#مناسبتی_محرم
▪️روز اول،حضرت مسلم بن عقیل(ع)
در نامههای مردم کوفه وفا مجوی
در سینهی خرابهی اینها صفا مجوی
آقای بیکسان بنگر بیکسی من
در کوچههای کوفه یکی آشنا مجوی
اینجا تنور خانه فقط گرم آتش است
در سفرههایشان نمکی جز جفا مجوی
رفته ز یاد قصه ی باران کوفه آه...
در دست پر ز سنگ یتیمان، دعا مجوی
بهر رسیدنت همه گویند: العجل
اما میان سینهی یک تن بیا مجوی
ای ارشد قبیلهی هاشم فدای تو
جز خون برای موی سفیدت حنا مجوی
فکر اسیری حرمت جان من گرفت
در دیدهی حرامی اینان حیا مجوی
با خواهران بگو که در این کوچهها دگر
غیر از سر بریده سر نیزهها مجوی
مسلم فدایی تو شده اینطرف میا
ای زادهی گرامی شاه نجف میا
شاعر:مجتبی روشن روان
@labbayk_ir
3.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
ما همه امام رضایی هستیم
زیر سایه نگاه سلطان
میخونیم کنار سقاخونه
به فدای لب عطشان
▪️اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
@labbayk_ir
2.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_بر_حسین
▫️هر صبح چشمان شما سمت یک پنجره باشد کافیست...
سلام بر امام حسین(علیه السلام)
@labbayk_ir
#مقتل_لهوف
▪️بار بگشائید اینجا کربلاست...
✔️روز دوم محرم الحرام،ورود کاروان به کربلا
راوی گوید:پس حسین(ع)برخاست و سوار اسب شد و به راه افتاد،از هر مسیری که می خواست برود یک بار جلویش را می گرفتند و بار دیگر او را به طرف دیگری می راندند،تا آنکه در روز دوم محرم به کربلا رسید.وقتی به آنجا رسید فرمود:نام این سرزمین چیست؟
گفته شد:کربلا
پس فرمود:«پروردگارا از اندوه و بلا به تو پناه می برم» و فرمود:« این جا جایگاه اندوه و بلاست پایین بیائید و منزل کنید.اینجا مقصد سفرمان و محل ریخته شدن خونهایمان و محل قبرهایمان است.جدم پیامبر خدا مرا به این آگاه نموده است.»
همه پائین آمدند و حر و یارانش هم در کناری توقف و منزل کردند و حسین(ع) نشست و در حالی که شمشیرش را برق می انداخت چنین می فرمود:
«ای روزگار!اف بر تو چه دوستی هستی چه بسیار در صبح و شامت دوستان خدا و خداخواهان کشته شده اند و روزگار به همانند آنان قناعت نمی کندو البته دستور فقط از جانب خداست و زنده ای به سوی راهی می رود این سفر به هر موجود زنده ای چقدر نزدیک است.»
▪️@labbayk_ir
#مناسبتی_محرم
🏴روز دوم محرم،ورود کاروان به کربلا
او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد
سینه زنی عالم بالا شروع شد
این حس مادرانه كه دست خودش نبود
دلشوره های زینب كبری شروع شد
وقت مرور خاطره های گذشته شد
اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد
ذكر حدیث پیرهن سرخ كودكی
حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد
وقتی لباس حنجر او را خراش داد
صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد
"واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع"
دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد
"واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است"
شرمندگی حضرت سقا شروع شد
یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد
غارت نمودن تنش اما شروع شد
شاعر:محسن حنیفی
@labbayk_ir
20.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﴾﷽﴿
#محرم
✔️شب سوم
🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ
🥀حالااومدی
@labbayk_ir
#قرآن_کریم
نگهبان آن خواهیم بود...
بسم الله الرحمن الرحیم
✨قال الله العزیز الحکیم: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
بى ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود (۹. حجر)
✔️محکومیت هتک حرمت قرآن کریم
@labbayk_ir
#محرم
🏴روز سوم،حضرت رقیه(س)
دستگیر عالمم اما دو دستم بر سر است
من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است
گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است
شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است
غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند
هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است
می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است
یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر
در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است
قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است
گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است
وجه تشبیه سر من با سر تو این بود
هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است
شاعر:قاسم نعمتی
@labbayk_ir
#مقتل_لهوف
قسمت سوم
تا زمانی که تو را با لب تشنه نکشیم رهایت نمی کنیم...
پس حسین(ع) را محاصره کرده و در تنگنا قرار دادند تا آنجا که امام و یارانش سخت تشنه شدند.
امام در حالی که بر دسته شمشیرش تکیه کرده بود برخاست و با صدای بلند فرمود:«شما را به خدا سوگند می دهم آیا مرا می شناسید؟» گفتند:به خدا آری تو پسر پیامبر خدا و نوه او هستی
فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید مادرم فاطمه(س)دختر محمد و پدرم علی بن ابیطالب(ع) است؟
گفتند:به خدا آری
فرمود:«شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید مادربزرگم خدیجه دختر خویلد اولین زنی بود که اسلام آورد و آیا می دانید که حمزه سیدالشهدا عموی پدرم است؟ و آیا می دانید که جعفر طیار که در بهشت است عموی من است؟ گفتند:به خدا آری
فرمود:«شما را به خدا سوگند،آیا می دانید که این شمشیری که من بسته ام شمشیر پیامبر خداست و این عمامه،عمامه پیامبر خداست که من بر سر نهاده ام؟گفتند:به خدا آری
فرمود:شما را به خدا سوگند آیا می دانید که علی(ع) اولین مردم بود که اسلام آورد و از همه مردم داناتر و بردبارتر بود و او امام هر مرد و زن مومن است؟ گفتند:به خدا آری
فرمود:پس چرا خون مرا حلال می دانید؟در صورتی که پدرم فردای قیامت ساقی کوثر است و افرادی را از آن دور خواهد کرد مانند شترانی که آنها را از آب دور کنید و در روز قیامت پرچم ستایش در دست پدرم خواهد بود.
گفتند :ما همه اینها را می دانیم اما ما تا زمانی که تو را با لب تشنه نکشیم رهایت نمی کنیم.
@labbayk_ir