....
#ریحانہ
#حجاب_حیا
حجاب ظاهرے....
ریشہ در ....
عفاف باطنے دارد....
ڪسے ڪ بخواهدپاڪ باشد....
ظاهرو باطنش رابایدیڪۍ ڪند....
پاڪے دل در....
پاڪے و متانت ....
رفتار نمایان میشود....
نمیشود بے قید ولاابالے بود....
و دلے پاڪ داشت 😔
بامن همراه باش👇
💫 @kulbeye_aramesh
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
...
💔دلتنگ #امام_زمان ارواحنا فداه
#بسیار_زیبا_و_شنیدنی
#اَللّهُـمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّـکَ_الفَــرَج🤲
حتما ببینید و نشردهید👌
بامن همراه باش👇
💫 @kulbeye_aramesh
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای وصل تو♥️
اصل شادمانی…
#یاصاحبالزمان
بامن همراه باش👇
💫 @kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🤲 خدایا
ما رو حتی شده یک قدم به امام عصرمون نزدیک کن....
بامن همراه باش👇
💫 @kulbeye_aramesh
1⃣ حکایت تشرُّف «ابوراجح حمامی حلّی» خدمت امام عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و عنایت خاصّ آن حضرت به او که به جرم برائت و لعن خلفای غاصب حقّ آقا امیرالمؤمنین علیه السلام مورد ضرب و شَتم قرار گرفت و در بستر مرگ افتاد.
علّامه مجلسی (رضوان الله علیه) از ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺤﻤﻴﺪ ﻧﻴﻠﻰ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ "ﺍﻟﺴﻠﻄﺎﻥ ﺍﻟﻤﻔﺮِّﺝ ﻋﻦ ﺍﻫﻞ ﺍﻻﻳﻤﺎﻥ" ﺩﺭ ﺫﻛﺮ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ بقیة الله (ارواحنا له الفداء) ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻩﺍﻧﺪ، حکایت کرده است از ﺷﻤﺲ ﺍﻟﺪّﻳﻦ ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﻦ ﻗﺎﺭﻭﻥ (سلّمه الله تعالی) که او گفت:
👇👇👇
ﺭﻭﺯﻯ به حاکم ﺣﻠّﻪ که ﻣﺮﺟﺎﻥ ﺻﻐﻴﺮ نام داشت ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ پیرمردی به نام ﺍﺑﻮ ﺭﺍﺟِﺢ، خلفای غاصب اول و دوم و سوم و معاویه ﺭﺍ لعن میکند.
2⃣ ﺣﺎکم حلّه ﻫﻢ وقتی شنید ابو راجِح خلفای غاصب را لعن میکند، ﺍﺑﻮ ﺭﺍﺟِﺢ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩه ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭼﻨاﻥ ﺯﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﻰ ﺣﺎﻝ به زﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﻧﺪﺍنهایش شکست.
سپس به دﺳﺘﻮﺭ ﺣﺎﻛﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺍبو راجِح ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﻮﺯﻥ ﺁﻫﻨﻰ(جوالدوز) ﺩﺭ ﺁﻥ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ بینی اش ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺭﻳﺴﻤﺎﻧﻰ که ﺍﺯ ﻣﻮﻯ ﺯِﺑﺮ ﺗﺎﺑﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺁﻥ ﺑﺮﺩند ﻭ ﺭﻳﺴﻤﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮﻯ به آﻥ بسته ﻭ به دﺳﺖ ﻏﻼﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺩند ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ شهر حلّه ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻨﺪ.
ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ میگرﺩﺍندند، ﺍﺯ ﻫﺮ ﻃﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺠﻮﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻴﺰﺩﻧﺪ به طوﺭﻯ ﻛﻪ ابو راجح ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭﻯ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ مقابل ﺭﻭﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﻳﺪ.
ﭼﻮﻥ ﺧﺒﺮ به حاﻛﻢ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ به قتل برﺳﺎﻧﻨﺪ.
ﻣﺮﺩﻣﻰ که ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺍﻭ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍی است ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎﻳﺪ میدید، ﺩﻳﺪ ﻭ فعلاََ ﻣﺮﺩﻩﺍﻯ ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ، ﺍﻭ ﺭﺍ به همین ﺣﺎﻝ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ به گردن ﻧﮕﻴﺮﻳﺪ.
ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺼﻮﺹ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻢ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ کنند.