مدل درس پرسيدن بابام اينجورى بود كه فقط يه سؤال ميپرسيد.
اگه بلد بودم ميگفت تو كه بلدى، پاشو برو گمشو؛
و اگه بلد نبودم ميگفت تو كه هيچى بلد نيستى،
پاشو برو گمشو بخون
😐😂😂😂
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
یکی از همسایهامون، مُرد
رفتیم مراسم خاکسپاریش
بعد دختره مرحوم که همش داشت گریه میکرد ، یهو گفت اصلا سابقه نداااااااشت بمیــــره.......😢😭😭
😳😳😳😳😳
هیچی دیگه وسط خاکسپاری همه ی وابستگان داشتن سنگ قبر مرحومو گاز میگرفتن.
منم شروع کردم به اذان گفتن
😁😁😁😁😁😁😁😂😂😂
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
خدا ظرفیت منو میدونست بم پول نداد ،
اگه پولدار بودم هرروز میرفتم از عابربانک موجودی حساب میگرفتم
و به بغلیم میگفتم ببخشید این چندتا صفر داره؟😐😂😂😂
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
در حال حاضر تنها نکته
مثبت زندگیم
گروه خونیمه😐😂😂😂
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
باهم بخندیم...✅️
به هم نخندیم...❌️
حیف نون میره باشگاه بدنسازی !
مربی باشگاه به حیف نون میگه :
وقتی بیایی ماه اول بدنت درد میگیره !
حیف نون میگه : قربون معرفتت ! پس من میرم از ماه دوم میام !😂😁😂😂😂😂
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدر همدیگر را بدانیم
شاید فردایی نباشیم ....
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
#قسمت_بیست_و_سوم
یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد؟😭
یه مدت از خونه🏡 بیرون نرفتم...
حتی چادرم رو میدیدم یاد حرفاش میوفتادم درباره چادر...😔😭
درباره اینکه با چادر با وقارترم
خواستم چادرموبردارم😓
ولی نه...❌
اصلا مگه من به خاطر اون چادری شدم که کناربزارم؟؟😕
من به خاطر خدام چادری شدم.
به خاطر اینکه پیش خدا قشنگ باشم نه پیش مردم...😇
حالا اگه به خاطر لج با اون چادرمو بزارم کنار جواب خدارو چی بدم؟!
ولی...
ولی خدایا این رسمش بود...😔
منو عاشق♥️ کنی و بکشونی سمت خودت و وقتی دیدی خدایی شدم ولم کنی؟!
خدایا رسمش نبود...😭😭
من که داشتم یه گوشه زندگیمومیکردم!!😔
منو چیکار به بسیج؟!
اصلا چرا کاری کردی ببینمش؟!👀
اصلا چرا اون اطلاعیه مشهد رو دیدم؟!
چرا از اتوبوس🚌 جا موندم که باهاش همسفر بشم؟!
با ما دیگه چرا!؟!؟!؟
ولی خیلی سخت بود.....😞
من اصلا نمیتونم فراموشش کنم
هرجامیرم
هرکاری میکنم
همش یاداونم💔
یاد لا اله الا الله گفتناش
یادحرفاش
یاد اون گریه ی😭 توی سجده نمازش
میخوام فراموشش کنم ولی...
هیچی.
یه مدت از تابستون🏕 گذشت و من از بچه های دانشگاه دیگه خبری نداشتم...
حتی جواب سمانه هم نمیدادم و شماره همشونو بلاک کرده بودم📱
چون هر کدوم از بچه های بسیج من رو یاد اون پسره مینداخت😔
تا اینکه یه روز دیدم از یه شماره ناشناس برام پیام اومد...📩
-سلام...ریحانه جان حتما بیا دفتر بسیج کارت دارم...حتما بیا...(زهرا )
گوشی📱 رو پرت کردم یه گوشه و پیش خودم نذاشتم
فردا صبح🌤 دوباره یه پیامک📩 دیگه اومد .
(ریحانه حتما بیا...ماجرا مرگ و زندگیه...اگه نیای به خدا میسپارمت👋)
نمیدونستم برم یانه...
مرگ و زندگی؟؟؟!😳
چی شده یعنی؟!
اخه برم چی بگم؟!
برم که باز داغ دلم تازه بشه؟!😭
ولی آخه من که کاری نکردم که بترسم ازش...
کسی که باید شرمنده بشه اون فرمانده ی زشتشونه😤
نه من...
اصلا برم که چی؟! باز داغ دلم تازه بشه؟!
نمیدونم...
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
#قسمت_بیست_و_چهارم
دلمو راضی کردم برم سمت دانشگاه🏤
راستیتش خیلی نگران شده بودم😢
تو این چند مدت اصلا نتونسته بودم فراموشش کنم😩
کم کم اماده شدم که برم سمت دفتر
توی مسیر صد بار حرفهای اون روز رو مرور کردم
صدبار مرور کردم که اگه زهرا چیزی پرسید چی جواب بدم😑
اخه من که چیزی نگفته بودم
اصلا نمیفهمیدم چجوری دارم میرم🚶♀
انگار اختیارم دست خودم نبود و پاهام خودشون راه میرفتن
وقتی وارد دفتر شدم دیدم فقط زهرا نشسته
تا منو دید سریع اومد جلو دیدم چشمهاش قرمزه به خاطرگریه کردن😭
-حدس زدم قضیه رو فهمیده باشه و از دست سید ناراحت شده😔
به روی خودم نیاوردم و سلام گفتم
یهو پرید منو بغل گرفت و شروع کرد به گریه کردن😭
-چی شده زهرا؟!
-ریحانه ..ریحانه
-چیشده؟؟
-کجایی تو دختر؟!
-چی شده مگه حالا؟!😧
-سید...
-آقا سید چی؟! اتفاقی براشون افتاده؟!
-سید قبل رفتنش خیلی منتظرت موند که باز ببینه تورو و بقیه حرفهاشو بهت بزنه ولی نشد
همش ناراحت بود به خاطر تو😔
عذاب وجدان داشت😭
میگفتم که بهت زنگ بزنه ولی دلش راضی نمیشد
میگفت شاید دیگه فراموشش کرده باشی و نخواد دوباره مزاحمت بشه
-الان مگه نیستن؟!😢
-این نامه📜 رو بخون...محمد مهدی قبل اینکه بره اینو نوشت✍ و داد بهم که بدم بهت...میخواست حلالش کنی💚
-کجا رفتن مگه؟؟
-یه ماه پیش به عنوان داوطلب رفت سوریه و دیروز یکی از رفقاش گفت که چند روز هست برنگشته به مقر
بعضیا میگن دیدن که تیرخورده🔫
این نامه📜 رو داد و گفت اگه برنگشتم تو اولین فرصت بهت بدم که حلالش کنی😔
یعنی امکان داره که ایشون ..!!!😯
-هر چیزی ممکنه ریحانه
-گریه بهم امان نمیداد😭...اخه زهرا چرا گذاشتی که برن؟!
-داداش محمد من اگه شهید شده باشه تازه به عشقش♥️ رسیده
داداش محمد ؟!😳
اره...داداش محمد..
ریحانه ای کاش میموندی حرفشو تا آخر گوش میدادی..ریحانه تو بعضی چیزها رو بد متوجه شدی
-چیا رو مثلا؟!
-اینکه من و محمد مهدی برادر و خواهر رضاعی👫 هستیم و عملا نمیتونستیم با هم ازدواج کنیم.
ولی تو فکر کردی ما...
از شدت گریه هیچی نمیدیم😭
صدای زهرا رو هم دیگه واضح نمیشنیدم
فقط صدا اخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید
صدای لا اله الا الله گفتناش😔😭😭😭😭
ادامه دارد
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
#قسمت_بیست_و_پنجم
فقط صدا آخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید😭
صدای لااله الا الله گفتناش😔
من چی فکر میکردم و چی شده بود
از دفتر بیرون اومدم و نفهمیدم چجوری تا خونه🏡 رفتم
توی مسیر از شدت گریه هام😭 اطرافیان نگاهم میکردن😒
ای کاش میموندم اونروز تا ادامه حرفشو بزنه...
رفتم اطاقم و نامه📜 رو آروم باز کردم
دلم نمیومد بخونمش💔
بغضم😢 نمیزاشت نفس بکشم
سرم درد میکرد
نامه📜 رو باز کردم
#به_نام_خدای_مهدی
سلام ریحانه خانم🌸
(همین اول نامه اشکهام سرازیر شد..😭 چون اولین بار بود که داره منو با اسم صدا میزنه)
این مدت که از من دلگیر بودید بدترین روزهای عمرم بود😔
نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم.
اصلا نمیخواستم این حرفها رو بزنم ولی دلم نمیومد نگفته برم
مخصوصا حالا که منظور اون روزم رو بد متوجه شدید😩
باید اعتراف کنم که این فقط شما نبودید که بهم احساسی داشتید
بلکه من هم عاشقتون بودم❤️
از همون روزی که قلب پاکتون رو دیدم
همون موقعی که تو حرم نماز میخوندید و من بی خبر از همه جا چند ردیف عقب تر نشسته بودم و گریه هاتون رو میدیدم وبه قلب پاکتون پی بردم😍
حتی من خودم گفتم بهتون پیشنهاد همکاری تو بسیج رو بدن😈
وقتی دیدم که با قلبتون💙 چادر رو انتخاب کردید خیلی بیشتر بهتون علاقه پیداکردم😇
اما نمیخواستم شما چیزی ازاین علاقه بفهمید😐
من عاشقتون بودم ولی عشقی بزرگتر نمیگذاشت بیانش کنم😓
راستیتش من از کودکی با عشق شهادت💚 بزرگ شدم
و درست در موقعی که به وصال یارم نزدیک بودم عشق شما به قلبم💞 افتاد
حتی عشقتون باعث شد چندبار زمان اعزاممو عقب بندازم😣
حق بدهید اگه بهتون کم توجهی میکردم...حق بدهید اگر هم صحبتتان نمیشدم
چون نمیخواستم بهتون وابسته بشم و توی مسیرم تردیدی ایجادبشه👌
ریحانه خانم🌸
اگر من و امثال من برای دفاع⚔ نرویم و تکه تکه نشیم فردا معلوم نیست چی میشه😔
همه اینهایی که رفتن و برنگشتن عشق یه نفری بودن💓
همه یه چشمی👀 منتظرشون بود
همه قلب💛 مادرها و همسراشون بودن
پس خواهش میکنم درکم کنید و بهم حق بدید
نمیدونم وقتی این نامه رو میخونید من کجا و تو چه حالی هستم؛ آروم گوشه قبرم⚰ خوابیدم یا زنده هستم😕
ولی از همینجا قول میدم اگه برگردم و قسمت بود حتما....
اما اگه شهید شدم خواهش میکنم این نامه رو فراموش کنید و به کسی چیزی نگید و دنبال خوشبختی💝 خودتون باشید.
سرتون رودرد نمیارم
مواظب خودتون باشید
حلالم کنید...😔
یا علی👋
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh