ݪَبْݒَࢪ
دیشب بعد از مدت ها کتابی را توی نیم ساعت چهل و پنج دقیقه تمام کردم. هر کتابی نمیتواند مرا به وجد ب
در باره ی این بنویسم.
کتابی که نامش « بازی عروس و داماد🤵♂👰♀ »
بود.
بگذارید خودمانی صحبت کنم، یعنی آنطور که راحتیم باهم. تا لپ مطلب را برسانم. اینگونه که من از الفاظ همیشگی استفاده نکنم اصلا نمیشود.
خب خب خب.
وای حجاااج این کتابه ناموسا خوب بود.
دارم میگم ناموسا.
اگه خواستید برید بخریدش.
نمیدونم چند صفحه بود، چون انقدر منو جذب کرده بود که دنبال این نبودم ببینم چن صفحه دیگه مونده تا تموم بشه و هی حجم مونده رو اندازه گیری کنم.
اما از داستان های کوتاه چند خطی تا دو صفحه ای تشکیل شده که خدا وکیلی ارزش خواندن را دارد.
اینطوری بود که من یه هو ته یه داستان داد میزدم وای.
یا یه داستانش بود که گفتم: پدرسگ.
از اون پدرسگ های تشدید دار که آدم از سر بهت زدگی میگوید.😔😂
امشب هم کتاب دیگری را تمام کردم.
این را در دو سه روز، چون هم زیاد تر بود هم وقت نمیکردم.
اما این کتاب هم از ان کتاب هایی بود که جملات ناب و داستان های ساده اما خاصی در آن میخواندم.
دو سه روزیست سر یک مرحله ی کوفتی کالاف مانده ام.
دیگر به طاها قبل از بالا آمدن آن مرحله میگویم: دعا کن ببریم.
طاها دعا میکند.
وسط بازی هم که دارم کشته میشوم و خون صفحه ی لب تاب را گرفته است دو تایی تا جایی که جان داریم داد میزنیم😂😂
خیلی خوب است.
طاها دارد بزرگ میشود و این خیلی خوب است.
یک جور هایی با طاها رفیق شده ام.
امید وارم سیزه این را نخواند اما ما فحش هایی که نمیتوانیم در هیچ جا بدهیم را پیش هم در خلوت به این و آن میدهیم😔😁
بالاخره که یاد میگیرد بگذار از رفیق اولش، یعنی من یاد بگیرد.
داشتم میگفتم. خلاصه با داد و الله بسم الله تا آخر های مرحله ی سخت و طاقت فرسا میرویم و بعد شهید میشوم.
گاهی اوقات موقع خشاب عوض کردن طاها ناراحت میشود و میگوید یه اسلحه ی دیگه بردار فاطمه.
و من با داد میگویم داره خشاب عوض میکنه و وقتی آن چند بیشرف را میکشم طاها میگوید آفرین.
چه فحش ها که در حال کشتن سربازان دشمن داد زده ام و طاها گفته است: خاله فاطمه فحش نده.
😔😂
به وسط های مرحله که میرسیم طاها میگوید: خوب شد تا الان شهید نشدی فاطمه!
و من میگویم: اره خاله، بهم روحیه بده بگو میتونی فاطمه.
و او به من روحیه میدهد تا بتوانم این بار را بدون عوض کردن خشاب و برداشتن یک تیربار به آخر برسانم.
خلاصه که بساطی داریم.
دعا کنید این مرحله را بروم و بر جبهه ی باطل پیروز شوم.
و من الله توفیق
توی هر کاری میگن بگو بسم الله الرحمن الرحیم...
خداوند رحمانِ ، رحیمِ ، وقتی گفته شده قبل هر کاری که میکنی بگو خداوند بخشنده و مهربان هست اخه چرا باید بترسی از قهر خدا؟!
خدا ترس بودن همیشه خوبه اما یادت باشه خدا بخشنده ی مهربانِ
و اینکه تو مسائل دینی مثل اینکه راجب دوری کنی از وعده های شیطان من تخصص ندارم واسه کمک کردنت ...ببخشید دوست خوبم 🪴🤍
ݪَبْݒَࢪ
توی هر کاری میگن بگو بسم الله الرحمن الرحیم... خداوند رحمانِ ، رحیمِ ، وقتی گفته شده قبل هر کاری که
برای دوری از شیطان.
هر وقت دیدی یه کاری رو میخوای انجام بدی، یه چیزی رو میخوای بشنوی، یه محتوایی رو میخوای نگاه کنی که میدونی خوب نیست و میدونی گناهه خیلی قشنگ بگو بر شیطون لعنت.
اصلا همین که تو بدونی وقتی میخوای یه کار گناه انجام بدی شیطان به تماشای تو میشینه ناموسا ترسناکه.
شیطون و زیادی داری سخت میگیری!
یه گور باباش بگو و رد شو ازش.
بنظرم همین که میگی خدا باهام قهر کنه، کار شیطانه و میخواد تورو از رحمت و مغفرت و مهربونی و خفنیت خدا دور کنه.
انگار داره دم گوشت زمزمه میکنه که: اون دیگه تورو دوست نداره چون گناه کردی (مثلا) اون دیگه تورو نمیخواد. و این حس نا امیدی رو فقط شیطانه که میتونه القا کنه.
انقدری خدا مهربونه که حد نداره.
سیزه برام قبلا داستانی رو میگفت که الان خوب به خاطر ندارم اما جمله و نکته ی کلیدیش همین بود: خدا انقدر مهربونه و انقدر مارو دوست داره که اگر بنده این رو بفهمه و بفهمه خدا چقدر دوستش داره از شدت خوشحالی (گمون کنم) تیکه تیکه میشه.
🔅حالا میگردم پیدا میکنمش🔅
خلاصه که دو تا راه پیش رومونه
خدا و شیطان
اگر به سمت خدا بریم هم ما برنده ایم و هم خدا✨
اما اگر به سمت شیطان بریم، فقط اونه که برنده میشه و ما بازنده.🔥
پس راهی رو انتخاب کنیم که برد برد باشه.
ݪَبْݒَࢪ
اومدم کتابخونه ، جامدادیمو جا گذاشتم😑
از پشت صحنه فرمودند فعلا کتابارو لیس بزن به جای هایلایت تا ببینیم چیمیشه