eitaa logo
کلبه ی آرامش خدایی ♥️
1.4هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
8هزار ویدیو
148 فایل
کلبه ی آرامش ...همان جایی ست که ترا بخدا میرساند♥️ 🍁هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد 🍁چون گدایی است که حاجت ز گدا میطلبد! 🍀معرفی زندگی با نشاط 🍀پاسخ به سوالات 🍀بیان مطالب ناب 🍀مهمترین هدف تبلیغ امام زمان ارواحنافداه میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... حجاب ظاهرے.... ریشہ در .... عفاف باطنے دارد.... ڪسے ڪ بخواهدپاڪ باشد.... ظاهرو باطنش رابایدیڪۍ ڪند.... پاڪے دل در.... پاڪے و متانت .... رفتار نمایان میشود.... نمیشود بے قید ولاابالے بود.... و دلے پاڪ داشت 😔 بامن همراه باش👇 💫 @kulbeye_aramesh
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... 💔دلتنگ ارواحنا فداه 🤲 حتما ببینید و نشردهید👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بامن همراه باش👇 💫 @kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🤲 خدایا ما رو حتی شده یک قدم به امام عصرمون نزدیک کن.... بامن همراه باش👇 💫 @kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣ حکایت تشرُّف «ابوراجح حمامی حلّی» خدمت امام عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و عنایت خاصّ آن حضرت به او که به جرم برائت و لعن خلفای غاصب حقّ آقا امیرالمؤمنین علیه السلام مورد ضرب و شَتم قرار گرفت و در بستر مرگ افتاد. علّامه مجلسی (رضوان الله علیه) از ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺤﻤﻴﺪ ﻧﻴﻠﻰ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ‏"ﺍﻟﺴﻠﻄﺎﻥ ﺍﻟﻤﻔﺮِّﺝ ﻋﻦ ﺍﻫﻞ ﺍﻻﻳﻤﺎﻥ" ﺩﺭ ﺫﻛﺮ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ بقیة الله (ارواحنا له الفداء) ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻩﺍﻧﺪ، حکایت کرده است از ﺷﻤﺲ ﺍﻟﺪّﻳﻦ ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﻦ ﻗﺎﺭﻭﻥ (سلّمه الله تعالی) که او گفت: 👇👇👇 ﺭﻭﺯﻯ به حاکم ﺣﻠّﻪ که ‏ﻣﺮﺟﺎﻥ ﺻﻐﻴﺮ نام داشت ‏ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ پیرمردی به نام ﺍﺑﻮ ﺭﺍﺟِﺢ، خلفای غاصب اول و دوم و سوم و معاویه ﺭﺍ لعن می‌کند.
2⃣ ﺣﺎکم حلّه ﻫﻢ وقتی شنید ابو راجِح خلفای غاصب را لعن می‌کند، ﺍﺑﻮ ﺭﺍﺟِﺢ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩه ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭼﻨاﻥ ﺯﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﻰ ﺣﺎﻝ به زﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﻧﺪﺍن‌هایش شکست. سپس به دﺳﺘﻮﺭ ﺣﺎﻛﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺍبو راجِح ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﻮﺯﻥ ﺁﻫﻨﻰ(جوالدوز) ﺩﺭ ﺁﻥ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ بینی اش ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺭﻳﺴﻤﺎﻧﻰ که ﺍﺯ ﻣﻮﻯ ﺯِﺑﺮ ﺗﺎﺑﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺁﻥ ﺑﺮﺩند ﻭ ﺭﻳﺴﻤﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮﻯ به آﻥ بسته ﻭ به دﺳﺖ ﻏﻼﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺩند ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ شهر حلّه ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻨﺪ. ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ می‌گرﺩﺍندند، ﺍﺯ ﻫﺮ ﻃﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺠﻮﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻴﺰﺩﻧﺪ به طوﺭﻯ ﻛﻪ ابو راجح ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭﻯ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ مقابل ﺭﻭﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﻳﺪ. ﭼﻮﻥ ﺧﺒﺮ به حاﻛﻢ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ به قتل برﺳﺎﻧﻨﺪ. ﻣﺮﺩﻣﻰ که ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻭ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍی است ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎﻳﺪ می‌دید، ﺩﻳﺪ ﻭ فعلاََ ﻣﺮﺩﻩﺍﻯ ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ، ﺍﻭ ﺭﺍ به همین ﺣﺎﻝ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ به گردن ﻧﮕﻴﺮﻳﺪ. ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺼﻮﺹ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻢ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ کنند.