حالاتی که انسان در شب قدر دارد، در طول ایّام سال منعکس میشود.
علامهحسینیطهرانی
رفتم که خار از پا کشم، محمل ز چشمم دور شد
یک لحظه غفلت کردم و صد سال راهم دور شد..
از استاد پرسیدم موبایل دارید؟
گفت: بله
شمارهاش رو گرفتم.
هر وقت زنگ میزدم خاموش بود!
یه روز باهاش لای درختهای دانشگاه قدم میزدم. از تو جیبش موبایل رو درآورد روشن کرد به کسی زنگ زد و دوباره خاموش کرد گذاشت تو جیبش!
گفتم استاد این چه کاریه؟ پس موبایل برای چی گرفتین؟
گفت موبایل نگرفتم که هرکی هر وقت خواست منو پیدا کنه؛ گرفتم خودم هر وقت خواستم به کسی زنگ بزنم!
ولاتریٰ
از استاد پرسیدم موبایل دارید؟ گفت: بله شمارهاش رو گرفتم. هر وقت زنگ میزدم خاموش بود! یه روز باهاش ل
خدا رحمتش کنه؛ چقدر عقلش میرسید.
یکی از بلاهایی که موبایل سر ما میاره همینه که "همیشه در دسترس" میشیم. آدم یکی از اصیلترین نیازهاش، "خلوت" رو داره به فراموشی میسپره و اگر دقیقهای امکان در دسترس بودن رو از دست بده، مضطرب میشه.
وحیدیامینپور
ولاتریٰ
از استاد پرسیدم موبایل دارید؟ گفت: بله شمارهاش رو گرفتم. هر وقت زنگ میزدم خاموش بود! یه روز باهاش ل
ما آزادتریم یا انسانی در ۳۰۰ یا ۷۰۰ سال پیش؟
همیشه از خودم میپرسم شیخ انصاری چطور تمام زندگیاش را رها کرد و قدم در سفری گذاشت که نه مقصدش معلوم بود و نه مسافتش و نه مدت زمانش؟! مرتضی از دزفول به بروجرد رفت، از آنجا به اصفهان، از آنجا به کاشان... صاحبدل فرزانهای را گوشهای از کویر پیدا کرد و سه سال همانجا ماند تا بیاموزد.همانطور که سعدی، همانطور که غزالی، همانطور که مولوی، همانطور که ملاصدرا. آزاد و رها، هزاران فرسخ را بدون معلوم کردن هدف طی میکردند؛ بدون ویزا، بدون بیمه، بدون اینکه در دسترس باشند، بدون رزرو بلیط و هتل... بدون محاسبه جایگاه و سود و زیان و بدون دغدغهی بازنشستگی و حساب بانکی. حالا ما بیمه و حساب بانکی و امکان رزرو اینترنتی بلیط و هتل و فاند و گرنت و... را داریم، ولی مثنوی معنوی، اسفار اربعه، رسائل و مکاسب، بوستان و گلستان، کیمیای سعادت و هیچ چیز دیگری شبیه به آن نداریم. گمان میکنیم آزادتریم، ولی گویی مدرنیته بزرگترین زندان تاریخ بشر را ساخته؛ زندانی با خوراک نیهیلیسم.
همان