#مناسبتی_محرم
🏴باز اين چه شورش است که در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه رستخيز عظيم است کز زمين
بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تيره باز دميد از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گويا طلوع ميکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامي ذرات عالم است
گرخوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جاي ملال نيست
سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است
جن و ملک بر آدميان نوحه مي کنند
گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
▪️@labbayk_ir
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حج_دانشگاهیان
#محرم
من سردار تنهای تنهایم
من درگیر محنت و غمهایم...
▪️سلام بر جناب مسلم بن عقیل
🕊سلام بر اولین شهید کربلا و فرستاده سیدالشهدا (ع) به کوفه
@labbayk_ir
#مناسبتی_محرم
پیرهن مشکی ما را مادرت اندازه کرد
این سیاهی هدیه دخت رسول اکرم است
▪️@labbayk_ir
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مناسبتی_محرم
🏴سلام بیرق سیاه گنبد
سلام ای کتیبه ها و پرچم
سلام ماه ماتم
سلام بر محرم🏴
▪️@labbayk_ir
2.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_بر_حسین
▫️هر صبح چشمان شما سمت یک پنجره باشد کافیست...
سلام بر امام حسین(علیه السلام)
@labbayk_ir
#مقتل_لهوف
▪️سفیر امام حسین(ع)
✔️اعزام جناب مسلم بن عقيل به كوفه
گويد: در اين هنگام امام برخاست و بين ركن و مقام دو ركعت نماز گزارد و از خدا خير امور را خواست. و آنگاه مسلم بن عقيل را فرا خواند و او را از وضع آگاه ساخت، جواب نامه ها را به همراه او براى كوفيان فرستاد كه وعده عزيمت به كوفه را مى داد و محتواى نامه امام اين بود:
عموزاده ام مسلم بن عقيل را به سويتان گسيل داشتم تا رأى و نظر شما را به من گزارش دهد.
مسلم با نامه امام رفت تا به كوفه رسيد، چون مردم از برنامه امام آگاه شدند همگان از آمدن مسلم شادمان گرديدند، مسلم را در خانه مختار بن ابى عبيده ثقفى فرود آوردند، و شيعه نزدش رفت و آمد مى كردند.
پس از اجتماع مردم نزد مسلم، مسلم نامه حسين عليه السّلام را قرائت كرد، مردم مى گريستند تا آن كه 18000 نفر با او بيعت كردند.
عبد اللَّه بن مسلم الباهلى و عمارة بن وليد و عمر بن سعد به يزيد نامه نگاشته از امرمسلم بن عقيل و اوضاع كوفه خبرش دادند و عزل نعمان بن بشير و انتصاب ديگرى را رأى زدند.
يزيد به عبيد اللَّه بن زياد والى بصره نامه نوشت كه تو را حكومت كوفه نيز داديم، و او را از امر مسلم بن عقيل آگاه كرد و خواست تا وى را دستگير و به قتل برساند، عبيد اللَّه آماده حركت به كوفه گرديد.
▪️@labbayk_ir
#مناسبتی_محرم
▪️روز اول،حضرت مسلم بن عقیل(ع)
در نامههای مردم کوفه وفا مجوی
در سینهی خرابهی اینها صفا مجوی
آقای بیکسان بنگر بیکسی من
در کوچههای کوفه یکی آشنا مجوی
اینجا تنور خانه فقط گرم آتش است
در سفرههایشان نمکی جز جفا مجوی
رفته ز یاد قصه ی باران کوفه آه...
در دست پر ز سنگ یتیمان، دعا مجوی
بهر رسیدنت همه گویند: العجل
اما میان سینهی یک تن بیا مجوی
ای ارشد قبیلهی هاشم فدای تو
جز خون برای موی سفیدت حنا مجوی
فکر اسیری حرمت جان من گرفت
در دیدهی حرامی اینان حیا مجوی
با خواهران بگو که در این کوچهها دگر
غیر از سر بریده سر نیزهها مجوی
مسلم فدایی تو شده اینطرف میا
ای زادهی گرامی شاه نجف میا
شاعر:مجتبی روشن روان
@labbayk_ir
3.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
ما همه امام رضایی هستیم
زیر سایه نگاه سلطان
میخونیم کنار سقاخونه
به فدای لب عطشان
▪️اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
@labbayk_ir
2.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_بر_حسین
▫️هر صبح چشمان شما سمت یک پنجره باشد کافیست...
سلام بر امام حسین(علیه السلام)
@labbayk_ir
#مقتل_لهوف
▪️بار بگشائید اینجا کربلاست...
✔️روز دوم محرم الحرام،ورود کاروان به کربلا
راوی گوید:پس حسین(ع)برخاست و سوار اسب شد و به راه افتاد،از هر مسیری که می خواست برود یک بار جلویش را می گرفتند و بار دیگر او را به طرف دیگری می راندند،تا آنکه در روز دوم محرم به کربلا رسید.وقتی به آنجا رسید فرمود:نام این سرزمین چیست؟
گفته شد:کربلا
پس فرمود:«پروردگارا از اندوه و بلا به تو پناه می برم» و فرمود:« این جا جایگاه اندوه و بلاست پایین بیائید و منزل کنید.اینجا مقصد سفرمان و محل ریخته شدن خونهایمان و محل قبرهایمان است.جدم پیامبر خدا مرا به این آگاه نموده است.»
همه پائین آمدند و حر و یارانش هم در کناری توقف و منزل کردند و حسین(ع) نشست و در حالی که شمشیرش را برق می انداخت چنین می فرمود:
«ای روزگار!اف بر تو چه دوستی هستی چه بسیار در صبح و شامت دوستان خدا و خداخواهان کشته شده اند و روزگار به همانند آنان قناعت نمی کندو البته دستور فقط از جانب خداست و زنده ای به سوی راهی می رود این سفر به هر موجود زنده ای چقدر نزدیک است.»
▪️@labbayk_ir
#مناسبتی_محرم
🏴روز دوم محرم،ورود کاروان به کربلا
او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد
سینه زنی عالم بالا شروع شد
این حس مادرانه كه دست خودش نبود
دلشوره های زینب كبری شروع شد
وقت مرور خاطره های گذشته شد
اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد
ذكر حدیث پیرهن سرخ كودكی
حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد
وقتی لباس حنجر او را خراش داد
صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد
"واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع"
دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد
"واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است"
شرمندگی حضرت سقا شروع شد
یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد
غارت نمودن تنش اما شروع شد
شاعر:محسن حنیفی
@labbayk_ir