#سجاده_عشق
#پارت_نهم
یاوری بود
_بله؟
نزدیک تر شد و یه برگه دستش بود
+تمامِ تلاشم رو کردم ک ثبتِ نام بشید، اینم استعلام، بخدا ظرفیت پره
با نا امیدی پلک زدم
در حالی به کفشاش نگاه میکرد گفت
_ولی اگه بخاید میتونید همراه با دوستتون، خب.... ام... ب.. با ماشینِ من بیاید
حس عجیبی بود، و زوایایِ مختلفی داشت
نمیتونستم در لحظه تصمیم بگیرم
_ممنون آقایِ یاوری، من میتونم فردا بهتون اطلاع بدم؟
+بله حتما، فقط زودتر ک جمعه صبح راه میوفتیم
_درسته، فردا با خانواده صحبت میکنم و بهتون میگم
+منتظرم، یا علی
من باید بینِ بدُ بدتر یکیُ انتخاب میکردم
نرفتن یا رفتن با یه مردِ غریبه ک فقط هم دانشگاهیمه
ولی فهمش انقد زیاد بود ک متوجه شد باید یکی باهامون باشه
نمیدونم، باید یکم فکر میکردم
شاید واقعا قسمت این بود اینجوری برم
نویسنده: دالگاف
#سجاده_عشق
#پارت_دهم
شب همچیز رو برایِ مامان تعریف کردم
مامان هم تصمیم رو به عهده خودم گذاشت
من بد رو انتخاب کردم
چاره ای نبود، در مسیرِ عشق از خیلی چیز ها باید گذشت
بعد از هماهنگی با نبات وسایلم رو جمع کردم و نماز صبحمو خوندم
بعد هم درسامو جمع بستمو روندم به سمتِ دانشگاه
یکی دیگه از خوبی هایِ حضورِ مامان این بود ک ماشینش دستم بود
موقع پیاده شدن یاوری رو دیدم و بهش گفتم میخام باهاش برم
و چقد خجالت کشیدم ازینکه این حرفو بزنم و انقد منُ من کردم ک خودش گفت
: میخاید بیاید؟
هوف، کلاسایِ اونروز گذشت و داشتم برمیگشتم خونه
که نبات رو دیدم
به سمتم اومد و نفس زنان گف
: یسری خرید دارم برایِ راهیانِ نور؟ میتونی منو ببری؟
_چرا ک نه، خودمم خرید دارم، با مامانم هماهنگ کنم شامم بیرون بخوریم
همراه شدنم با نبات هماناُ شل شدنِ جیبم همانا
+دستت درد نکنه زینب، خیلی خوش گذشت
_خواهش میکنم نبات جانم، وسایلت رو زود جمع کن راه بیوفتیم زود
+چشمممم، جمع میکنم ک آقایِ یاوری معطل نشن
چشم غره ای نثارش کردم و رسوندمش خونشون
خداحافظی کردیم و میخاستم برگردم خونه
نگاهی به ساعت کردم
وایییی ساعت یازده بود
گوشیم رو در آوردم ک زنگ بزنم ب مامانم
شت، شارژش تموم شده بود
از مسیرِ میانبر پیچیدم ک زود برسم خونه
وسطایِ اتوبان بنزینِ ماشینم تموم شد .......
نویسنده: دالگاف
امام زمان گم و غایب نشده است،
ما گم شدیم و محجوب گشتهایم !
امام غایب نیست،
تو نمی بینی آقا را !
او حاضر است ؛
چشمت را که اسیر دنیا شده،
اگر از دنیا دست بردارد،
آقا را میبیند .
- حاجاسماعیلدولابی
میگفت :
انقلاب کارمند نمیخواد !
پا کار ِجهادی میخواد ؛
فرق ِحاجقاسم با بقیه همین بود ..
#شایدتلنگر .
أنا قلبي مُشتاقٌ و بُعدُكَ جَمرٌ و نارٌ . . .
دلِ من تنگ است
و دوریِ تو هیزم و آتش .. :)
هدایت شده از خدمات آوین | زهرا بانو
* تعرفہهاي ِخدمات ِآوین 🤍◡◡ .
.
- بنر پر جذب : 30 هزار تومان .
- هر یک ریپ : 10 هزار تومان .
.
- سین زنی با جذب :
هر ۱۰۰ سین : 10 هزار تومان .
.
- لوگو سازی :
فروشگاهی : 60 هزار تومان .
باقی چنل ها : 40 هزار تومان .
.
- استیکر سازی :
کارت بانکی : 15 هزار تومان .
باقی استیکر ها : 20 هزار تومان .
.
- بیو برای کانال :
فروشگاهی : 20 هزار تومان .
باقی چنل ها : 15 هزار تومان .
.
- آنالیز ِکامل ِکانال : 30 هزار تومان .
.
- تحلیل ِکامل ِکانال : 15 هزار تومان .
.
- ادیت عکس : 20 هزار تومان.
ادیت فیلم : 70 هزار تومان .
* از شرایط ِ هماهنگي :
- اندك توضیحي ، از محتواي ِکانال .
- تگ ِکانال ؛ لینك ِخصوصي ِکانال .
.
- پرداخت ، پس از اتمام ِ کار صورت میگیرد .
.
* مِن باب ِ هماهنگي : @Zahra_bano1877 .
#سجاده_عشق
#پارت_۱۱
وای بدتر ازین وضعیت میشد؟
پوتِ بنزین رو برداشتم و کنارِ خیابون وایستادم
تیکه ها رو ک فاکتور بگیریم، ینی هیچکس حاضر نبود کمکم کنه
بعد از نیم ساعت نا امید سوارِ ماشین شدم
سرم رو رویِ فرمون گذاشتم و خوابم برد
+خانوم؟ صدایِ منو میشنوین؟
صدایِ شخصی بیدارم کرد
از ماشین پیاده شدم و با یاوری رو به رو شدم
خدایا؟ چیو میخای ثابت کنی بهم؟
_سلام ببخشید من بنزینم تموم شده دارین کمی بنزین بهم بدین؟
سرش رو لحظه ای بالا گرف
چشماش قرمز بود
با صدای ِ خش داری گفت
+ساعت۲نصفِ شبه، نبات خانوم تویِ تلگرام بهم پیام دادن و گفتن شما نیستین و مادرتون نگرانه
سرمو پایین انداختم و گفتم.......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(امیرعلی)
رویِ تخت دراز کشیدم و نگاهی به چمدونم کردم
من چجوری با دو تا دخترِ نامحرم برم سفر؟
مگه میشد چنین چیزی؟ امیر علیُ این کارا؟ اما.. اما زینب پاک بود
به پاکیش میشد قسم خورد
این چه وضعیِ امیر علی؟ خجالت بکش داری از دخترِ مردم تعریف میکنی؟
نویسنده: دالگاف