به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند
ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند
حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس
تلخ کامیست اگر شهد و شکر هم بدهند
همه ی غصه ی یعقوب از این بود که کاش
بادها عطر که دادند خبر هم بدهند
ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم
چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند
قوت ما لقمه ی نانیست که خشک است و زمخت
بنویسید به ما خون جگر هم بدهند
دوست که دل خوشی ام بود فقط خنجر زد
دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند
خسته ام مثل یتیمی که از او فرفرهای
بستانند و به او فحش پدر هم بدهند
-
حامدعسکری. @labpar
ݪَبْݒَࢪ
- خون میچکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من میکنم افشردن جان است !- -ابتهاج . @labpar 🤍 .
پای اگر فرسودم و جان کاستم
آنچنان رفتم که خود میخواستم ..
-
ابتهاج. @labpar 🤍 .
ݪَبْݒَࢪ
یکی که عربیش خوبه به خدا بگه اگه پولمو نده مامور میبرم دم مکه😐.
ولی من نیاز دارم یکی محکم بغلم کنه
بعد یواشکی چند میلیارد بزاره تو جیبمو بره🗿..
روز نوشت
امروز ساعت ۳صبح خوابیدم و مسلما ساعت ۱۰ با خشم مامان بیدار شدم😂
با مادر جان کیف میکنم. داشتن به مامان میگفتن: چیکار داری این دخترو بزار بخوابه.
و اینجا بود که من لبخندی زدم و نقشم سوخت، مامان فهمیدن بیدارم😂
و جالب اینجاست وقتی صورتمو شستم اولین چیزی که مامان گفتن این بود: برو علی رو بیار
خلاصه آقا ما رفتیم علی رو از خونه ی لاو برداریم.
لاکپشت طاها رو دیدم و علی رو آوردم خونه.
رفتم بانک یه سر
از بانک اومدم بیرون یه جا نگه داشتم خوراکی بخرم که با علی و طاها بزنیم بر بدن😂
دو تا آقا داشتن با هم دعوا میکردن که یه هو یه پیرزن از ماشینش پیاده شد و گفت صلوات.
اونا دعوا میکردن ایشون میگفت صلوات.
وای خیلی خوب بود 😂😂
اخرشم اونایی که میانجگری میکردن برای اون دوتا مرد اومدن پیرزن بنده خدا رو آروم کنن😂
رسیدم خونه
خوراکی هارو علی خورد و من دلم نمیاد به سهم طاها دست بزنم
و سهم خودمو گذاشتم برای وقتی که لاو اومد.
ان شاء الله تا اون موقع کسی پیدا نشه اونارو بخوره