ݪَبْݒَࢪ
استفاده ای که من از کتاب میکنم. برای مثال: میزارمشون زیر لب تاب. برای اینکه لبتاب بیاد بالا تر از سط
و استفاده من از قاب گوشیم برای پر کردن فضای خالی بین کتابا تا کج نایستن..
ما مثل هم نیستیم خانم صابری😭😂!
ݪَبْݒَࢪ
و استفاده من از قاب گوشیم برای پر کردن فضای خالی بین کتابا تا کج نایستن.. ما مثل هم نیستیم خانم صابر
گفتی خانم صابری یاد یه چیزی افتادم😂
بزار برم خونه از کتابام عکس بدم😏
من با قاب گوشی پرشون نکردم😂
ݪَبْݒَࢪ
و استفاده من از قاب گوشیم برای پر کردن فضای خالی بین کتابا تا کج نایستن.. ما مثل هم نیستیم خانم صابر
من براش قاب گوشیه بین کتابا بودم
اما اون کتاب خون نبود😂
سلام
فاطمه صابری ام، گلادیاتور
گوشیم خاموش شده از گوشی لاو دارم استفاده میکنم 😁
دیروز از فرط خستگی، گشنگی و فشار روزه داشتم به نور سفیدی که سمتم میومد لبیک میگفتم😂
روی مبل دراز کشیده بودم و نای نفس کشیدن نداشتم خداوکیلی😂
گوشی روی اپن بود و ازش دور بودم.
قطره ی اشکی بر اثر خمیازه از چشم راستم راهشو کشید و از روی بند دماغم گذشت و رسید به چشم چپم.(چون به پهلو دراز کشیده بودم)
یه جمله ی جالب اومد تو مغزم و گوشی هم ازم دور بود که وییس بگیرم یا یادداشتش کنم.
دیدم زیر زانوی چپم یه شئ سفته😂😂
دیدم عه! خودکاره😄
خلاصه که چون حال بلند شدن هم نداشتم برم برگه بیارم روی ساق پام نوشتم .😂😂
متنی که نوشتم از این قراره:
رودخانه ی باریک اشک هایم، خاک پوستم را قلقلک میدادند.
سر چشمه که چشم هایم بود میجوشید از آب شوری که شاید از بین خون های قلبی میآمد که هر کس تبری از ویترین حرف ها برداشته بود. با تمام قوا بالا برده بود و تق...
کوبیده بود روی قلبی که رگ های جوانش هنوز از شکستگی های قبلی خسته بودند و زخم هایشان هنوز خوب نشده بود.
اون موقع قلبم نشکسته بود فقط روزه منو گرفته بود 😂😂😂💔
تا دیداری دیگر بدرود🔌
ݪَبْݒَࢪ
یا مثلا کاش میشد یه ماهی باشم توی رگای دستت..
تو .
اما وارد رگ هایم شدی ،
و همه چیز تمام شد ..
خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم !
-
غسانکنفانی. @labpar
چیزی که الان این ساعت از شب میخوام:
دو سه نفر باشیم. اگر زیادتر شدیم هم موردی نداره😂
اول فیلم ترسناک بزاریم ببینیم.
بعد وسط فیلم ترسناک یه عالمه مسخره بازی کنیم.
فیلم ترسناک رو نصفه رها کنیم چون من گفتم.🤨😎
دراز بکشیم روی تشک های کنارهم
برقارو خاموش کنیم و از جن بگیم.
خاطرات خنده دار.
کاکائو باشه.
نوشابه مشکی باشه. ترجیحا قوطی😂
یه نفر هم تو جمع باشه که هی با یکی چت کنه و آخرش اونو بزنیم و باهاش قهر کنیم😂😂😂
یکی هم باید حتما باشه که خود مختار بدون اینکه ما بگیم درو قفل کنه 😂
یکی باشه که شکست عشقی خورده باشه و یکمم تراپی کنیم وسط شرو ورا😂
خورشید هم وقتی زد نخوابیم.
انقدر نخوابیم که آخرش یکی بگه غلط کردم😂
@labpar
😐💔
داااااااااااااااااااااااد.
ساعتای یک و نیم اینا بود که سوییچ رو برداشتم تا بیام سمت خونه ی لاو.
ماشین رو چفت در پارک کرده بودم. برای همون تا اومدم بیرون در و پشت سرم بستم.
قفل ماشین رو باز کردم که دیدم
یک انسان سیاه پوش با چادر و پوشیه داره از وسط کوچه میاد سمت من و میگه دارم میام، دارم میام.
وااای یا جرجیس نبی ع.
پرهام ریخته بود از ترس. نشستم سریع تو ماشین و تا اومدم در هارو با ریموت قفل کنم
سوییچ تو چادرم گم شدم😐💔😂
اقااااااااا
یعنی تموم شد. داشت نزدیک و نزدیک تر میشد که درو قفل کردم .
ایشون پیچید تو کوچه و من هم دنده عقب گرفتم و بعد دنده یک و سریع با سرعت اومدم سمت خونه ی لاو.
خلاصه که اره😂😂
ولی خیلی ترسناک بود موقعیتم.
چون تخیل بالایی دارم😂😂
در مواقع عادی که سوار ماشین میشم به این فکر میکنم که مثلاً جنگه باید سریع سوار شم درارو قفل کنم و گازشو بگیرم اما توی این موقعیت خیلی بد بود😂😂😂
خلاصه که اره
@labpar
ݪَبْݒَࢪ
خوشا به کنج اتاقم ؛ خوشا به جهانِ خودم 🕶 :)
کجاست جایِ رسیدن
و پهن کردنِ یک فرش
و بی خیال نشستن ..؟
- سهرابسپهری. @labpar ,