هشت نه ساله که دیگه موقع تولدت نمی‌تونیم سوپرایزت کنیم. یعنی تو نیستی که زنگ خونه رو بزنی و من دست پاچه داد بزنم بگم: مهدی اومد. و از اینکه داد زدم با نگاه خانواده مواجه بشم. دندونامو نشونشون بدمو توی تاریکی خونه برم سمت آیفون. در و بزنم و پشت در قایم شم. مامان کیک رو روی اپن بزارن و بابا دو تا فشفشه دستشون باشه. و سیزه که منتظره تو بیای داخل و بمب کاغذ رنگی رو رو سرت بترکونه. تو میای داخل، من داد میزنم: تولدت مبارک. تو میخندی . قشنگ تر میشی. اما نه به اندازه بعد شهادتت، پشت تویتای رفیقت. بمب روی سرت میترکه. کاغذ رنگی های براق لابلای موهای لخت مشکیت جا خوش میکنن. مامان برقارو‌ روشن میکنن. تو دست مامان و بابا رو می‌بوسی. من میپرم بغلت و لپت رو بوس میکنم. زهرا رو در آغوش می‌کشی و باهاش صحبت میکنی. میای میشینی روی صندلی. مامان کیک رو روبروت روی میز قرار میدن. لبخندت، چشمای سیاهت. محاسنت. تو خوشحالی. ما خوشحالیم همه. . پ.ن: تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را❤️‍🩹 @labpar

بله برادرمه. شهید میرزا مهدی صابری متولد ۱۴فروردین ۱۳۶۸ مشهد مقدس شهادت۹ اسفند ۱۳۹۳ سوریه، درعا، تل قرین. (زندگی نامه و وصیت نامه در گوگل قابل دسترسی هست.)

زمانی که می‌بینی خداوند ؛ انواع نعمت را به تو می‌رساند ، و تو معصیت کاری ، از او بترس ! -مولا‌علی'ع' | نهج‌البلاغه‌حکمت‌۲۵

.

کپشن نداشتم😂😂😂

همیشه که نباید عکس خوب از ماه گرفت 🌚

❤️ کفن کنید مرا رو به قبله ی حرمش

- چون دوسش داشتم . . @labpar

🌱 @labpar

😂قیافه ی فنچه فقط. فنچ: داداش ایندفرو ولم کن قول میدم دیگه نیام تو خونتون 😐💔 #جک_جونور

روزگاری که با پدر بگذرد، خوش است 🚌 .

محمد طاها مهدوی اسم پسر خواهرمه. و خواهرم ادمینه. اسم اکانت خواهرم محمد طاها مهدویه، بخاطر مدرسه ی پسرش😁