارواحنافداه میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣ وزیر اعظم که از همه حکیم‌تر بود، گفت: جناب سلطان شما اگر بخواهید جبران کنید باید کل سلطنت و تاج و تخت و دارایی‌تان را به ایشان بدهید که تازه آن وقت مقابله به مثل کرده‌اید و بدون هیچ لطف اضافه‌ای فقط محبت‌شان را جبران نموده‌اید چرا که آنها هر چه را داشتند به شما تقدیم کردند و شما هم باید آنچه دارید به آنها تقدیم کنید.
5⃣ بعد سوار عرب به سید فرمود: «حالا جناب بحر العلوم حضرت سید الشهداء علیه السلام هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت، همه را در راه خدا داد. پس اگر خداوند به سیدالشهدا علیه السلام این همه مقام و به زائرین و گریه‎ کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد. چون خدا که خدایی‎اش را نمی‎تواند به سید الشهداء علیه السلام بدهد اما در ازای آن، این همه مقامات به او داده است. وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غائب شد و بعد ایشان متوجه می‎شود که آن سید عرب امام زمان علیه السلام بوده است. منبع: کتاب برکات حضرت ولی عصر علیه السلام برگرفته از کتاب عبقری الحسان
✅ماه رمضان و ارتباط با امام زمان ارواحنافداه آیا شما درباره‌ی زیبایی‌های بعد از ظهور امام زمان (علیه‌السلام) چیزی می‌دانید؟🧐 فرستادگان خدا در فرصت‌های مناسب، آخرین حجت خدا و زیبایی‌های ظهور او را برای مردم بیان میکردند تا مردم با اشتیاق قلبی♡ برای فرج او دعا کنند. ⬅️روزی آقا امام صادق (علیه‌السلام) نشسته بودند که فرمودند: بعد از نمازهای ماه مبارک بخوانید: اللّهمّ اَدخِل عَلَی اَهلِ القُبورِ السُّرور، اللّهمّ اَغنِ کلَّ فقیر، الی آخر... و در این دعا، زیبایی‌های بعد از ظهور امام زمان (ارواحنافداه) را به تصویر کشیدند. این دعا، قطعاََ در زمان ظهور امام زمان ارواحنافداه مستجاب می‌شود. در این دعا شادی درگذشتگان، بی نیازی نیازمندان، سیر شدن گرسنگان، پوشیده شدن برهنگان، ادای قرض بدهکاران، شادی افسردگان، بازگشتن غریبان، آزادی اسیران، اصلاح امور مسلمانان، شفای بیماران، گشايش کار همه‌ی دردمندان، برطرف شدن انواع فقر، تغییر حال بد خودمان به حال خوب خدایی، یعنی زیباترین آرزوها را از خالق بی همتا می خواهیم. ظهور امام عصر، بركات مادی و معنوی بسيار زیادی را به همراه دارد كه نباید از هیچ كدام از آن‌ها غافل شويم. ✅زيباترين شگفتی‌های ظهور امام زمان (علیه‌السلام)، حضور امام معصوم در بين مردم است؛ در حالی كه به لطف خدا، توسط امام زمان (علیه‌السلام) همه‌ی بيست و هفت حرف علم به آشکار شده و عقل انسان‌ها كامل می‌شود و همه‌ی گمراهان هدايت می‌شوند. ✅زمان ظهور امام زمان (علیه‌السلام)، دنیا گلستان می‌شود. حیوانات وحشی هم آسیبی به کسی نمی‌زنند. گنج‌ها از زمین بیرون می آید و ثروت‌ها عادلانه تقسیم می‌شود و عمرها طولانی می‌گردد، همه‌ی بيماران شفا يافته، محبّت و صفا و صمیمیت، بین مردم منتشر می‌گردد و عدالت در همه جا و همه چيز گسترده می‌شود و قضاوت‌ها بر اساس حقیقت انجام می‌گيرد. ✅به خاطر همين، در زمان ظهور هيچ فقری نيست؛ نه مادّی، نه معنوی. همه‌ی مردم فقط محتاج خدا و امام زمان علیه‌السلام هستند. امام به همه‌ی پرسش‌ها و نيازهای مردم پاسخ می‌دهند و انسان‌ها در كمال امنيت و آرامش به بندگی خدا می‌پردازند تا به کمال برسند. یک سؤال باقی می‌ماند: ⬅️حالا كه اين‌قدر زمان ظهور زيباست، چرا مردم با زیاد دعا کردن برای ظهور، انتظار آن زمان را نمی‌كشند⁉️ ⬅️چرا مردم به سختی‌ها عادت كرده‌اند و از خدا گشايش کارهای خودشان را كه همان فرج امام زمان (علیه‌السلام) است، نمی‌خواهند⁉️ ⬅️آیا می‌دانید امام زمان مهربان، هر روز بیش از صد بار برای ما دعا می‌کنند ⁉️ اگر همه‌ی ما، دست به دست هم دهيم و امام عزیزمان را بشناسيم و با اتّحاد و هم‌دلی برای ظهور ایشان دعا كنيم، قطعاً امام زمان (علیه‌السلام) زودتر ظهور می‌كنند و همه‌ی ما توانسته‌ايم با زیاد دعا کردن برای فرج امام زمان (علیه‌السلام)، قدمی در راه ظهور امام زمان (علیه‌السلام) برداریم. پس بیاییم، هر روز کارهای زیر را انجام دهیم: 1⃣ صبح به امام زمان (علیه‌السلام) سلام بدهیم. 2⃣ يازده بار سوره توحید بخوانیم. 3⃣ بعد از هر نماز چهل بار در بگوییم: اللهم عجل لولیک الفرج، اگر نتوانستیم، لااقل روزی ۴۰ بار بگوییم. 4⃣ بعد از غذا خوردن و شکر خدا بگوییم: اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان (علیه‌السلام). 5⃣ همه کارهای خیر و ثواب خود را به امام زمان (علیه‌السلام) هدیه بدهیم. 6⃣ به خاطر امام زمان ارواحنافداه با شیعیان بهتر رفتار کنیم و بقیه را ببخشیم.
دانش‌آموزان عزیز قرارمون رو فراموش نكنيد. 💎 امام حسن عسکری علیه السلام : خداوند به موسی علیه السلام فرمود: اگر میخواهی ثواب صد سال روزه ی همه ایام در نامه عملت ثبت شود، مردم را به منجی بشریت آشنا کن! 📕بحار الانوار ج ۲ص۴ جای که به پیامبر اولوالعزم دستور تبلیغ نام امام زمان ارواحنافداه و اثر این تبلیغ داده می شود.. تکلیف ما و راه قرب الی الله از این حدیث کاملا مشخص است... زیبایی های زمان ظهور امام زمان ارواحنافداه را به همه فامیل و دوستان بازگو کنیم. اگر کسی گفت: قیمت اجناس گران شده، بگویید: دعا کنید امام زمان علیه السّلام ظهور کنند، همه چیز فراوان و ارزان میشه. اگر کسی گفت: ظلم شده، بگویید: دعا کنید امام زمان علیه السّلام ظهور کنند، همه جا عدالت برقرار میشه. اگر دیدید کسی مریضه بگویید: دعا کنید امام زمان علیه السّلام ظهور کنند، همه بیماران شفا می گیرند. اگر فقیر دیدید، بگویید: دعا کنید امام زمان علیه السلام ظهور کنند، همه مردم بی نیاز می شوند. هر کسی هر مشکلی داشت، بگویید: زیاد بگو: اللهم عجل لولیک الفرج مشکلات شما برطرف میشه.
خنده حلال.... به دوستم میگم " زرگر " با کدوم "ز" مینویسن؟🤔 میگه با "ز" یه نقطه!!!!! ز😦 ض😳 ظ😯 ذ😐 شما هم از این رفیقای خل و چل دارین؟ 😂😂 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
‏با همکارم تو خیابون قدم می‌زدیم، با مادربزرگش روبه‌رو شدیم، بعد احوالپرسی گفت: دلم لک زده واسه آمریکا و آلمان! گفتم: فکر نمی‌کردم مامان بزرگت اینقدر اهل خارج رفتن باشه!! خندید و گفت: منظورش آرمیتا و آرمان، بچه هامن 😂😂😂 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
-بابا اون اقا تا چند ماه پیش از ماها هم هم بهتر راه میرفت ولی الان به خاطر امنیت من و شما... که بابام پرید وسط حرفو گفت: دختر تو با چند ماه پیشش میخوای ازدواج کنی یا با الانش؟! 😡در ضمن این پسر و این خانواده اگه سالم هم می اومدن من جواب منفی میدادم چه برسه به الان که میدونستم بحث بی فایده هست...اشکامو😭 به زور نگه داشتم و رفتم توی اتاقم..وقتی در اتاق رو بستم بغضم ترکید...صدای گریم بلند و بلند تر میشد..با هر بار یاد آوری آخرین نگاه سید انگار دوباره دنیا خراب میشد روی سرم...دوست داشتم امشب دنیام تموم بشه...ای کاش اتفاقات امشب فقط یه کابوس بود...تا صبح فقط گریه میکردم و مامانم هم هر چند دقیقه بهم سر میزد و نگرانم بود😔 مامانم اومد تو اتاق و گفت : دختر اینقدر خودتو عذاب نده..از دست میریا... -اخه شما که حال منو نمیدونی مامان...دلم میخواد همین الان دنیا تمام بشه😞 -من حال تورو نمیدونم؟! ههه...من حال تو رو بهتر از خودت درک میکنم😌 -یعنی چی مامان؟!😳 -یعنی اینکه....هیچی... ولی دخترم دنیا تموم نشده...کلی خواستگار قراره برات بیاد با کلی افکار و قیافه مختلف نمیگم کیو انتخاب کن و کیو نکن نمیگم مذهبی باشه یا نباشه ولی کسی رو انتخاب کن که ارزشتو بدونه و بتونه خوشبختت کنه اونشب و فردا اصلا تو حال و هوای خودم نبودم اصلا نتونستم بخوابم و همش فکر و خیال صبح شد و دلم گرفته بود دلم میخواست با زهرا حرف بزنم ولی نمیدونستم چی بگم بهش هیچکی نبود باهاش درد دل کنم یاد حرف زهرا افتادم..که هر وقت دلش میگیره میره مزار شهدا لباسم رو پوشیدم و به سمت شهدای گمنام راه افتادم.. نزدیک مزار که شدم.. اااا...اون زهرا نیست بیرون مزار وایساده؟! چرا دیگه خودشه حالا چیکار کنم اروم جلو رفتم -سلام -سلام ریحانه جان و بغلم کرد و گفت: اینجا چیکار میکنی؟😊 -دلم گرفته بود...اومده بودم باهاشون درد دل کنم...تو چرا بیرونی؟! -محمد گفت میخواد حرف بزنه باهاشون و کسی تو نیاد. -زهرا نمیدونم چطوری معذرت خواهی کنم.به خدا منم نمیخواستم... -این چه حرفیه ریحانه.من درکت میکنم اروم به سمت مزار حرکت کردم.و وارد یادمان شدم.صدای سید میومد وکم کم واضح تر میشد ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب ترش نشستم و به حرفهاش گوش دادم ادامه دارد .. https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب تر نشستم و به حرفهاش گوش دادم دیدم با بغض داره درد دل میکنه -شهدا چی شد؟!مگه قرار نبود منم بیام پیشتون ؟! الان زنده موندم که چی بشه؟! که هر روز یه زخم زبون بشنوم؟!... بی معرفتا چرا من رو یادتون رفت و شروع کرد گریه کردن گریه کردن دلم خیلی براش میسوخت...منم گریم گرفته بود ولی نمیتونستم گریه کنم...اروم رفتم پشت سرش... نمیدونستم چی بگم و چیکار کنم... فقط آروم گفتم: سلام آقا سید اروم سرش رو برگردوند و سریع اشکاش رو با گوشه استینش پاک کرد و داد زد: زهراااا مگه نگفتم کسی اومد خبرم کن -اقا سید حالا دیگه ما هرکسی هستیم ؟! -خانم بین من و شما هیچ نسبتی نیست.نه ثبتی نه دینی و نه... لااله الا الله -قلبی چطور؟!اینقدر راحت جا زدید؟!من رو تا وسط میدون اوردید و حالا میخواین که تنها بجنگم؟؟ یعنی حتی اون گفتن عشق دوم و اینا همه دروغ بود؟! چون برای رسیدن به عشق اولتون اینقدر تلاش کردید ولی عشق به ظاهر دومتون چی؟!این شهدا اینطوری پای حرفاشون وایمیستادن؟! -من چیکار باید میکردم که نکردم؟؟ -چرا دیشب جواب بابامو ندادید و از خودتون دفاع نکردید؟؟ -چه جوابی؟!چه دفاعی؟!مگه دروغ میگفت؟!من فلجم...حتی خودمو نمیتونم نگه دارم چه برسه شما رو...کجای حرفهاش غلط بود؟! -اون روز تو دفترتون گفتین این اتوبان دو طرفست... ولی الان با این حرفاتون دارم میفهمم نه ...این اتوبان همیشه یه طرفه بوده...شما فکر میکنید نظر من راجب شما عوض شده؟! حق هم دارید فکر کنید..چون عاشق نشدید تا حالا...و نمیدونید عشق یعنی چی...خداحافظ بلند شدم و به طرف در مزار رفتم که از پشت سر اروم گفت: ریحانه خانم(دومین بار بود که اسمم رو صدا میزد) این اتوبان همیشه دوطرفه بوده ولی وقتی کوه ریزش کنه دیگه راهی باقی نمینونه برگشتم و باز باهاش چشم تو چشم شدم و گفتم: اگه صدبار هم کوه ریزش کنه باید وایساد و جاده رو باز کرد نه اینکه... خداحافظ... و از محوطه بیرون اومدم... چند روز گذشت و از اقا سید هیچ خبری نداشتم...روزها برام تکراری و بیخود میگذشت..فکر به اینکه اینده و سرنوشتم چجوریه دیوونم میکرد.. دلم میخواست یه کاری کنم ولی کاری از دستم بر نمیومد..هر بار درباره سید با بابا حرف میزدم بحث رو عوض میکرد. ادامه دارد ... https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
تا اینکه نصفه شب دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد...سریع خودمو رسوندم بالاسرش...دیدم رو تخت نشسته داره گریه میکنه -چی شده مامان؟! -ریحانه...ریحانه...این پسره اسمش چیه؟؟ -کدوم پسره؟! چی میگید؟! -عههه...همین که اومده بود خواستگاریت - اها...اسمشون سید محمد مهدی هست -با گفتن اسمش گریه های مامان بیشتر شد بابام هم کم کم نگران شده بود و میخواست اورژانس خبر کنه -حالا چی شده مامان؟! -خواب خانم جون رو دیدم (مادربزرگم و همون که اولین بار بهم نماز خوندن یاد داده بود) با همون چادری که همیشه میزاشت توی خونه قدیمیمون بودم دیدم در باز شد اومد تو ولی به من هیچ توجهی نمیکرد و ناراحت بود گفتم مامان چی شده؟! گفت تو ابروی منو پیش حضرت زهرا بردی گفتم چرا؟! گفت خانم میگه برای خواستگاری نوه اش اومده خونه شما ولی بیرونشون کردین گفت به دخترت بگو تو که میترسی محمد مهدی نتونه از دخترت مراقب کنه..این پسر از حرم دختر من مراقبت کرده چطور از مراقبت دختر تو برنمیاد. خانم جون اینارو تو خواب گفت و پا شد و با گریه رفت که بابام گفت: این حرفها چیه زن...حتما غذای سنگین خورده بودی که مامان با گریه میگفت من هیچوقت خوابام غلط نیست مامانم بعد مدتها اومده تو خوابم و از من دلگیر بود ما بد کردیم...نباید بیرونشون میکردیم.. -ولمون کن خانم...میخوای دخترتو بدبخت کنی که چی؟! یه مرده خوشحال بشه -تو از کجا میدونی بدبخت میشه مرد؟؟ -از اونجا تو جامعه به اون اقا نه کار میدن نه پست اجتماعی میدن نه میتونه رانندگی کنه نه میتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون.بازم بگم؟! -تو هم خوشبختی رو چه چیزهایی میدونی خوشبختی یعنی دلت کنار یکی اروم باشه چه تو خرابه باشین چه تو کاخ -این رمانتیک بازیا مال یه سال اول زندگیه..وقتی قسط بانک و اجاره خونه و اسباب کشی و در به دری شروع شد اونموقع میفهمی دلت پیش کی آروم بود و اروم میشه یک هفته همین بحث تو خونه ما بودو منم هم غذام کم شده بود و هم حرف زدنم و فقط غصه میخوردم مامانمم که وضع روحیش خوب نبود و کلا وضعیت خونمون ریخته بود بهم... یه روز صبح دیدم بعد مدتها از مینا برام یه پی ام اومد -سلام ریحانه خوبی؟! -سلام مینا.چه عجب یادی از ما کردی؟! -همونقد که شما یاد میکنی ماهم یاد میکنیم میخواستم بگم آخر هفته بله برونمه -ااااا.. به سلامتی چطور بی خبر؟!حالا اقا داماد کیه؟ -میشناسیش -میشناسم کیه؟! از بچه های دانشگاست؟؟ -اره -کدومشون؟! -اقا احسان -احسان؟! -اره...چیه چرا تعجب کردی؟! -اخه اون که میگفت فقط -نه بابا...بنده خدا میگه از اول هدفش من بودم...میگفت صحبت درباره تورو بهونه کرده بود که باهام حرف بزنه میگفت چون باباش با بابات همکاره تو رودروایسی و به زور بلند شده اومده خواستگاریت و کلی دعا کرده که تو جواب رد بدی -اینا رو احسان بهت گفته؟! -اولا آقا احسان و دوما اره -به هر حال ان شاالله که خوشبخت بشی به آقا احسانم سلام برسون. ممنونم...البته از الان میدونم خوشبختم ریحانه خبر نداری هنوز هیچی نشده یه ویلا تو شمال به نامم زدن -چه خوب...ولی مینا ای کاش میتونستم از جانب یه دوست باهات صحبت کنم ولی میدونم الان هرچی بگم با یه چشم دیگه ای منو میبینی..فقط برات ارزوی خوشبختی میکنم. -ممنونم...نگران من نباش ریحانه...من از پس کارهام برمیام..پس منتظرتما اخر هفته -مینا نمیتونم قول بدم که حتما میام -حتما باید بیای...اتفاقا احسانم اصرار کرد حتما دعوتت کنم. دلم برای مینا میسوخت...میخواستم خیلی حرفها رو بهش بزنم ولی میدونستم الان فکر میکنه شاید از حسادته و ترجیح دادم سکوت کنم و براش دعا کنم خوشبخت بشه...اخه خیلی دختر مهربون و پاکیه و فقط یکم اعتقاداتش ضعیفه...ای کاش میفهمید خوشبختی فقط ویلا و ماشین و... نیست. و اصل کاری اون ارامشیه که باید حس بشه.. وقتی ماجرای خواب مامان رو به زهرا تعریف کردم کلی پشت تلفن گریه کرد و گفت از وقتی سید ماجرا رو شنیده همیشه تو خودشه و میگه ای کاش کاری از دستش برمیومد. ادامه دارد ... https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا