ݪَبْݒَࢪ
امشب پشت وانت سفیدی نوشته شده بود: به یاد مرحوم میگ میگ... حالا وانتش را جایی پارک کرده بود که کوچه
خواب سمی تا حالا دیدین؟
خواب دیدم با جان ویک و کپتن پرایس(یکی از شخصیت های کالاف دیوتی مدرن وار فار دو.) توی جنگیم و داریم با اسراییلی ها میجنگیم.
گودرت رو ببین شما.
که جان ویک و شخصیت یه بازی که خودش توی جنگ با کل جهانه رو آوردم تو جبهه ی حق.
کار فرهنگی و جنگی رو اینطوری انجام بدید.
😎😎😎
از حق نگذریم خوابی HD و پر از خون و کشتاری بود😂
من وسط خواب گرخیده بودم.
تهشم تیر خوردم.
داشتم جون میدادم، به خونم نگاه کردم و شهید میشدم که دیدم دارم تکون میخورم.
چشامو باز کردم دیدم مامان میگن: پاشو سحری عزیزم. پاشو که دیر شده😊
خدا وکیلی صد بار تو خوابام شهید شدم اما به بعدش نرسیدم.
شاید چون مغزم ذهنیتی نداره از بعد شهادت💔
ان شاء الله همه ی این جمع شهید بشن صلوات .
حالا بعضیا میان میگن ما نمیخایمشهید شیم.
🤣
@labpar
ݪَبْݒَࢪ
استفاده ای که من از کتاب میکنم. برای مثال: میزارمشون زیر لب تاب. برای اینکه لبتاب بیاد بالا تر از سط
و استفاده من از قاب گوشیم برای پر کردن فضای خالی بین کتابا تا کج نایستن..
ما مثل هم نیستیم خانم صابری😭😂!
ݪَبْݒَࢪ
و استفاده من از قاب گوشیم برای پر کردن فضای خالی بین کتابا تا کج نایستن.. ما مثل هم نیستیم خانم صابر
گفتی خانم صابری یاد یه چیزی افتادم😂
بزار برم خونه از کتابام عکس بدم😏
من با قاب گوشی پرشون نکردم😂
ݪَبْݒَࢪ
و استفاده من از قاب گوشیم برای پر کردن فضای خالی بین کتابا تا کج نایستن.. ما مثل هم نیستیم خانم صابر
من براش قاب گوشیه بین کتابا بودم
اما اون کتاب خون نبود😂
سلام
فاطمه صابری ام، گلادیاتور
گوشیم خاموش شده از گوشی لاو دارم استفاده میکنم 😁
دیروز از فرط خستگی، گشنگی و فشار روزه داشتم به نور سفیدی که سمتم میومد لبیک میگفتم😂
روی مبل دراز کشیده بودم و نای نفس کشیدن نداشتم خداوکیلی😂
گوشی روی اپن بود و ازش دور بودم.
قطره ی اشکی بر اثر خمیازه از چشم راستم راهشو کشید و از روی بند دماغم گذشت و رسید به چشم چپم.(چون به پهلو دراز کشیده بودم)
یه جمله ی جالب اومد تو مغزم و گوشی هم ازم دور بود که وییس بگیرم یا یادداشتش کنم.
دیدم زیر زانوی چپم یه شئ سفته😂😂
دیدم عه! خودکاره😄
خلاصه که چون حال بلند شدن هم نداشتم برم برگه بیارم روی ساق پام نوشتم .😂😂
متنی که نوشتم از این قراره:
رودخانه ی باریک اشک هایم، خاک پوستم را قلقلک میدادند.
سر چشمه که چشم هایم بود میجوشید از آب شوری که شاید از بین خون های قلبی میآمد که هر کس تبری از ویترین حرف ها برداشته بود. با تمام قوا بالا برده بود و تق...
کوبیده بود روی قلبی که رگ های جوانش هنوز از شکستگی های قبلی خسته بودند و زخم هایشان هنوز خوب نشده بود.
اون موقع قلبم نشکسته بود فقط روزه منو گرفته بود 😂😂😂💔
تا دیداری دیگر بدرود🔌
ݪَبْݒَࢪ
یا مثلا کاش میشد یه ماهی باشم توی رگای دستت..
تو .
اما وارد رگ هایم شدی ،
و همه چیز تمام شد ..
خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم !
-
غسانکنفانی. @labpar
چیزی که الان این ساعت از شب میخوام:
دو سه نفر باشیم. اگر زیادتر شدیم هم موردی نداره😂
اول فیلم ترسناک بزاریم ببینیم.
بعد وسط فیلم ترسناک یه عالمه مسخره بازی کنیم.
فیلم ترسناک رو نصفه رها کنیم چون من گفتم.🤨😎
دراز بکشیم روی تشک های کنارهم
برقارو خاموش کنیم و از جن بگیم.
خاطرات خنده دار.
کاکائو باشه.
نوشابه مشکی باشه. ترجیحا قوطی😂
یه نفر هم تو جمع باشه که هی با یکی چت کنه و آخرش اونو بزنیم و باهاش قهر کنیم😂😂😂
یکی هم باید حتما باشه که خود مختار بدون اینکه ما بگیم درو قفل کنه 😂
یکی باشه که شکست عشقی خورده باشه و یکمم تراپی کنیم وسط شرو ورا😂
خورشید هم وقتی زد نخوابیم.
انقدر نخوابیم که آخرش یکی بگه غلط کردم😂
@labpar